نوشته شده توسط: الهه ناز
مناظره میان (شیخ مفید )و عالم سنی
در عصر شیخ مفید یکی از علمای بزرگ اهل سنت در بغداد مجلس درسی داشت که ( قاضی عبدالجبار )خوانده میشد .
روزی قاضی عبدالجبار در مجلس درس خود نشسته بود و علماء و شاگردان حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست. قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود ، اما وصفش را شنیده بود .
پس از لحظاتی شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت ( آیا اجازه می دهید در حضور این دانشمندان سوالی از شما بپرسم ؟ )
قاضی : بپرس
شیخ مفید : این حدیثی که شیعیان وارد کرده اند که پیامبر اکرم (صلوات الله علیه واله ) در صحرای غدیر در باره آقا امیر المومنین علی(علیه السلام) فرمود: ( من کنت مولاه فهذا علی مولا؛ هرکس من مولای اویم این علی مولای اوست . ) آیا صحیح است و یا شیعه آن را ساخته است ؟
قاضی : این روایت صحیح است .
شیخ مفید : منظور از کلمه (مولا)در این روایت چیست ؟
قاضی : منظور رهبری و اولویت است .
شیخ مفید : اگر چنین است ، پس طبق فرمایش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه واله ) حضرت علی( علیه السلام) رهبری و اولویت بر دیگران دارد ، بنابراین این همه اختلاف و دشمنی ها بین شیعه و سنی برای چیست ؟
قاضی ای برادر ! این حدیث {غدیر} روایت است ولی خلافت ابو بکر درایت و امری مسلم است و آدم عاقل به خاطر روایتی ، درایت را ترک نمی کند .!{البته حدیث و حادثه غدیر با حضور 120000 نفر هم روایت و هم درایت است .}
شیخ مفید : شما در باره این حدیث چه می گویید : که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله ) در شان مولا علی (علیه السلام) فرمودند : {یا علی حربک حربی و سلمک سلمی ؛ علی جان ! جنگ با تو ،جنگ با من و صلح با تو ، صلح با من است.}
قاضی : این حدیث صحیح است .
شیخ مفید : بنابراین آنانکه جنگ جمل را به راه انداختند مانند : طلحه و زبیر و عایشه و... و با علی (علیه السلام) جنگیدند ، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحت آن باید با شخص رسول خدا (صلی الله ) جنگیده باشند و کافر باشند .
قاضی : ای برادر ! آنها < طلحه و زبیر و عایشه و...> توبه کردند .
شیخ مفید : جنگ جمل درایت و قطعی است ، ولی در این که پدید آورندگان جنگ توبه کرده اند ، روایت و شنیدنی است و به گفته تو : نباید درایت را فدای روایت کرد و مرد عاقل به خاطر روایت ، درایت را ترک نمی کند !
قاضی در پاسخ این سوال فروماند و پس از لحظه ای درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت: تو کیستی ؟
شیخ مفید : من < محمد بن نعمان > هستم .
قاضی همان دم برخواست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشاند و به او گفت : < انت المفید حقاً ؛تو در حقیقت مفید و فایده بخش هستی !>
علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند ، قاضی به آنها گفت : من در پاسخ این شخص (شیخ مفید ) درمانده شدم ، اگر هر یک از شما پاسخی دارد ، برخیزد و بیان کند .
هیچ کس برنخاست ، به این ترتیب شیخ مفید پیروز شد و لقب <مفید > در این مجلس برای او برسر زبانهای مردم افتاد .
(تهذیب الاحکام طوسی ج1 _ مقدمه کتاب ؛ الفوائدالرجالیه سید بحرالعلوم ج 3 )
نوشته شده توسط: الهه ناز
مردی پارسا به حج خانه خدا رفته، و سفر خویش را این چنین گزارش می کند:
صحرای عربستان چون تنوری سوزنده، و هرم آفتاب، توفنده بود.از قافله عقب ماندم.راه را گم کردم و خود را تنها یافتم.تشنگی مرا از پای در آورد و نقش بر زمین ساخت. ریگهای داغ، چون تابه ای مرا می سوزاند.
تشنگیم آن چنان شدت یافت که به آستانه مرگ رسیدم. ناگهان صدایی شنیدم. چشمم را باز کردم. جوانی زیبا روی از گرد راه رسید، و با چهره ای مهربان، مرا آبی سردتر از برف و شیرین تر از عسل نوشاند و از مرگ حتمی نجاتم داد. آنگاه که رمقی گرفتم پرسیدم کیستی؟ فرمود: من حجت و بقیه الله در زمینم. همان کسی که زمین ظلم زده را، به عدل و داد زنده خواهد کرد.
من فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب - که درود خدا بر تمامی آنان باد - هستم.
و چون چشم بر هم نهادم و دیده باز کردم خود را در پیشاپیش کاروان دیدم و او از نظرم ناپدید شده بود.
نقل از:کتاب جهانگشای عادل، نوشته سید جمال الدین دین پرور.
نوشته شده توسط: الهه ناز
صلوات هدیه ای زیبا از طرف خداوند
صلوات هدیه ای زیبا از طرف خداوند برای صفا بخشیدن به روح و بیان انسان است. عطری است که دهان انسان را با عطر و بوی بهشتی معطر می کند و نوری می شود برای عبور از پل صراط و رسیدن به بهشت.
حضرت محمد (ص) فرمودند :
مَن نَسَی الصَلاة عَلیَ اخطَا طَریقَ الجنَةِ
کسی که صلوات بر من را فراموش کند راه بهشت را گم کرده است.
مکمل هر دعا و راز و نیازی صلوات است و اگر به دنبال هر دعائی صلوات بفرستیم راه را برای مستجاب شدن دعایمان هموار کرده ایم.
دراهمیّتصلواتهمین بس که آفریدگار هستى خودابتداپیامبرش را مورد عنایت و رحمت خاص قرار دادهوبر اوصلواتمى فرستد و تمام فرشتگانى را که تدبیر این جهان به فرمان حقبر عهدهآنها گذارده شده،به این تصلیه و تکریم فرامىخواند.
پس برای سعادت بندگان خدا صلوات بفرستیم.
کلوب قرآن سفره ی آسمانی محفلی برای نزدیکی به کتاب خدا و بحث در موضوعات متنوع
کلوب روحانیت محفلی برای بحث در موضوعات مختلف
وبلاگ اسلام دین محبت و عدالت پاتقی برای اهل دل
نوشته شده توسط: الهه ناز
گفتم : خسته ام
گفت:* لا تقنطوا من رحمة الله *
"از رحمت خدا نا امید نشوید ."(زمر/53)
گفتم:انگار مرا فراموش کرده ای ؟
گفت: *فاذ کرونی اذکرکم*
" مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم."(بقرة/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت:*وما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ*
"تو چه می دانی ! شاید موعدش نزدیک باشد"(احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی ونزدیکیت برای من کوچک خیلی دوره! تا ان موقع چکار کنم؟
گفت:*و اتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله*
" کارهایی را که بهت گفتم انجام بده وصبر کن تا خدا خودش حکم کند.(یونس/109)
گفتم: تو خدایی وصبور ! من بنده ات هستم وظرف صبرم کوچک است...یک اشاره کنی تمامه!
گفت"*عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم*
"شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشد!."(بقرة/216)
گفتم: انا عبدک الذلیل الضعیف...اصلآچطور دلت میاد؟
گفت:* ان الله باالناس لرئوف الرحیم*
" خدا نسبت به همه ی مردم مهربان است"
گفتم: دلم گرفته
گفت: * بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا*
" (مردم به چی دلخوش کردن؟) باید به فضل ورحمت خدا شاد باشند)"(یونس/58)
گفتم: اصلآ بی خیال! توکلت علی الله
گفت:* ان الله یحب المتوکلین*
"خدا آنهایی را که توکل می کنند دوست دارد."(آل عمران /159)
گفتم: خیلی چاکریم ! ولی این بار انگار گفتی که حواست رو خوب جمع کن یادت باشه:
گفت:* و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین *
" بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می کنند. اگر خیری به آنها برسد امن آ رامش پیدا می کنند واگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان شوند رو گردان می شوند . به خودشان در دنیا وآخرت ضرر می رسانند."(حج/11)
گفتم:چقدر احساس تنهایی می کنم
گفت:*فانی قریب*
" من که نزدیکم"(بقره/186)
گفتم: تو همیشه نزدیکی من دور کاش می شد به تو نزدیک شوم
گفت: واذکر ربک فی نفسک تضرعآ وخیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال ولا تکن من الغافلین *
"هر صبح وعصر پروردگارت را پیش خودت با تضرع و خوف و با صدای آهسته یاد کن و از غافلان مباش"(اعراف/205)
نا خواسته گفتم: الهی وربی من لی غیرک
گفت:* الیس الله بکاف عبده*
"خدا برای بنده اش کافیست"(زمر/36)
گفتم در برابر این همه مهربانیت چه کنم؟
گفت:*یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرآ کثیرآ *و سبّحوه بکرة واصیلآ* هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بالمومنین رحیمآ*
"ای مومنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح وشب تسبیحش کنید او کسی است که خودش و فرشته هایش برشما درود می فرستند تا شما را از تایکیها به سوی نور بیرون برند خدا نسبت به مومنین مهربان است."(احزاب/41/42/43)
گفتم:غیر از تو کسی را ندارم
گفت: *نحن اقرب الیه من حبل الورید*
"از رگ گردن به انسان نزدیکترم."(ق/16)
گفتم: ...
نوشته شده توسط: الهه ناز
شخصی تعریف می کند :روزی همراه همسردرپارک محله قدم میزدم .جوانی باهمسرش در حال عبور بود . وقتیکه به مارسید برای مسخره پرسید:چراهمسرت با حجاب است؟موهای سرش رو ببینند چی میشه ؟منکه سعی می کردم خونسردباشم ، گفتم: میدانی فرق بین زن با حجاب و بی حجاب چیه ؟گفت : چیه ؟ گفتم : اتومبیل شخصی باتاکسی چه فرقی داره ؟پاسخ داد:تاکسی برای استفاده ی عموم است واتومبیل شخصی برای استفاده شخصی . گفتم: زن بی حجاب وزن پوشیده هم اینگونه است زن بی حجاب همگانی است،مردم به او وبه زیبائیهایش نگاه می کنند و لذت می برند و …بنابراین،چنین زنی مانندتاکسی است. امازن با حجاب فقط اختصاص به همسرش دارد. دیگران اورانمیبینند وصورت وزیبائیهایش دربرابرچشمهای خائن قرارنمیگیرد. ونزدهمسرش محبوب است چون میداند که وی تنها اختصاص به اودارد،و….. جوان بسیار ناراحت شده گفت :من خواستم مسخره کنم ولی شمامرانصیحت کردید و … من تحمل ندارم همسرم مانند تاکسی همگانی، مورد استفاده ی عموم باشد و …
نوشته شده توسط: الهه ناز
نیمه شب طلبه جوانی به نام محمد باقردر اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باش.
دختر گفت : شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق نشست و محمد به مطالعه خود ادامه داد. از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند .
صبح که دختر از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و .... محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... لذا علت را پرسید طلبه گفت : هنگامی که آن دختر وارد حجله من شد با خودنمایی وافسونگریهای پی در پی خود می کوشید تا توجه مرا به سوی خویش معطوف سازد. نفس اماره نیز مرا مدام وسوسه می نمود اما هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان خود را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدار اشاره نمود . نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند .
قران کریم می فرماید : نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند ( سوره یوسف آیه 53) انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه می برند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفظ می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند .
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
یکى از عالىرترین تعالیم اسلام، مسأله دعاست. حقیقت دعا توجّه به خدا و روى نیاز به درگاه او بردن است، به طورى که خداوند متعال در قرآن مجید فرموده: «ادعونى استجب لکم؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».
در مورد دعاهائى که به نظر مىرسد به اجابت نرسیده، باید چنین گفت که یا حقیقتاً انسان دعا نکرده و با توجّه و خلوص از خدا حاجت خویش را نخواسته است، و یا از خداوند چیزى خواسته که به صلاح او نبوده و بلکه براى او زیانبخش نیز بوده است.
نکتهاى که شایان توجه است و نباید آن را از نظر دور داشت، این است که در مواردى دعاهاى انسان به اجابت نمىرسد؛ از این رو که خداوند دوست دارد بنده به او توجّه نموده و در برابرش نیایش نماید، و اگر به زودى حاجت او را بدهد، بدنبال کار خویش رفته و آفریدگار خویش را فراموش مىکند؛ از این جهت خواسترها را به زودى برآورده نمىسازد. تا بیشتر تضرع و زارى نموده، خداى را بخواند. در احادیث ما موانعى براى اجابت دعا ذکر شده است که باید آنها را مرتفع نمود؛ مثل تغذیه حرام، ارتکاب ظلم، و عدم توجّه به حکمت خداوندى که به مصالح بندگان اشراف دارد. چطور انسان به منع غذایى یک پزشک شاکى نمىشود، اما درباره خداوند که بر ذره ذره هستى آگاه هست اعتراض مىکند؟
گذشته از این، در حدیثى از پیامبراکرم» صلى الله علیه وآله «داریم که دعاها مردود نمىشود.
مطلوب اجابت مىشود، گاهى به صورت رفع بلا پاسخ مىگیرد، و گاهى ذخیره مىشود، و در قیامت، روز فقر انسان نتیجه مىدهد.
در ضمن عواملى براى اجابت دعا هست که باید مراعات شود، که عبارتند از:
بسم الله در اول دعاء ذکر صلوات در ابتدا و انتهاى دعاء، تضرع و ندبه، تمجید نامرهاى خداوند توصیف او، اقرار به گناه، همت بلند در عاء، کوچک نشمردن مقام دعا و ناامید نبودن استمرار دعاء، شفیع قرار دادن اولیاى دین، توجه در زمان دعا؛ مثلا بعد از نمازهاى واجب هنگام باران، یا شکستگى دل و آمدن اشک، که در همه این حالات و اوقات، دعا موثرتر است.
درباره همت در دعا در حدیث آمده، روزى رسول اکرم» صلى الله علیه وآله «به خادم خویش فرمودند: تو هفت سال است که به ما خدمت مىکنى، چیزى بخواه خادم گوید: گفتم قدرى فکر کنم. فردا پرسیدند فکر کردى گفتم: بله دعا کنید در بهشت کنار شما باشم. حضرت» علیه السلام «پرسیدند که به تو یاد داده، گفتم خیر، فکر کردم اگر مال بخواهم نابود مىشود، اگر عمر طولانى و فرزند بخواهم، در پیش است. پیامبر» صلى الله علیه وآله «فرمودند: برایت دعا مىکنم، تو هم مرا با زیادى سجده یارى کن.( میزان الحکمة، ج 2)
نوشته شده توسط: الهه ناز
حکایتی از زبان مسیح نقل می کنند که بسیار شنیدنی است. می گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان می کرد.
حکایت این است :
مردی بود بسیار متمکن و پولدار روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین ، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه ی کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آن ها در باغ به کار مشغول شدند. کارگرانی که آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه ، غروب بود که رسیدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.
شبانگاه ، هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او همه ی کارگران را گرد آورد و به همه ی آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی ست آنانی که از صبح به کار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتنـد : « این بی انصافی است. چه می کنید ، آقا ؟ ما از صبح کار کرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده اند. بعضی ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آن ها که اصلاً کاری نکرده اند ».
مرد ثروتمند خندید و گفت: «به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده ام کم بوده است؟» کارگران یکصدا گفتند : « نه ، آنچه که شما به ما پرداخته اید ، بیش تر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است. با وجود این ، انصاف نیست که اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند ، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته ایم ». مرد دارا گفت : « من به آنها داده ام زیرا بسیار دارم.. من اگر چند برابر این نیز بپردازم ، چیزی از دارائی من کم نمی شود. من از استغنای خویش می بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می دهم ، بلکه می دهم چون برای دادن و بخشیدن ، بسیار دارم. من از سر بی نیازی ست که می بخشم.»
مسیح گفت : « بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت می کوشند. بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند. بعضی ها هم وقتی کار تمام شده است ، پیدایشـان می شـود. امـا همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند.» شما نمی دانید که خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ، بلکه دارائی خویش را می نگرد. او به غنای خود نگاه می کند ، نه به کار ما. از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شکفد. باید هم اینگونه باشد. بهشت ، ظهور بی نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را همین خشکه مقدس ها و تنگ نظـرها برپـا داشتـه اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.
کلوب قرآن سفره آسمانی برای زمینیان هم مباحث جالبی داره .
نوشته شده توسط: الهه ناز