نوشته شده توسط: الهه ناز
امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود. نگاهى گذرا به زندگانى پرحماسه سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على (ع) و فاطمه (س)، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه حضرت على (ع) و فاطمه (س) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت .(3) به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحى الهى ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خد، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر)(4) که به عربى (حسین) خوانده میشود نام بگذار.(5) چون على براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى . و به این ترتیب نام پرعظمت حسین علیه السلام از جانب پروردگار، براى دومین فرزند حضرت فاطمه (س) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه(6) کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هموزن موى سر او نقره صدقه داد. (7) از ولادت حسین بن على (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز میداشت ، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند. سلمان فارسى میگوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را مىبوسید ومیفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج ) میباشد.(8) انس بن مالک روایت میکند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى، فرمود: حسن و حسین را (9) بارها رسول گرامى حسن (ع) و حسین(ع) را به سینه مىفشرد وآنان را مىبویید و مىبوسید.(10) ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف میکند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مىآمد، وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته ، و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11) عالیترین ، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود: حسین از من و من ازحسینم .(12)امام حسین علیه السلام با امیرالمومنین صلوات الله علیه شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد، و آن گاه که رسول خدا (ص) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت ، مدت سى سال با پدر زیست. پدرى که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگى نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند، همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان از امر پدر اطاعت میکرد، و در چند سالى که حضرت على (ع) متصدى خلافت ظاهرى شد، حضرت امام حسین (ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامى ، مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش میکوشید، و در جنگهاى جمل، صفین و نهروان شرکت داشت .(13) و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میکرد. در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص) مشاهده کرد که سخن میگفت . بلا درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آى .... (14) امام حسین با برادر علیهم السلام پس از شهادت حضرت على (ع)، به فرموده رسول خدا (ص) و وصیت امیرالمؤمنین (ع) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع)، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع)، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع) گوش فرا دارند. امام حسین (ع) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود، همراه وهمکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ، امام حسن (ع) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع) شریک رنجهاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است، هرگز اعتراض به برادر نداشت و حتى یک روز که معاویه، در حضور امام حسن (ع) وامام حسین (ع) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع) و پدربزرگوارشان امیرمؤمنان (ع) گشود، امام حسین (ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولى امام حسن (ع) او را به سکوت و خاموشى فراخواند، امام حسین (ع) پذیرا شد و به جایش بازگشت، آن گاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاویه برآمد، و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت .(15)