نوشته شده توسط: الهه ناز
دلنوشته درباره حضرت مهدی عج
توکجایی؟ توکجایی؟
و تو انگاربه قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگراین منجی دلسوز، طرفدار ندارد، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دوچشمش به راه است
و مگر از سیصد و اندی از شیفتگانش، زیاد است
که گویند:
به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد
و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد؟
*****************
آقاجان
با یاد تو نشسته ام، در راهی که عبور کنی، میخواهم در آخرین غروب زندگی برجای پای تو نماز بگذارم؛
ای غریبه همیشه آشنای من، مهدی جان! بازگرد دیگر جانی نمانده است.
جوانیمان رفت و نیامدی... الوعده الوفا ...
م? رسد از راه مرد? از د?ار آشنا??
بر زبانش مهربان? در نگاهش روشنا??
روشنا?? می دهد خورش?د را برق نگاهش
م? گزارد آسمان هر روز پ?شان? به راهش
راه او را الهی است رنگ او رنگ الهی
می زداید از زمین و از زمان نقش تباهی
کیست او گنجینه ی اسرار رب العالمین است
وارث شمشیر مو?یم امیر المومنین است
م? رسد مهد? به دستش ت?غ سرخ اقتدار
تا بگوید پاسخی بر ناله های انتظار
تا بگیرد انتقام زخم های بی شمار
? فتی ا? علی ? سیف ا? ذوالفقار
*اللهم عجل لولیک الفرج وعافیة و النصر*
گردآوری: بخش مذهبی بیتوته