نوشته شده توسط: الهه ناز
باز ای الهه ی ناز، با دل من بساز
کین غم جانگداز، برود ز برم
گر دل من نیاسود، از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز، می کنم دست یاری، به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز
ز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچون مرغ پر شور و شعف
به سویت بپرم
آن که او به غمت، دل بندد چون من کیست؟
ناز تو بیش از این بهر چیست؟
تو الهه ی نازی در بزمم بنشین
من تو را وفادارم، بیا که جز این
نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر
نیابی اثرم!