نوشته شده توسط: الهه ناز
عکس نوشته روز مادر
عکس پروفایل درباره مادر
عکس پروفایل روز مادر
عکس به مناسبت روز مادر
عکس نوشته مادر جدید
عکس نوشته مادر
نوشته عکس زیبا درباره مادر
عکس نوشته روز مادر
عکس پروفایل روز مادر
تبریک روز مادر
عکس روز مادر
پروفایل برای روز مادر
عکس پروفایل درباره مادر
عکس نوشته روز مادر
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
روزی از روزها، پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمنان از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند. پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند تا دانه رشد کند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند. پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت....
تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد. پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بی فایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد. بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند. پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد.
وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: پس گیاه تو کو؟ پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد... در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد! همه جوانان به این انتخاب پادشاه اعتراض کردند. پادشاه روی تخت نشست و گفت: این جوان درستکارترین جوان شهر است.
من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند. پادشاه ادامه داد: مردم به پادشاهی نیاز دارند که در عین راستگویی و درستکاری با آنها صادق باشد، نه آن پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن دست به هر عمل ریا کارانه ای بزند.
ارد بزرگ در رابطه با راستی میگوید:
«هیچ گاه از راستی و درستی خویش آزرده مباش چون همیشه در انتهای هر داستان تو برنده ایی »
روزی روزگاری پادشاهی بود که پسری دروغگو داشت. شاهزاده (پسر پادشاه) خدمتکار را تهدید می کند که اگر این موضوع را به پادشاه اطلاع دهند، مجازات خواهد کرد.
یک روز شاه و شاهزاده با هم قلعه را ترک کردند. آنها به روستایی رسیدند و در آن لحظه از هم جدا شدند. شاهزاده با رفتار زشت و دروغگویی اش اعصاب همه را به هم ریخت. پادشاه بدون اعلام قبلی به روستا بازگشت و متوجه رفتارها و ردوغ های شاهزاده شد.
پسر روستایی در آن نزدیکی بود که شباهت زیادی به شاهزاده داشت. شاهزاده از این موقعیت استفاده کرد و به پدرش گفت که تمام کارهای بد را پسر روستایی انجام داده است. با این حال، پادشاه گول شاهزاده را نخورد. با دیدن اینکه این شخص چه دروغگو بود، به این نتیجه رسید که پسر روستا باید پسر واقعی او باشد.
پس پادشاه پسرک روستایی را بجای ان پسرک(شاهزاده) با خود به قصر برد و شاهزاده واقعی را در دهکده رها کرد. مدت ها گذشت و شاهزاده بخاطر سختی هایی که در روستا کشید، از زندگی قبلی خود که پر از دروغ و اتهام بود پشیمان شد.
مرد جوان دیگر(که همراه پادشاه به قصر رفته بود) این را شنید و تصمیم گرفت شاهزاده را ببخشد. او با پادشاه صحبت کرد تا به روستا برود و پسرش را به قلعه برگرداند. بعد از این اتفاقات، دو مرد جوان به دوستان جدایی ناپذیر تبدیل شدند.
مردی بود بسیار غیور ، با زنی که بسیار با جمال و زیبا بود ازدواج کرد و به همین دلیل، هرگز اجازه نمی داد که زنش از خانه بیرون برود. و چون آن مرد بیرون می رفت در را محکم بسته و قفل بر در می زد و اجازه نمی داد که کسی به خانه او رفت و آمد کند.
زن به شوهرش گفت: چرا اینقدر کار را به من سخت می گیری و زندگی را به من زندان کرده ای ، حال اگر زنی فاسد و بد نهاد باشد، این گونه قفل و بست ها چاره کار نبوده و اثر و نتیجه ای نخواهد داشت ، ولی شوهرش به این حرفها اعتنائی نمی کرد و سختگیری هایش ادامه داشت، تا آنجا که زن تصمیم گرفت به طریقی شوهر را متوجه اشتباه خود کرده و حرف خود را ثابت نمای.
پیرزالی همسایه اش بود که گاهی از شکاف دیوار با هم به درد دل و صحبت می پرداختند، روزی با وی گفت که با فلان جوان که در بازار دکان طلا فروشی دارد، تماس گرفته و پیام عشق مرا به او برسان و بگو که مدتها است عاشق اویم و در این عشق نیز سخت بیقرارم.
جوان چون این پیام را شنید و از زیبائی و حسن زن آوازه بسیاری شنیده بود، آتش عشق در دلش مشتعل گشته و جواب داد: از هم اکنون من نیز بیقرار تو ام ولی با شوهری که تو داری، من چه توانم کرد و این وصال چگونه میسر خواهد شد؟
زن جواب داد: من تدبیری می کنم تا مواصلت روی دهد ، اگر طالب من هستی، صندوقی درست کن و به شوهرم بگو که عازم سفر هستی و صندوقچه ای پر از طلا و جواهرات و نفایس داری که جز به شما مرد امانتدار به کس دیگر نمی توانم اعتماد کنم، آنگاه به خانه خود رفته، در صندوق قرار گیر و به غلام خود بگو صندوق را با کلید ش به خانه ما آورد. جوان چنان کرد.
غلام صندوق را به خانه آن مرد آورد. زن پیش آمد و گفت که: این چیست؟ مبادا که فردا صاحبش بگوید که فلان و فلان چیز در صندوق بوده است و الحال نیست. بهتر اینکه سر صندوق را بگشائی و ببینی که چه چیز در آنست. غلام سر صندوق را گشود در حالی که از مطلب آگاه نبود.
پس جوان سر از صندوق بیرون کرد. چشمش بر آن مرد افتاد و مرغ عقلش پرواز کرد و چون آن مرد نظرش بر آن جوان افتاد بر جای خود خشک گشت و خواست که او را صدمه بزند. زن گفت که: این عمل از من شده است و او تقصیری ندارد. من می خواستم مطلب خود را بر تو معلوم سازم که اگر زنی بد کار باشد، شوهر نمی تواند او را به جبر و زور خود نگاه دارد!
پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...
پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!
اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...
آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!
داستانی از پائولو کوئیلو
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
• نام دارو: سیپروفلوکساسین
• نام لاتین: ciprofloxacin
• نام تجاری: Ciloxan
• رده دارویی: آنتی بیوتیک
• اشکال دارویی: قطره
• فروش دارو: بانسخه
• درمان عفونت های چشمی مانند ورم ملتحمه باکتریایی
• درمان زخم قرنیه چشم
• برطرف شدن التهابات چشم و گوش
• کودکان زیر یک سال
• سابقه حساسیت به کینولین ها
• سن بیمار
• نوع و شدت بیماری تحت درمان
• نحوه واکنش به اولین مقدار مصرفی دارو
• سایر شرایط پزشکی بیمار
• برای ملتحمه باکتریایی:
• بزرگسالان و کودکان - 1 یا 2 قطره را هر 2 ساعت در حالی که بیدار هستید به مدت 2 روز در چشم آسیب دیده بریزید. سپس هر 4 ساعت یک یا 2 قطره را در حالت بیداری به مدت 5 روز آینده در چشم آسیب دیده بریزید.
• برای زخم قرنیه / بزرگسالان و کودکان:
• روز اول: در 6 ساعت اول هر 15 دقیقه 2 قطره در چشم آسیب دیده بریزید و در بقیه روز هر 30 دقیقه 2 قطره در چشم آسیب دیده در حالی که بیدار هستید.
روز 2: در حالی که بیدار هستید، هر ساعت 2 قطره در چشم آسیب دیده بریزید.
روزهای 3 تا 14: در حالی که بیدار هستید، هر 4 ساعت 2 قطره را در چشم آسیب دیده بریزید.
• ناراحتی چشم ، خارش ، قرمزی، اشک ریزش، پوسته شدن پلک، احساس اینکه چیزی در چشم شماست ، تاری دید ، طعم بد در دهان یا حساسیت به نور ممکن است رخ دهد. اگر هر یک از این اثرات ادامه یافت یا بدتر شد، فوراً به پزشک یا داروساز خود اطلاع دهید.
• کریستال های سفید ممکن است پس از چند روز اول مصرف سیپروفلوکساسین در چشم تحت درمان ظاهر شوند ، اما معمولاً در عرض چند هفته از بین می روند. این اثر بی ضرر است.
• در صورت داشتن هر گونه عوارض جانبی جدی، از جمله: لک شدن چشم ها ، تورم داخل یا اطراف چشم، درد چشم، بدتر شدن بینایی ، فوراً به پزشک خود اطلاع دهید .
• اگر متوجه علائم چشمی جدید یا بدتر شد (مانند افزایش ترشح، درد چشم )، فوراً به پزشک خود اطلاع دهید.
• این دارو ممکن است باعث واکنش های آلرژیک جدی، از جمله آنافیلاکسی شود. آنافیلاکسی می تواند تهدید کننده زندگی باشد و نیاز به مراقبت فوری پزشکی دارد. اگر شما یا فرزندتان در حین استفاده از این دارو، بثورات، خارش، قرمزی یا متورم شدن پوست اطراف چشم یا پلک، مشکل تنفسی، مشکل در بلع، یا هر تورم دست، صورت یا دهان خود را دارید، فوراً با پزشک خود تماس بگیرید
نکته: در صورت مشاهده هر کدام از این علائم حتما به پرشک خود اطلاع دهید.
• آگوملاتین
• بپریدیل
• سیزاپراید
• الیگلوستات
• فلیبانسرین
• لووکتوکنازول
• مزوریدازین
• پیموزاید
• پیپراکین
• ساکویناویر
• اسپارفلوکساسین
• ترفنادین
• تیوریدازین
نکته: برای جلوگیری از این تداخل، لیست تمام داروهایی که مصرف می کنید را در اختیار پزشکتان قرار دهید.
• حساسیت به داروهای دیگر: اگر تا به حال هر گونه واکنش غیرعادی یا آلرژیک به این دارو یا هر داروی دیگری داشته اید، به پزشک خود اطلاع دهید. همچنین اگر انواع دیگری از آلرژی دارید، مانند غذاها، رنگ ها، مواد نگهدارنده یا حیوانات، به متخصص مراقبت های بهداشتی خود اطلاع دهید. برای محصولات بدون نسخه، برچسب یا ترکیبات بسته را به دقت بخوانید.
• مصرف سیپروفلوکساسین در دوران بارداری: در دوران بارداری، این دارو باید فقط در صورت نیاز مصرف شود. خطرات و فواید آن را با پزشک خود در میان بگذارید.
• مصرف سیپروفلوکساسین در دوران شیردهی: مشخص نیست که آیا داروی موجود در این محصول به شیر مادر منتقل می شود یا خیر . قبل از شیردهی با پزشک خود مشورت کنید.
• مصرف سیپروفلوکساسین در سالمندان: مطالعات مناسبی که تا به امروز انجام شده است، مشکلات خاص مربوط به سالمندان را نشان نداده است که سودمندی قطره چشمی سیپروفلوکساسین را در افراد مسن محدود کند.
• مصرف سیپروفلوکساسین در کودکان: مطالعات مناسبی که تا به امروز انجام شده است، مشکلات خاص کودکان را نشان نداده است که سودمندی قطره چشمی سیپروفلوکساسین را در کودکان محدود کند.
• سیپروفلوکساسین متعلق به کلاس دارویی است که با نام آنتی بیوتیک های فلوروکینولون شناخته می شوند. آنتی بیوتیک های متعلق به این کلاس دارویی، در غشای سلولی باکتری ها پخش شده و مانع سنتز پروتئین در آنها می شود. به این ترتیب باکتری ها را از بین می برند.
• در یخچال نگهداری شود. یخ نزند.
• دور از دسترس اطفال نگه دارید.
• داروهای تاریخ گذشته یا داروهایی که دیگر مورد نیاز نیستند را نگه ندارید.
• برای استفاده از قطره چشم ابتدا دستان خود را بشویید. سپس سر را به عقب متمایل کنید و پلک پایینی را از چشم دور کنید تا کیسه ای شکل بگیرد. دارو را داخل کیسه بیندازید و چشم ها را به آرامی ببندید. پلک نزن. چشم ها را به مدت 1 یا 2 دقیقه بسته نگه دارید تا دارو با عفونت تماس پیدا کند.اگر فکر می کنید که قطره دارو را به درستی وارد چشم نکرده اید، دستورالعمل ها را با یک قطره دیگر تکرار کنید.
• برای اینکه دارو تا حد امکان عاری از میکروب باشد، نوک اپلیکاتور را به هیچ سطحی (از جمله چشم) لمس نکنید. همچنین در ظرف را محکم بسته نگه دارید.
• برای کمک به از بین بردن کامل عفونت چشم، استفاده از دارو را برای تمام مدت درمان ادامه دهید، حتی اگر علائم شما ناپدید شده باشد و بعد از چند دوز احساس بهتری داشته باشید. هیچ دوزی را از دست ندهید.
• اگر از لنزهای تماسی استفاده می کنید، قبل از استفاده از این دارو ابتدا آنها را بردارید.
• اگر از نوع دیگری از داروی چشمی (مانند قطره یا پماد) استفاده می کنید، حداقل 5 دقیقه قبل از استفاده از داروهای دیگر صبر کنید. قبل از استفاده از پماد از قطره چشمی استفاده کنید تا قطره چشمی وارد چشم شود.
• این دارو ممکن است باعث شود چشمان شما نسبت به حالت عادی به نور حساس تر شوند. استفاده از عینک آفتابی و اجتناب از قرار گرفتن بیش از حد در معرض نور شدید ممکن است به کاهش ناراحتی کمک کند.
• بعد از مصرف این دارو ممکن است دید شما به طور موقت تار یا ناپایدار شود. رانندگی نکنید، از ماشین آلات استفاده نکنید، یا فعالیتی را که نیاز به دید واضح دارد انجام ندهید تا زمانی که مطمئن شوید که می توانید چنین فعالیت هایی را با خیال راحت انجام دهید.
مطلبی که مطالعه میکنید صرفا جنبهی افزایش آگاهی دارد؛ خود درمانی و تجویز دارو با تکیه بر این مطالب جایز نیست. برای مصرف دارو حتما به پزشک متخصص مراجعه نمایید.
گردآوری: بخش سلامت بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
نام و نام خانوادگی: سارا باقری
تاریخ تولد: 1374
محل تولد: گیلان
پیشه: بازیگر و گوینده رادیو
وضعیت تاهل: مجرد
سارا باقری در سال 1374 در گیلان متولد شد. او دارای اصالت گیلانی است و در شهر تهران زندگی می کند و بزرگ شده تهران است. سارا بازیگری سینما و تلویزیون و تئاتر است. پدرش قدیر باقری نام دارد و کارگردان و تهیه کننده می باشد. مادرش طاهره اسماعیلی است و در رادیو فعالیت دارد. سارا یک خواهر به نام دنیا نیز دارد که در زمینه گریم فعالیت دارد.
سارا باقری در مورد نحوه ورودش به عرصه بازیگری می گوید او بازیگری را با پدر و مادرش شروع کرد و در همه سریال ها باهم کار می کردند. او به مدت 14 سال در صدا و سیمای مرکز استان گیلان مشغول به بازیگری و کار در رادیو، تئاتر و تلویزیون بوده است.
سارا از 18 سالگی به تهران می رود و در چند سریال بازی می کند. او در رادیو تئاتر گیلان هم فعالیت داشت و برای بازیگری نقش اول موفق شد دو جایزه از سیمای استان ها دریافت کند.
مادر سارا باقری، طاهره اسماعیلی در رادیوی گیلان مشغول به کار می باشد و سارا نیز از سن 6 سالگی وارد فعالیت در رادیو شد و در آن زمان گوینده بازیگر رادیو گیلان بود. او می گوید در همان زمان نیز کار تصویر را شروع کرد و در این زمینه آزمون و خطا کرد.
سارا تقریبا در تمام کارهایی که بازی کرده است با همکاری پدر تهیه کننده و کارگردانش قدیر باقری بوده است و می گوید که در 70 درصد کارهایی که بازی می کرد پدرش بالای سرش بود.
او در مورد حرف هایی که می شنید و به او می گفتند تو پدرت کارگردان است و در همه سریال ها هستی، می گوید نمی توانم آن را تکذیب کنم چون قطعا این امکان از کودکی برای من فراهم بود.
سریال افرا نام سریالی است که در تابستان 1400 از تلویزیون پخش شد. سارا بعد از بازی در سریال ملکاوان در این سریال در نقش مائده بازی کرد. او در این سریال در کنار بازیگرانی مانند مهدی سلطانی و روزبه حصاری که نقش پدر و برادرش را بازی می کنند همکاری می کند. در این سریال او عاشق پسری به نام پیمان می باشد. محمد صادقی در نقش پیمان بازی می کند.
سارا که در نقش مائده ظاهر می شود یک دختر دانشجو است که در مسیر زندگی با اتفاقی رو به رو می شود که پیش از این تجربه آن را نداشته است و این موضوع با تغییراتی در زندگی او همراه است.
سارا باقری در یک مصاحبه اخیر گفته است که او اصالتا شمالی است و تاکنون در 20 سریال استانی فعالیت کرده است. علاوه بر بازیگری گوینده هم می باشد و تجربه بازی در سریال های هیولای مهران مدیری، ملکاوان و .... را نیز داشته است.
سارا قبل از بازی در این سریال و ایفای نقش در شخصیت مائده از قبل هیچ آشنایی با گروه تولید این مجموعه نداشته است و با بازی در این سریال بیشتر شناخته می شود. او می گوید در این سریال توسط یکی از دوستانش معرفی شده است و برای پذیرفته شدن تست بازیگری داده است و پس از تایید شدن توسط آقای بهرنگ توفیقی و دارایی قرارداد بسته است.
سارا باقری توفیق همکاری با کارگردانان معروفی مانند مهران مدیری داشته است. او در سریال هیولا به کارگردانی آقای مهران مدیری نقش کوتاهی داشته است. او در پیج اینستاگرام خود درباره این سریال خطاب به مهران مدیری می نویسد: آقای مدیری بی شک افتخار بازی جلوی دوربین شما اگر چه کوتاه اما جزء لذت بخش ترین تجربه های کاری من بود.
سارا باقری در این سریال در کنار هنرمندانی مانند فرهاد اصلانی، گوهر خیر اندیش ، شبنم مقدمی ، سیما تیر انداز، محمد بحرانی، نیما شعبان نژاد، فرزین محدث و عزت الله مهر آوران و ... همکاری و هنر نمایی کرده است.
نقش مائده در سریال افرا برای سارا جذاب می باشد و در مورد این شخصیت می گوید: نقش مائده از نظر رفتاری یک جاهایی لجباز بودنش و اینکه هم می خواهد احترام بزرگترش حفظ شود و هم اینکه از خواسته اش کوتاه نمی آید به من نزدیک بود.
او اضافه می کند: بعید می دانم که در طول عمر بازیگری ام شخصیت دیگری را به این اندازه دوست داشته باشم و همیشه دلتنگش خواهم بود.
سارا در مورد رسانه تلویزیون می گوید: رسانه تلویزیون برایم جذاب تر است زیرا مخاطب زیادی از هر قشری دارد ولی از سویی خیلی نگاهم به سینما است و منتظرم در این عرصه هم تجربه کسب کنم. او می گوید: اگر بگویم طول نقش برایم مهم نیست خیلی کلیشه ای است و فکر میکنم برای هر بازیگری مهم است که بیشتر دیده شود.
سارا باقری در جشنواره فجر در سال 1382 موفق به دریافت جایزه بازیگری اول زن برای رادیو تئاتر شد و در سال 1386 نیز موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر جشنواره تولیدات مرکز استان ها و گوینده برتر استان ها شد.
سارا باقری مانند بسیاری از همکاران بازیگر خود از طریق اینستاگرام با مخاطبان خود در ارتباط است. صفحه رسمی این بازیگر گیلانی در دسترس عموم مردم قرار دارد. در صفحه اینستاگرام او می توانید عکس های شخصی جدید او را مشاهده کنید.
سریال افرا | نیمه پنهان ماه |
عطر ترنج | آپارتمان نشین ها |
ماجراهای فامیلی | گل دره |
ماه نشین | فرزندان آقا |
طلایه داران | نه چندان دور |
خانه پدری دو | جشن مهرگان |
خون بها | فردا روشن است |
سینمایی روحن | مارال |
سینمایی سوگند | سریال کوبار |
سریال ملکاوان | مسیر مهر |
گردآوری: بخش دنیای بازیگران بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
مارتین فورد متولد 26 مه 1982 در روستا مینورث واقع در انگلستان است. وی به موجب برخورداری از اندام برجسته و جثه قوی به هالک و کابوس شهرت دارد. مارتین فورد در حرفه های بازیگری و بدنسازی مشغول فعالیت است. برجسته ترین نقش های بازیگری مارتین فورد شامل هنر نمایی در فیلم های Undefeated IV، رابین هود شورش و امتیاز نهایی می شود.
نام اصلی: مارتین فورد
تاریخ تولد: 26 مه 1982
محل تولد: مینورث، بیرمنگام
محل زندگی: بریتانیا
قد: 203 سانتی متر
پیشه یا حرفه: بازیگر، بدنساز و مبارز بریتانیایی
مارتین فورد زاده ی 26 مه 1982 در روستایی به نام مینورث، در حومه شمال شرقی بیرمنگام انگلیس می باشد. وی به موجب برخورداری از هیکل قوی جثه به هالک و کابوس شهرت یافته است.
مارتین فورد به عنوان یک بدنساز انگلیسی در عرصه بازیگری فعالیت دارد. این چهره از سن 11 سالگی وارد عرصه های مختلف ورزشی شد و در سن نوجوانی به عنوان بولینگ به تیم کریکت وارویک شایر ملحق شد. پدر مارتین لورین و مادر او استفن نام داشته است.
مارتین فورد در سال 2001 میلادی دچار یک آسیب جدی جسمانی شد. وی به موجب یک تب شدید غده ای به مدت یک سال از انجام فعالیت های ورزشی فاصله گرفت و تمام رویاهای بازی به عنوان کریکت حرفه ای را از یاد برد.
با از بین رفتن رویاهای ورزشی مارتین فورد به یک افسردگی عمیق مبتلا شد و به موجب عدم فعالیت های ورزشی با کاهش وزن سریع مواجه گردید.
مارتین فورد برای از بین بردن تأثیرات منفی عدم ورزش بر روی بدن اقدام به انجام ورزش های منظم کرد. به مرور زمان متوجه شد با ورزش می تواند جای خالی رویای نوجوانی را پر کند. لذا به انجام فعالیت های ورزشی به منظور کنترل احساسات و بازسازی تناسب اندام تداوم بخشید.
زحمت های بی وقفه مارتین فورد با کسب عنوان وزنه برداری و حضور در فیلم های مختلف به ثمر رسید. مارتین پس از ساخت بدن فوق العاده در خصوص تحصیل در رشته علوم ورزشی در دوره های آموزشی شخصی و تغذیه در دانشگاه حضور پیدا کرد.
جالب است بدانید مارتین فورد یک باشگاه بدنسازی در Minworth به نام Beta Bodz دارد.
مارتین فورد در فیلم های متعددی به عنوان بازیگر به ایفای نقش پرداخته است. وی در سال 2016 میلادی نخستین تجربه بازیگری را با هنرنمایی در فیلم " بویکا: بی رقیب" کسب کرد. این چهره در فیلم بویکا: بی رقیب نقش یک مبارز سرسخت به نام کابوس کوشمار را بر عهده دارد.
یکی از نقش های برجسته مارتین فورد به فیلم "Undefeated IV" اختصاص دارد. مارتین در این فیلم در نقش هیولایی کوسمار حضور یافته است که در پایان ملزم است با اسکات ادکینز در نقش بویکا به مبارزه بپردازد.
از سری نقش های برجسته مارتین فورد می توان به فیلم های Redcon-1، Accident Man و Kingsman: The Golden Circle اشاره کرد.
مارتین فورد در سال 2009 میلادی با ساشا استیسی ازدواج کرد. ثمره عشق مارتین فورد و ساشا استیسی دو فرزند دختر است. اولین فرزند آن ها ایموژن نام دارد که در سال 2012 چشم به جهان گشوده است.
مارتین فورد برای دخترانش یک پدر و مادر فداکار است که از وقت گذرانی با دو دخترش لذت می برد.
مارتین فورد به عنوان یک اینفلونئسر رسانه های اجتماعی از طریق حساب شخصی اینستاگرام با طرفداران خود در ارتباط است.
مارتین فورد در شهر بیرمنگام در می 2018 برای رویداد 10 ساله آتی Bodypower Expo مورد تأیید قرار گرفته است. وی به انجام تمرینات مختلف بدنسازی اعم از پرس سینه شیب دار و مگس سینه شیب دار علاقه مند است. مارتین قبل از اجرا تمرین قفسه سینه، به وسیله باندهایی ماهیچه های بدن را گرم می کند.
مارتین فورد در خصوص حفظ وضعیت بدن ملزم است هر یک ساعت به مصرف کربوهیدرات و پروتئین بپردازد. منابع غذایی پروتئینی مارتین فورد شامل جو دوسر، سیب زمینی، مرغ، ماهی، تخم مرغ، برنج قهوه ای، سبزیجات و آب فراوان می شود. وی به موجب عدم مصرف مشروبات الکلی از شرکت در مهمانی ها اجتناب می کند.
مارتین فورد هر هفته به تعداد چهار مرتبه حدود یک ساعت به انجام فعالیت های ورزشی می پردازد و هفته ای دو مرتبه تمرین MMA را اجرا می کند.
در سال 2018 از مارتین فورد برای اولین بازی MMA دعوت شد. در این بازی مارتین فورد در برابر سجاد غریبی ملقب به هالک ایرانی قرار داشت. جالب است بدانید مبارزه 2018 هرگز برگزار نشده است.
مارتین فورد به موجب مبدل شدن از نوجوان 11 سنگی به غول 23 سنگی مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است.
در ادامه بخشی از گفت و گو های مارتین فورد را بیان می کنیم:
" به نظر من یک ورزشکار باید از خون رسانی مناسب به عضلات مطمئن باشد. زمانی که خون مورد نیاز عضلات تأمین گردد بدن به شما اجازه می دهد بدون تداخل آسیب به انجام تمرین های ورزشی بپردازید. ضرورت دارد ورزشکار از آمادگی ذهن و بدن برای انجام فعالیت های ورزشی اطمینان حاصل کند و از تعویض ورزش ها به صورت مستقیم پرهیز نمایید.
من ترجیح می دهم در ست های اول به صورت آهسته فعالیت کنم. سپس در ست آخر با نهایت سرعت العمل یک ست دراپ را به ثمر برسانم.
از نظر من کلید هیپروتروفی یا رشد عضلانی ثبات تنش بر روی عضلات و حفظ تمرکز است.
یک ورزشکار ملزم است برای هر تمرین یک هدف و برنامه را در پیش بگیرد و بر درستی اجرا تمرین تمرکز داشته باشد.
من معتقدم حرکت وزنه های بزرگ اهمیت گسترده ای دارد. بر اساس تجارب گذشته می توانم بگویم در بدنسازی وزنه هایی را انتخاب کنید که با شرایط جسمانی شما سازگاری داشته باشد. "
گردآوری: بخش دنیای بازیگران بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
روزی از روزها، پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمنان از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند. پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند تا دانه رشد کند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند. پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت....
تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد. پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بی فایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد. بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند. پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد.
وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: پس گیاه تو کو؟ پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد... در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد! همه جوانان به این انتخاب پادشاه اعتراض کردند. پادشاه روی تخت نشست و گفت: این جوان درستکارترین جوان شهر است.
من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند. پادشاه ادامه داد: مردم به پادشاهی نیاز دارند که در عین راستگویی و درستکاری با آنها صادق باشد، نه آن پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن دست به هر عمل ریا کارانه ای بزند.
ارد بزرگ در رابطه با راستی میگوید:
«هیچ گاه از راستی و درستی خویش آزرده مباش چون همیشه در انتهای هر داستان تو برنده ایی »
روزی روزگاری پادشاهی بود که پسری دروغگو داشت. شاهزاده (پسر پادشاه) خدمتکار را تهدید می کند که اگر این موضوع را به پادشاه اطلاع دهند، مجازات خواهد کرد.
یک روز شاه و شاهزاده با هم قلعه را ترک کردند. آنها به روستایی رسیدند و در آن لحظه از هم جدا شدند. شاهزاده با رفتار زشت و دروغگویی اش اعصاب همه را به هم ریخت. پادشاه بدون اعلام قبلی به روستا بازگشت و متوجه رفتارها و ردوغ های شاهزاده شد.
پسر روستایی در آن نزدیکی بود که شباهت زیادی به شاهزاده داشت. شاهزاده از این موقعیت استفاده کرد و به پدرش گفت که تمام کارهای بد را پسر روستایی انجام داده است. با این حال، پادشاه گول شاهزاده را نخورد. با دیدن اینکه این شخص چه دروغگو بود، به این نتیجه رسید که پسر روستا باید پسر واقعی او باشد.
پس پادشاه پسرک روستایی را بجای ان پسرک(شاهزاده) با خود به قصر برد و شاهزاده واقعی را در دهکده رها کرد. مدت ها گذشت و شاهزاده بخاطر سختی هایی که در روستا کشید، از زندگی قبلی خود که پر از دروغ و اتهام بود پشیمان شد.
مرد جوان دیگر(که همراه پادشاه به قصر رفته بود) این را شنید و تصمیم گرفت شاهزاده را ببخشد. او با پادشاه صحبت کرد تا به روستا برود و پسرش را به قلعه برگرداند. بعد از این اتفاقات، دو مرد جوان به دوستان جدایی ناپذیر تبدیل شدند.
مردی بود بسیار غیور ، با زنی که بسیار با جمال و زیبا بود ازدواج کرد و به همین دلیل، هرگز اجازه نمی داد که زنش از خانه بیرون برود. و چون آن مرد بیرون می رفت در را محکم بسته و قفل بر در می زد و اجازه نمی داد که کسی به خانه او رفت و آمد کند.
زن به شوهرش گفت: چرا اینقدر کار را به من سخت می گیری و زندگی را به من زندان کرده ای ، حال اگر زنی فاسد و بد نهاد باشد، این گونه قفل و بست ها چاره کار نبوده و اثر و نتیجه ای نخواهد داشت ، ولی شوهرش به این حرفها اعتنائی نمی کرد و سختگیری هایش ادامه داشت، تا آنجا که زن تصمیم گرفت به طریقی شوهر را متوجه اشتباه خود کرده و حرف خود را ثابت نمای.
پیرزالی همسایه اش بود که گاهی از شکاف دیوار با هم به درد دل و صحبت می پرداختند، روزی با وی گفت که با فلان جوان که در بازار دکان طلا فروشی دارد، تماس گرفته و پیام عشق مرا به او برسان و بگو که مدتها است عاشق اویم و در این عشق نیز سخت بیقرارم.
جوان چون این پیام را شنید و از زیبائی و حسن زن آوازه بسیاری شنیده بود، آتش عشق در دلش مشتعل گشته و جواب داد: از هم اکنون من نیز بیقرار تو ام ولی با شوهری که تو داری، من چه توانم کرد و این وصال چگونه میسر خواهد شد؟
زن جواب داد: من تدبیری می کنم تا مواصلت روی دهد ، اگر طالب من هستی، صندوقی درست کن و به شوهرم بگو که عازم سفر هستی و صندوقچه ای پر از طلا و جواهرات و نفایس داری که جز به شما مرد امانتدار به کس دیگر نمی توانم اعتماد کنم، آنگاه به خانه خود رفته، در صندوق قرار گیر و به غلام خود بگو صندوق را با کلید ش به خانه ما آورد. جوان چنان کرد.
غلام صندوق را به خانه آن مرد آورد. زن پیش آمد و گفت که: این چیست؟ مبادا که فردا صاحبش بگوید که فلان و فلان چیز در صندوق بوده است و الحال نیست. بهتر اینکه سر صندوق را بگشائی و ببینی که چه چیز در آنست. غلام سر صندوق را گشود در حالی که از مطلب آگاه نبود.
پس جوان سر از صندوق بیرون کرد. چشمش بر آن مرد افتاد و مرغ عقلش پرواز کرد و چون آن مرد نظرش بر آن جوان افتاد بر جای خود خشک گشت و خواست که او را صدمه بزند. زن گفت که: این عمل از من شده است و او تقصیری ندارد. من می خواستم مطلب خود را بر تو معلوم سازم که اگر زنی بد کار باشد، شوهر نمی تواند او را به جبر و زور خود نگاه دارد!
پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...
پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!
اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...
آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!
داستانی از پائولو کوئیلو
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
نخست کودکان، در زمین بازی جمع می شوند و یکی را به عنوان راهنما، انتخاب می کنند. راهنما، روی کاغذ اسامی بازیکنان را یادداشت و آنگاه به صورت پنهانی برای هر یک از آنها نام حیوانی را عنوان می کند (مثل: شیر، پلنگ، عقاب، ببر، ...) و روبروی اسمشان می نویسد. به گونه ای که هر یک تنها نام خود را بداند.
آنگاه در قسمتی از زمین بازی دایره ای به شعاع یک متر رسم و توپ تنیس را در مرکز آن قرار می دهد. با فرمان راهنما، بازیکنان در محیط دایره با فواصل یکسان قرار می گیرند و حواسشان را جمع می کنند راهنما، نام یکی از آنها را با صدای بلند می گوید. به طور مثال عقاب؛
کسی که نامش عقاب است، باید به سرعت توپ داخل دایره را بردارد و بازیکنان را نشانه گیری کند تا توپ به یکی از آنها برخورد کند و آنها هم باید با سرعت تمام خود را از منطقه ی دایره دور کنند و با جای خالی دادن ها سعی کنند تا توپ به آنها برخورد نکند.
چنانچه توپ پرتاب شده ی او، به هیچ یک از بازیکنان، برخورد نکند، یک امتیاز منفی می گیرد. اما چنانچه بتواند یکی را هدف بگیرد، یک امتیاز مثبت می گیرد و برعکس برای بازیکنی که مورد هدف قرار گرفته، یک امتیاز منفی محسوب می شود.
و فرد راهنما، همه ی این امتیازات را در برگ اسامی و عناوین می نویسد و با فرمانی دیگر، مجددا همه ی بچه ها، روی محیط دایره با فاصله های یکسان می ایستند و ...
راهنما با صدای بلند، به طور مثال: شیر... و بازی با همان ترتیب اجرا می شود و تا دوست دارند و یا وقت تمام نشده می توانند ادامه دهند.
در آخر او، برنده ی اصلی بازی را اعلام می کند و در ضمن بازیکنانی که امتیاز منفی دارند، آنهایی را که امتیاز مثبت دارند، به عنوان جریمه روی کول خود گرفته و یک بار میدان بازی را دور می زنند.
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته