اگر کسی از درخت زردآلو بپرسد که «از وقتی که هسته بودی تا
الان که درخت شدهای چی از همه بیشتر بهت سخت گذشت؟
میگوید : یکی آن زمستان
اولی بود که سرما شد و یخبندان شد و یخ پوستم را ترکاند،
یکی هم آن سال
که باغبان آمد و با نیش چاقویش پوستم را چاک داد و پیوند زد.
راست میگوید.
بهش سخت گذشته. حواسش هم نیست که اگر آن سرما و یخبندان
نبود و پوستش
را نمیترکاند، توی باغچه میپوسید و اگر هم آن نیش چاقو نبود تا دنیا
دنیا است بیبار میماند.
یک
حرف برایت بزنم که کیف کنی. هزار بار هم
شنیدهای ولی
کیف دارد. خدا معاملهگر است. معاملهگر زرنگی هم هست. میروی جلو کلاهش
را برداری، سرت کلاه میگذارد. تازگیها هم شنیدهام که معامله میکند سه به یک.
اما جنسی که دارد اینقدر خوب است که سه به یک هم میارزد. آن سه تا که میخواهد
چی است؟ آن سه تا چی است؟
اولیش این که برگرد. برگرد خانهات. برگرد به
وطنت. برگرد
پیش مادرت. برگرد همانجا که بودی. همانجا که آهو بودی و قشنگ بودی.
دوم این که دنبال آرامش باش.
همیشه پی آرامش و امنیت باش.
از هر چیزی میگذری بگذر، ولی از آرامش نگذر.
از
امنیت نگذر.
سومی هم این که کار کن. کار خوب هم بکن. کاری کن که خوبی
ازش دربیاید.
این کارها را
که کردی، او هم همهی کارهای بدت را جمع میکند،
مثل این معرکهگیرها.
چی میگویند بهش شامورتی. همهاش را میکند کار خوب. کار
بد چی شد؟ خوب
شد. خلاص
مومن
برایت گفتم همان کسی است که دنبال
آرامش
است. دنبال امن و امان است. آن وقت مومن یک شرایطی دارد. یک احوالی دارد. این احوال اگر در کسی بود، خودش بود نه که
به زور، او مومن است. اما اگر به زور در کسی
فراهم
کردند یا کسی نداشت، خب او به امن و آرامش نزدیک نشده هنوز.
از
این نشانهها یکی هم این است که
غمش توی دلش است. هر وقت دیدی دلت میخواهد شکایت کنی،
غمت را
به یکی بگویی بدان که هنوز تا آرامش و امن فاصله داری. وقتی به آرامش نزدیک شوی اصلا دلت نمیخواهد شکایت احوالت را
به کسی کنی. یکیش هم این است که شادیش توی
صورتش
است.
وقتی
شاد است اصلا نه میخواهد قایم کند و نه اگر هم بخواهد
میتواند.
الهه ناز دلسوز و مهربان نسبت به همه بنده های خدا هستم و سعی میکنم به همه کمک کنم.
لطف کنید وبلاگ را فقط با اکسپلورر مشاهده فرمایید چون اینطوری دیگه بهم ریخته نخواهد شد...