نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: خواندنیهای دیدنی
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
جملات زیبا و عاشقانه
هر سیگار اشکی ست
کمی غلیظ تر
کمی کشنده تر
کمی بی صداتر
کمی....
دلنوشته های عاشقانه
شده تا حالا که حس کنی داری دروغ میشنوی ؟؟
شده جای رو کردن دست اون ادم دروغگو یا جای اینکه با نیشخند نگاهش کنی با یه تشنگی زیاد دنبال کلمه به کلمه حرفاش بری؟؟
شده دروغای کسی شیرین ترین حرفهای زندگیت بشه؟
شده شیرین ترین حرفها رو از غریبه ترین آشنای زندگیت بشنوی؟؟
شده تا سر حد مرگ همون ادم دروغگوی شیرین زبون رو بخوای؟
شده حاضر باشی با همون دروغاش بمونه؟؟؟
اگه آره
باید برات دل سوزوند...
چون از بی کسی حاضر به بودن با هر کسی شدی....
دلنوشته های عاشقانه جدید
من هنوز هم باور دارم...
عاشــق که باشے...
میتوانے صدا را بغل کنے...
ببــوسے...
و نـــوازش کنے...
عاشــق که باشے
صدایش میشـود مرحمے
بر زخــم جــاده ها..
دلنوشته های عاشقانه با عکس
بی اجازه دوستت دارم
چشم از تو
اشک از من
دل از تو
درد از من
قلب از تو
طپش از من
نفس از تو
مرگ اگر باشد آن هم از من!!!
دلنوشته های عاشقانه غمگین
چه رازی در این جمله است
دوستت دارم
که هرکه می گوید
عاشق تر میشود
و هرکه می شنود
بی تفاوت تر...........!
مگر جز این میتوان گفت......
دلنوشته های عاشقانه و زیبا
عصرها گل های نیلوفر باغچه هم
مانند من بی قرار لب هایت می شوند
تا دوستت دارم هایت را
تکرار کنی
دلنوشته های عاشقانه
حالم عجیب است
دیشب خواب دیدم کسی تو را به اسم کوچک صدا زد
و تو خندیدی !!
خواب دیدم به گُلِ سرت زل زده !
دیدم ...
نه دیگر ندیدم
در خواب مُردم !
در خواب دق کردم !!
دلنوشته های عاشقانه و جذاب
عشق، تقویم بی انتهایی است
برگهایش
رنگ قرمز ندارد
عشق، هر روز، شنبه ست
جمعه هرگز ندارد...
دلنوشته های عاشقانه زیبا
بیا بام? پابرهنہ!
نفس بہ نفس
گام بہ گامـــــ
شانہ بہ شانہ
دور از هیاهوےشهر شلوغ،
در آغوش ساح? بدویمـــــ
زندگے...
همی? در? امروز است...
دلنوشته های عاشقانه دوست داشتن
کوچه ای بی عبورم ،شبی بی مهتاب...
درد چون هواست و به ناچار میکشم نفس....
قورت داده ام زمستان را
یخ بسته دلم...
گیر کرده ام در خلوت ِ خاموش و جا مانده ام در فصلی که عشق
راهش از من جدا گشت...
دیگر مرا
نمیشناسد آن آشنای دور...
آفتاب آرزوهایم را
ربوده فلک
دیگر
تابشی نیست
این دلِ یخ بسته
بهارش را خاک کرده اند....
دلنوشته های عاشقانه جدید
بعضی وقتا قهر نمیکنی که بری .......
قهر میکنی تا ببینی چقدر واسه طرفت ارزش داری !...
تا وقتی میاد و از دلت در میاره......
علاقت بهش دو برابر بشه ........
اگه همه اینو میفهمیدن......
شبا هیچکس باغصه نمیخوابید .......
اما حیف...
اینجـــــــــا زمین است،قیمت یک عــــــــــــــشق تا عــــــــــــشق دیگر...
یـــــــــــک قهر ساده است..........!
همیـــن....
دلنوشته های عاشقانه وجذاب
گاهے دلــم مےخواهد
عاشقانہ ننویــسم
عاشقانہ زندگے نکنم
عاشقانہ راه نـــروم
عاشقانہ فکـر نکنم اما تا یــاد تــو مے افتم
مےبینم ?ہ نمےشود.
دلنوشته های عاشقانه دوست داشتن
که تا چشم باز و بسته میشه
وقت رفتنت از راه میرسه
همیشه وقت برای بودنت کمه
برای به آغوش کشیدن و غرق شدن تو امنیت تنت
برای غرق شدن تو خنده ها و سحر سرانگشتای مهرت
تو از خانواده ی شوقی هستی
که لحظه ی اول را به گرمی سرذوق میاری و با سردی دل رو آواره می کنی
بعد از تو، روزگار اشک می شه ویادی که زرد میشه و خاطره ای که شومینه ی دل ...
و روحی که بدون تو سرد تر و سرد تر میشود...
اصلا کاش
دلنوشته های عاشقانه زیبا
باید یاد بگیرم
مادامی که از عشق کسی
مطمئن نشده ام، با او خاطره ای نسازم
چرا که تاوان خاطرات
جنون است
و بس..!
دلنوشته های عاشقانه
بعضیها وقتى برایت مینویسند
خوبى؟؟
آدم، لبخند مهربانشان را بین حروف میبیند!
قدرشان را بدانید!
آنها مهربانى را اعتبارى دوباره میدهند...
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: خواندنیهای دیدنی
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
هر چند که به نظر می رسد این مراسم را باید ناخوشایند ترین مراسم گذر از دوره ی کودکی برای پسران دانست اما باید تصدیق کرد که کمتر از دیگر روش ها عجیب و غریب و افراطی است. برای کسانی که مورچه ی گلوله ای یا مورچه ی گلوله زن (Bullet Ant) را نمی شناسند باید بگوییم که دانشمندان بر این باورند گزش این مورچه دردناک ترین گزش در میان مورچه ها است. گزش توسط ای مورچه دردی گزگز کننده را به وجود می آورد که بین 4 تا 24 ساعت دوام خواهد داشت. البته جالب این است که بدانید این درد تنها در نتیجه ی گزش تنها یک مورچه ایجادخواهد شد.
قبیله ی ساتری- ماوی (Satere-Mawe) در آمازون پسران خود را برای گذار از دوره ی کودکی و وارد شدن به دوران مردانگی مجبور می کنند که دست خود را به مدت حدود 10 دقیقه داخل یک دستکش خاص فرو ببرند که صدها مورچه ی گلوله ای در داخل آن قرار دارد. در واقع آن ها باید این دستکش را کامل بپوشند و در این مدت صدایشان نیز درنیاید در حالی که مورچه ها دائم آن ها را می گزند. شاید باور نکنید اما در برخی از موارد این پسربچه ها باید چنین کاری را چندین بار قبل از ورود به دوره ی مردانگی انجام دهند تا بدین ترتیب از جانب قبیله به عنوان یک مرد پذیرفته شوند.
در حالی که گزیده شدن توسط تنها یک مورچه ی گلوله ای درد غیرقابل تحملی را به شخص وارد می کند، این پسربچه های نگون بخت آنقدر زهر این مورچه را در بدن خود دارند که برای روزها درد می کشند و از درد به دور خود می چرخند و دست هایشان را تکان می دهند و البته در این مدت توانایی استفاده از دست هایشان را نیز ندارند.
14- پرش از ارتفاع روی زمین
قبل از آن که این مراسم را برای شما توضیح دهیم باید بگوییم که این روش همانطور که از اسم آن برمی آید بسیار خطرناک است. در این روش که شباهت زیادی به بانجی جامپینگ دارد اما صدها برابر خطرناک تر و مرگبار تر است، مردم قبیله ی وانواتو (Vanuatu) در اقیانوس آرام در فصل برداشت محصول چنین مراسمی را انجام می دهند که کاملاً مختص مردان است. مردم این قبیله هر ساله یک برج چوبی می سازند که مردان قبیله باید از ارتفاع بین 3 تا 30 متری و حتی بیشتر از آن نیز خود را به پایین پرت کنند.
مردانی که می خواهند در این مراسم شرکت کنند از برج چوبی بالا رفته سپس یک شاخه درخت انگور به پای خود بسته و خود را به پایین برج پرتاب می کنند که در برخی از موارد سرعت آن ها در حین سقوط به 70 کیلومتر در ساعت نیز می رسد. نکته ی اصلی این مراسم اینجاست که باید تا جایی که امکان دارد به زمین نزدیک شد. از آن جایی که هیچ چیزی غیر از شاخه ی درخت انگور بدن فرد را نگه نداشته، هر گونه اشتباه محاسباتی با برخورد شدید به زمین و شاید مرگ همراه شود. این مراسم هم در فصل درو و هم برای مرد شدن پسران جوان انجام می شود.
13- خونریزی بینی
اگرچه همه ی ما باور داریم که خونریزی بینی آزار دهنده است اما کسی آن را بدترین چیز موجود در دنیا با دردی فراوان نمی داند. اما در قبیله ای به نام قبیله ی سامبیا (Sambia) در پاپوآ گینه نو، پسربچه ها را در طی یک مراسم بسیار دردناک و ناخوشایند که شامل خون امدن از بینی نیز می شود وارد دنیای مردانگی می کنند. در این مراسم پسربچه ها را به درخت می بندد که نتوانند فرار کنند. سپس مردان بالغ قبیله با فرو کردن نی های های تیز و خشک در داخل بینی پسربچه ها آن ها را آن قدر در داخل بینی کودک فشار می دهند تا بینی وی دچار خونریزی شود. وقتی که خون از بینی پسربچه جاری شد، مرد مذکور فریادی از سر شادی سر داده و ادامه کارهایی که باید بر روی پسر برای وارد شدن به دنیای مردها انجام شود را ادامه می دهد.
12- مسابقه ی تازیانه
اگر چه این روش بسیار ناخوشایند، وحشیانه و دردناک به نظر می رسد اما باید اذعان کرد که این روش برای گذار از دوران کودکی به مردانگی بیشتر از دیگر روش های موجود در این فهرست برای ما قابل درک است. مسابقه ی تازیانه در میان نوجوانان قبیله ی فولا (Fula) در آفریقا برخلاف دیگر مراسم تبدیل یک نوجوان به یک مرد که جنبه ی روحانی دارد، در واقع یک نبرد جسمانی بین دو نوجوان برای اثبات خود به عنوان مرد است. در واقع این نوجوانان از روستاهای متفاوتی هستند که بدین معنا خواهد بود که این مسابقه نه تنها رقابتی بین دو نوجوان برای پیروزی و رسیدن به مردانگی است بلکه رقابتی مهم بین دو روستا نیز به شمار می آید.
ناخوشایندتر این که این تازیانه های پر از خار بوده و نوک آن ها نیز وسایل تیزی کار گذاشته شده است. از نوجوانانی که در این مراسم دردناک شرکت می کنند انتظار می رود که تا حد ممکن درد ناچیزی را در صورت خود نشان دهند.
11- زخم زدن روی بدن
زخم زدن روی بدن نیز تا حدودی مانند تتو و آویزان کردن وسایل به پوست بدن است اما باید بدانید که طی یک مراسم دردناک و برای عبور از دوره ی کودکی و رسیدن به مردانگی استفاده می شود. این مراسم دیوانه وار ترسناکتر از هر جای دیگری در میان مردمان قبایل کنار رودخانه ی سپیک (Sepik River) در گینه ی نو انجام می شود. در واقع مردان بالغ و کهنسال قبیله با تیغ های نوک تیز به سراغ پسربچه ها رفته و روی بدن آن ها طرح های خاصی را حکاکی می کنند.
این برش ها بعد از این که بهبود پیدا کردند شباهت بسیاری به پوست تمساح پیدا می کنند. در واقع مردم این قبایل بر این باورند که با این کار، روح تمساح کودک را از درون بلعیده و یک مرد از او به جای می گذارد. جالب این که مراسم زخم زنی تنها بخش کوچکی از مراسم عبور از دوران کودکی برای پسربچه ها به شمار می آید. در واقع این مراسم روزها ادامه دارد و هر روز پسربچه ها دردها و مشقت های بیشتری را برای رسیدن به مردانگی طی می کنند.
10- شکار شیر
این روش نیز مانند بسیاری از روش های سنتی دیگر متوقف شده و کشورها مانع از ادامه ی آن در بین قبایل بومی شده اند. مردم قبیله ی ماسای (Masai) در دشت های آفریقا هر 6 تا 10 سال یک بار جنگجویان خود را عوض می کنند تا این گروه از جامعه ی خود را تا حد ممکن شاداب و قدرتمند نگه دارند زیرا وظیفه ی آن ها بسیار حیاتی و خطیر است. برای این کار، نوجوانان منتخب ختنه شده و در اردوگاه جنگجویان نگهداشته می شوند تا زمان عضویت آن ها در دسته ی جنگجویان فرا برسد. در این زمان این افراد باید ارزش خود را به اثبات برسانند و برای این کار باید تنها با اتکا به دانش و قدرت خود تنها به راه افتاده و شکار کنند و در نهایت یک شیر را از پا دربیاورند و این کار را تنها با یک نیزه باید انجام دهند. این سنت دیگر از بین رفته زیرا کشورهای آفریقایی برای حفاظت از جان شیرها چنین مراسماتی را ممنوع کرده اند.
9- پرش از روی گاو
همانطور که در مقاله ای دیگر در مورد سنت های عجیب قبایل آفریقایی به این سنت اشاره کردیم، سنت پریدن از روی گاو یکی از عجیب ترین روش های موجود در این لیست برای اثبات مردانگی است. در اتیوپی مردان جوان قبایل باید در حالی که لخت شده اند سه بار کامل از روی ردیفی از 4 گاو نر اخته شده بپرند و پس از تمام شدن سه بار پرش به عنوان یک مرد به زمین باز خواهند گشت. اما این تنها نکته ی جالب در مورد این مراسم نیست زیرا دقایقی قبل از شروع مراسم پریدن از روی گاوها، دختران و زنان قبیله به رقص و پرش و پایکوبی می پردازند. در واقع این زنان هر کدام از نزدیکان یا آشنایان پسری هستند که در شرف تبدیل شدن به مرد قرار دارد.
قبل از شروع مراسم پرش پسران جوان قبیله، هر یک از این دختران چوبی در دست دارد که آن را به یکی از مردان بالغ قبیله که مرد صلاحیت داری محسوب می شود داده و این مرد آن ها را با این چوب می زند تا خون از بدنشان جاری شود. چنین کاری نشان می دهد که زنان نزدیک به آن پسر جوان برای تبدیل شدن او به مرد درد را تحمل می کنند. شاید برای شما هم سوال باشد که اگر این مراسم برای تبدیل شدن پسران به مردانی بالغ است چرا باید زنان درد بکشند؟ ما هم نمی دانیم!
8- کشتن برده
در دوران اسپارتی ها در یونان باستان تنها راه برای این که خود را به عنوان یک مرد به جامعه ثابت می کردید این بود که به یک سرباز شجاع تبدیل شوید که بسیار سختگیرانه به نظر می رسد. حتی فرد خود نمی توانست انتخاب کند که به سرباز تبدیل شود یا نه و اسپارت ها پسربچه ها را در سن 7 سالگی از خانواده هایشان جدا کرده و به مدت بیش از یک دهه ی آینده به دور از خانواده، هر روز آن ها را آموزش می دادند تا به جنگجویانی بی رحم تبدیل شوند.
این آموزش ها تا سن 18 سالگی ادامه می یافت و آن گاه باید در مراسم اسپارتی ها به نام «کشتن رعیت یا برده» (Helot killing) شرکت می کردند تا به یک مرد و یک سرباز تبدیل شوند. برای این کار سرباز اسپارتی باید شب به حاشیه های شهر می رفت و شب هنگام با تنها چاقویی که در دست داشت هر کسی از این برده ها را که در سر راهش قرار داشت می کشت و به محل آموزش خود باز می گشت.
7-آویزان شدن از قلاب
این سنت توسط قبیله ای از سرخپوستان آمریکایی به نام «ماندان» (Mandan) انجام می شد. به طور ساده وقتی که پسران نوجوان این قبیله آماده ی ورود به مردانیگ بودند به مدت سه یا چهار روز چیزی نمی خوردند و نمی خوابیدند. سپس وارد یک چادر سرخپوستی مخصوص شده و با چهره هایی خندان می نشستند. در ادامه سوراخ هایی در روی پوست آن ها در ناحیه ی سینه و شانه ها ایجاد شده و مردان بالغ قبیله سیخ های چوبی را از داخل این سوراخ ها و از پشت ماهیچه ها رد می کردند. سپس این افراد را با استفاده از همین سیخ ها از سقف چادر آویزان می کردند.
این افراد اجازه ی فریاد کشیدن نیز نداشتند و مراسم نیز فقط در حضور مردان انجام می گرفت. سپس وزنه هایی به پاهای این افراد بسته می شد تا فشار بیشتری به آن ها وارد گردد. آن ها همچنان آویزان باقی می ماندند تا از هوش بروند و وقتی که کاملاً بیهوش شده بودند پایین اورده می شدند. سپس وقتی که به هوش می آمد یکی از انگشت های وی به نشانه ی قربانی دادن برای خدایان قطع می شد. حتی با این کار نیز مراسم دردناک ورود به مردانگی تمام نمی شد. همچنان که سیخ ها در بدن این افراد فرو رفته بود و وزنه ها در پاهایشان قرار داشت آن ها را در روستا می چرخاندند و سیخ های چوبی از طرف مقابل محلی که سیخ از آن جا در بدن او فرو رفته بود بیرون کشیده می شد.
6- قربانی کردن دشمن
به نظر می رسد که هر چه در زمان عقب تر برویم روش عبور از دوران نوجوانی و ورود به مردانگی برای پسربچه ها سخت تر و وحشتناک تر بوده است. در طول دوران امپراطوری آزتک، تمامی پسران آموزش های نظامی خود را در روز تولید هفده سالگی خود آغاز می کردند و این آموزش که برای تمامی پسران اجباری بود زمانی به پایان می رسید که هر پسر یکی از افراد دشمن را دستگیر کرده و به روستای خود می آورد. این زندانی توسط پسری که او را دستگیر کرده بود قربانی می شد و تنها آن زمان بود که وی را به عنوان یک مرد در جامعه ی آزتک می پذیرفتند.
در ادامه اگر وی می خواست بیشتر پیشرفت کند و به یک جنگجوی جگوار یا عقاب تبدیل شود باید به قربانی کردن دشمنان خود که مستلزم دستگیری تعداد بیشتری از آنان بود ادامه می داد. برای مثال هر فرد برای تبدیل شدن به یک جنگجوی عقاب باید 21 زندانی مختلف را دستگیر کرده و قربانی می کرد.
5- تولد مرد
مانند دیگر مردمان موجود در این لیست، بومیان استرالیایی ماردودجارا (Mardudjara) نیز مراسم و سنت های متعددی برای تبدیل شدن از یک پسربچه به مردی بالغ دارند که در این مطلب نمی توانیم به همه ی آن ها بپردازیم. در این جوامع بین سنین 10 تا 12 سالگی یکی از دندان های جلوی پسربچه ها را در می آورند و لایه ی بین پره های بینی سوراخ می شود. اما این دردها در مقایسه با آن چه که در انتظار این کودکان نگون بخت است بسیار قابل چشم پوشی خواهد بود. این مراسم به منزله ی این است که پسربچه دیگر مرده حساب می شود و در تمام طول این فرآیند حق صحبت کردن ندارد.
در ادامه او را بدون هیچ داروی بی حس کننده ای ختنه می کنند و باید بلافاصله به شکار بروند. این پسربچه ها تا قبل از شکار کردن اجازه بازگشت به روستا را ندارند و وقتی که بازگردند باید تمامی بدنشان آغشته به خون شکارشان باشد. در این موقع آن ها به طور رسمی به عنوان یک مرد به زندگی بازگشته و مورد تایید مردمان خود قرار می گیرند.
4- مراسم وایسوکان
وقتی که پسران جوان قبایل سرخپوستی آلگونکوین (Algonquin) برای تبدیل شدن به مردانی بالغ آماده می شدند، به بیرون از شهر منتقل شده و در یک مکان خلوت قرنطینه می گردیدند، جایی که باید وایسوکان (wysoccan) می نوشیدند که ترکیبی بدست آمده از گیاه «دام شیطان» (Devil’s Snare) یا «قیاق» بود. جالب این که این گیاه باعث ایجاد حالات عجیب و توهماتی در فرد می شد که به باور مردم قبیله ی آلگونکوین حافظه و خاطرات دوران کودکی را از ذهن پسربچه ها پاک کرده و به برخی از این افراد اجازه می داد که با خدایان ارتباط برقرار کنند.
این ترکیب بسیار ناخوشایند هر روز و به مدت 20 روز به پسربچه ها خورانده می شد و بدین ترتیب با نوشیدن مخلوط حاصل از این گیاه سمی و خطرناک و هضم آن، فرد قدرت خاصی پیدا می کرد. اما متاسفانه برخی از این پسران نگون بخت پس زا پایان مراسم طولانی تبدیل شدن به مرد دچار فراموشی کامل می شدند، برخی نیز توانایی حرف زدن را از دست می دادند و حتی برخی نیز در نتیجه ی سم گیاه دام شیطان جان می باختند.
3- آزمون های شکار
در حین آزمون شکار ماتیس (Matis) که در چندین مرحله ی بسیار سخت انجام می گیرد باید اذعان کرد که به معنای واقعی کلمه پسربچه از مرد جدا خواهد شد. این آزمون شامل چندین کار بسیار ناخوشایند است که صلاحیت و توانایی شکارچیان را تایید خواهد کرد و همزمان چنان آن ها را محکم و سرسخت خواهد نمود که توانایی مقابله با هر خطری در جنگل را خواهند داشت. آن ها در ابتدا شیره ی تلخ یک گیاه بسیار تند را در چشمان خود ریخته و زهر یک قورباغه ی بسیار سمی را می نوشند که هر چه در معده دارند را بالا می آورند، بدین ترتیب کاملاً پاک و مطهر می شوند و در ادامه همدیگر را با برگ هایی خاردار و بزرگ می زنند.
زهر قورباغه ای که این افراد می خورند حاوی مواد دیگری است که به باور افراد قبیله باعث تقویت سیستم ایمنی بدن و از بین بردن بیماری ها می شود. این موضوع بدان معنا خواهد بود که این مراسم باعث تقویت و بهبود سلامتی این شکارچیان خواهد شد و تنها یک مراسم برای نشان دادن قدرت جسمی و روحی نیست.
2- مراسم روسفیرینگ
شاید بتوان این مراسم را آسان ترین و انسانی ترین مراسم تبدیل شدن به مرد در این فهرست نامید و البته امروزه نیز در جوامع پیشرفته ای مانند مردم اهل نروژ انجام می شود. در واقع مراسم روسفیرینگ (Russefeiring) برای تمامی نوجوانان اعم از دختر و پسر و پس از بیش از یک دهه آموزش اجباری انجام گفتهو بعد از آن آن ها وارد دنیای افراد بالغ می شوند. این مراسم در پایان دوره ی دبیرستان انجام می گیرد و پسرها و دخترها با پوشیدن لباس های رنگی چند روزی را به مهمانی و خوشگذرانی می گذرانند. این مراسم در واقع نوجوانان را وارد دنیای بزرگسالان کرده و همه ی افراد این تجربه را در تمامی طول زندگی خود به یاد خواهند داشت. جالب این که مست شدن و سر و صدا و خرابکاری از مواردی است که در این مراسم مجاز و حتی ضروری عنوان می شود.
1- جستجوی بصیرت
برخلاف آن چه که عبارت «جستجوی بصیرت» در دوره ی امروزی معنی می شود، این مراسم در واقع در میان سرخپوستان آمریکا انجام می گرفت و متاسفانه مهاجران سفید پوست از همین مراسم به عنوان بهانه ای برای از بین بردن و بدنام کردن سرخپوستان استفاده کردند. در واقع این سفر یک سفر یکه و تنها همراه با مقداری برگ کاکتوس و گیاهان توهم زا برای رسیدن به حقیقت نبود. در واقعیتجستجوی بصیرت سفری بود که پسر بچه ها باید مدتی را روزه می گرفتند و در طول این مدت از روستا و قبیله ی خود دور می شدند. هدف آن ها از این کار این بود که به یک بصیرت و روشنایی برسند که مسیر زندگی آینده ی آن ها را برایشان مشخص کند. در پایان این مراسم وی به یک مرد تبدیل شده و جامعه او را به طور رسمی به عنوان یک مرد می پذیرفت.
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستانهای کوتاه آموزنده
موسی مندلسون Moses Mendelssohn، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود.
قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت.
موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی داشت.
موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی دختر جوان از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.
زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد.
موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :
- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :
- بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن» دختر سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود!
نتیجه اخلاقی :
دخترها از گوش عاشق می شوند و پسر ها از چشم!!
نوشته شده توسط: الهه ناز
جدیدترین مطالب عاشقانه کوتاه
من از قبل “باخته” بودم
“مچ انداختن”
بهانه ای بود؛
برای گرفتن دوباره ی “دست تو”
عشق یعنی طوری نگاهت می کنم
که انگار تنها آدم دنیا هستی !
**** مطالب عاشقانه کوتاه ****
بهانه هم اگر می گیری ...
بهانه ی مرا بگیر !
من تمام خواستن را وجب کرده ام
هیچکس
هیچکس به اندازه من
عاشق تو و بهانه هایت نیست !
کجای چهار فصل نام تو می گنجد . . .؟
رویش از توست
بهار، بهانه، باران هم !
تو ...
فصل پنجم شاعرانه های منی ...!
**** جدیدترین مطالب عاشقانه ****
هیس !!! ب?ن خودمان باشد …
من هنوز تو را ?واشک? دوست دارم !
"ع ش ق"
واژه ی غریبیست عشق...
لحظه ای آبادت می سازد، لحظه ای ویران!
لحظه ای پادشاهی، لحظه ای گدا
پر است از فراز و نشیب، دوری و نزدیکی
تضاد و تفاهم، شک و یقین...
عجیب قدرتمند است و جادو می کند!
خانه ات آباد، ویرانگر لحظه هایم
برقرار باشی در دلم تا همیشه
ای فاتح شبهای با تو بودنم
... ای عشق...
**** زیباترین مطالب عاشقانه ****
امروز حرفهایم آنقدر شیرین است
که فکر میکنم ...
در دهان من تو لب وا کرده ای !
گاه می توان تمام زندگی رادرآغوش گرفت...
فقط کافیست...
تمام زندگیت..
یک نفر باشد!
**** مطالب عاشقانه و احساسی ****
لحظه هایم مـــال تــو ..
بـه قیمت صـفر " تومن"
همین که
"تـــو" کنـــار "مـن" باشی
ثروتمـندترین انساـم ..
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست، عاشق تو بودن !
**** مطالب عاشقانه جدید ****
زندگی می کنم و برایش دلیل هم دارم
دوست داشتن تــــــــــــــــــــــو …
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست
وتمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران…..
وپاکتر از آیینه ؛به وجود پر مهر تو می بالم……
وتو را آن گونه که میخواهی دوست دارم..
ای مهربان پرنده خیالم
با یاد تو؛به اوج آسمانها پر خواهد گشود…
وزیباییت را به رخ فرشتگان خواهد گشود
تبسمی از تو کافیست که از هیچ به همه چیز برسم…
**** مطالب عاشقانه غمگین ****
در میان گلها عطر یادت را می بویم …
آسمانی تر از آنی که به نوشتن درآیی !
در باران ...
همه تندتر راه می روند !
تنها منم که ایستاده ام
و با چشمانم به تو فکر می کنم !
**** مطالب عاشقانه زیبا ****
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد !
زندگی یعنی
همین که تو باشی و من دیوانه وار دوستت بدارم !
**** مطالب عاشقانه جدید و زیبا****
آنقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای ...
که دیگر حتی نمی توانم مضمون تازه ای پیدا کنم
حالا حق می دهی
در شعرهایم
به همین سادگی بگویم
" دوستت دارم " ؟
خدا " تو " را که می آفرید
حواسش
پرت آرزو های من بود !
شدی همان آرزوی من ...!
**** مطالب عاشقانه جالب ****
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد می کند و لبخند را به دنیایم هدیه می کند
حتی این روزها گاهی پرواز می کنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
اگر هنوز هم تو را آرزو می کنم؛
برای بی آرزو بودنِ من نیست؛
شاید آرزویی زیباتر از تو، سراغ ندارم ...
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
عکس عاشقانه
عکس عاشقانه جدید
عکس عاشقانه غمگین
عکس نوشته های عاشقانه
عکس عاشقانه دو نفره
عکس عاشقانه با متن
عکس عاشقانه فانتزی
عکس عاشقانه زیبا
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
جملات عاشقانه کوتاه
وقتی تنهاییم دنبال دوستیم
پیداش که کردیم دنبال عیبهاش میگردیم
از دستش که دادیم
درتنهایی دنبال خاطراتش میگردیم
جملات عاشقانه زیبا
درسته می تونی بدون خیلی چیزها زندگی کنی،
اما بدون عشق نمی تونی...!
جملات عاشقانه کوتاه
درد داره...
یکی میشه...
همه ی زندگیت...
ولی هیچ جای ...
زندگیت ...
حضور نداره…
جملات عاشقانه غمگین
کنارم که باشی...
خورشید هم به بودنت..
حسادت خواهدکرد..
دیگر..
ماه را..
نمی دانم..!!
زیباترین جملات عاشقانه
تنهایی
سطر آخر شعرهای من است
همیشه
دلتنگی
اشک
آه...
پایان تمام عاشقانه های دنیا
غم انگیز است
جدیدترین جملات عاشقانه
با من برقص حال و هوایت عوض شود
طوری که عاشقانه فضایت عوض شود
اسم مرا بگو، که به معنای تازه ای است
هر دفعه ای که لحن صدایت عوض شود
جملات عاشقانه و احساسی
خوشبختی یعنی
درخاطر کسی ماندگاری
که لحظه های نبودنت را
با تمام...
دنیا معامله نمی کند
متن عاشقانه زیبا
تو را نه عاشقانه
نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه در آغوش میکشم
عدل مگر نه آن است که هر چیز سر جای خودش باشد؟؟!
جملات عاشقانه زیبا
روزی به تمام این بی قراری ها می خندی
و ساده از کنارشان می گذری"
این قشنگترین دروغی ست
که دیگران
برای آرام کردنت به تو می گویند...!
جملات عاشقانه کوتاه
ساحل دلت را به خدا بسپار ،
خودش قشنگ ترین قایق
را برایت می فرستد
جملات عاشقانه غمگین
پایان شب من باش ، چون جاے درنگے نیست
جز عشق براے ما ، پایان قشنگے نیست ...
زیباترین جملات عاشقانه
تلافی کن تمام نبودنت را
وقتی تمام راه ها
بن بست بود
مرا به خیابانی بی انتها
مهمان کن...
جدیدترین جملات عاشقانه
کوتاهی زمان را وقتی فهمیدم که در کنارت بودم ؛
و طولانی بودن آن را وقتی فهمیدم که در انتظارت بودم ؛
حالا که من دلتنگم زمان ایستاده …
جملات عاشقانه زیبا
ز تمام بودنی ها
تو همین از آنِ من باش!
که به غیر با تو بودن
دلم آرزو ندارد..!
جملات عاشقانه و احساسی
حال من
دماسنـــج حال توست
وقتی خوبی
گرمتری? آغوشها را در آستین دارم
بد ?ه باشد حالت
خودم ?ه سهل است
تمام دنیا یخ میزند از
سردی لبخنــدم
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
حکایات مثنوی معنوی
معشوقی، عاشق خود را به خانه دعوت کرد و کنار خود نشاند. عاشق بلافاصله تعداد زیادی نامه که قبلاً در زمان دوری و جدایی برای یارش نوشته بود، از جیب خود بیرون آورد و شروع به خواندن کرد. نامهها پر از آه و ناله و سوز و گداز بود، خلاصه آنقدر خواند تا حوصله معشوق را سر برد. معشوق با نگاهی پر از تمسخر و تحقیر به او گفت: این نامهها را برای چه کسی نوشتهای؟ عاشق گفت: برای تو ای نازنین! معشوق گفت: من که کنار تو نشستهام و آمادهام تو میتوانی از کنار من لذت ببری. این کار تو در این لحظه فقط تباه کردن عمر و از دست دادن وقت است.
عاشق جواب داد: بله، میدانم من الآن در کنار تو نشستهام اما نمیدانم چرا آن لذتی که از یاد تو در دوری و جدایی احساس میکردم اکنون که در کنار تو هستم چنان احساسی ندارم؟ معشوق میگوید: علتش این است که تو، عاشق حالات خودت هستی نه عاشق من. برای تو من مثل خانه معشوق هستم نه خود معشوق. تو بسته حال هستی. و ازین رو تعادل نداری. مرد حق بیرون از حال و زمان مینشیند. او امیر حالها ست و تو اسیر حالهای خودی. برو و عشق مردان حق را بیاموز و گرنه اسیر و بنده حالات گوناگون خواهی بود. به زیبایی و زشتی خود نگاه مکن بلکه به عشق و معشوق خود نگاه کن. در ضعف و قدرت خود نگاه مکن، به همت والای خود نگاه کن و در هر حالی به جستجو و طلب مشغول باش.
منبع:داستان های مثنوی معنوی
نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: خواندنیهای دیدنی
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته