نوشته شده توسط: الهه ناز
در حقیقت فرزندان محصول رفتار و تربیت پدر و مادر خود هستند. ولی سؤال اصلی اینجاست که چه رفتاری از والدین، منجر به تربیت و پرورش یک بچه پرتوقع می شود؟
ولی نکته ای قابل بحث در این مقاله این است که با فرزند پر توقع چطور برخورد کنیم؟
پر توقع بودن والدین قطعاً یکی از علل پر توقع شدن فرزندان است. هنگامی که فرزندان شاهد رفتارهای والدین خویش هستند پر توقع بودن را یاد می گیرند و آن ها را الگوی خود قرار می دهند. به عنوان نمونه هنگامی که پدر خانواده از غذای تدارک دیده همسرش ایراد می گیرد و دائم غر می زند، و تشکر و قدر دانی نمی کند، یا مادر خانواده از لوازم و میوه های خرید کرده همسرش ایراد می گیرد، همه این مسایل به صورت غیر مستقیم بر روی فرزند تأثیر گذاشته و پر توقع بودن و ناسپاسی را در وی می پروراند.
بی شک باید به فرزندان محبّت کرد و شما نقش یک والد حمایتگر را باید بازی کنید. ولی باید بسیار مواظب باشیم که این محبّت ها و حمایت ها، افراطی و نابه جا نباشد. مثلا آن ها باید یاد بگیرند کارهای شخصی شان را خود انجام دهند و در منزل مسوولیت هایی را قبول کنند و به عهده بگیرند.
ولی گاهی والدین از سر دلسوزی و محبّت!! کودکان را بی مسوولیت بار می آورند و کارهای شخصی کودکان را هم خود انجام می دهند. پدر به فرزندش میگوید:« برو نان بخر» مادر می گوید:« نه هوا سرد است، بچه ام سرما میخورد.بچه ام خسته است. گناه دارد! خودم می روم!!» گاهی هم والدین بدان جهت که پسرم یا دخترم، درس و کنکور دارد کوچکترین مسئولیتی به وی نمی دهند و حتی سینی آب و غذا و آب میوه برای فرزندشان می برند و میآورند.
روشن است که چنین حمایتها و محبتهای بیجا و افراطی، اولاً اعتماد به نفس کودکان را خراب می کند وآنها را وابسته بار میآورد، ثانیا ارام ارام ، این انتظار و توقع برای شان به وجود می آید که سایرین کارهای آن ها را انجام دهند.
معاشرت ها و همنشینی ها بر روان ما اثر می گذارد. چنانچه با خانواده هایی که در سطح پائین تر از شما هستند معاشرت کنید، خصوصیت سپاسگزاری در شما تقویت می شود ولی چنانچه با افرادی که سطح درامد و سطح زندگیشان از شما بالاتر است همنشین شوید، حس کوچکی بروز می کند و آرام آرام نسبت به داشته های خود بی تفاوت خواهید شد.
در چنین شرایطی کودک و نوجوان دائم به قیاس برخواهند آمد و آغاز به بدرفتاری و بهانه گیری می کنند برای این که می خواهند که از امکانات بالاتری بهره مند باشند.
قطعاً در اینگونه معاشرت ها باید تجدید نظر شود برای این که کودک و نوجوان را تحتتأثیر قرار خواهد داد. چه بهتر که معاشرین ما با وضعیت اقتصادی و فرهنگی ما هماهنگ باشند و والدین بتوانند کنترل و نظارت لازم را در پرورش فرزندان داشته باشند.
والدین برای فرزندان الگو هستند، آن ها زمانی فرزندان سالمی به لحاظ جسمی و روانی خواهند داشت که از دانش و مهارت لازم جهت رشد خود و رشد آنان برخوردار شوند.
در پاداش دادن باید به چند نکته توجه کرد. اول این که پاداش ها مناسب با عملکرد و اندازه رفتار فرزند باشد. به عنوان مثال میگویید چنانچه غذایت را بخوری، به شهر بازی می رویم و هرچه خواستی میتوانی سوار شوی و استفاده کنی، یا این که اگر در ریاضی نمره خوبی بگیری، برایت کامپیوتر شخصی می خرم و...
این پاداش های بزرگ که تناسبی با کار فرزند ندارد، او را متوقع بار میآورد. دوم این که پاداش ها باید گوناگون باشد. به عنوان مثال برای پاداش به بچه، مدام برایش خوراکی نخرید. گاهی پاداش میتواند رفتن به مهمانی باشد. گاهی بازی کردن با او و گاهی هم خرید خوراکی یا وسایل بازی.
در آغاز اطلاعات و اگاهی خویش را در مورد دوران نوجوانی افزایش دهید. با آشنایی خصوصیت های دوره نوجوانی متوجه خواهید شد که بعضی از رفتارهای ناخوشآیند آنان طبیعی است. همچنین با فرزندانتان در مورد خصوصیت های دوره نوجوانی حرف بزنید و اطلاعات وی را در مورد این مرحله بحرانی افزایش دهید.
بچه ها از ما یک تصویر ذهنی بدست می آورند که این تصویر، معلول شیوه ماست. به عنوان مثال چنانچه از کودکی سوال کنید که پدر و مادرت چه رفتاری دارند، ممکن است بگوید تا حرفی به آن ها می زنم، داد می زنند یا برعکس، بگوید خیلی حوصله دارند.
برخورد ما در مقابل فرزندانمان، هنگامی که نمی خواهیم خواست آن ها را برآورده کنیم، باید همراه با اعتماد و صمیمیت باشد و در عین حال باید این ارتباط علائمی از جدیت و گفتگوهای دوطرفه داشته باشد. والدین نباید احکام خود را بستهبندی کنند و تحویل فرزندانشان بدهند. ما باید برای هر رفتار خود توضیح قانع کننده داشته باشیم.
در اینصورت فرزندمان یاد می گیرد که با محیط پیرامون هم به نحوه ای عاقلانه و تحلیلگرانه برخورد کند. احکام بستهبندی شده سبب می شود بچه ها دنیا را سیاه و سفید ببینند. در دنیای امروز که بچه ها مجراهای ارتباطی زیادی دارند، نمی توان به صورت تحکمی برخورد کرد بلکه باید با قدرت استدلال و رابطه عاطفی برخورد کنیم.
بعضی از والدین از همه چیز و همه کس ایراد می گیرند و به دنبال ایرادگیری از یکدیگر و افراد دیگر هستند، باید دانست که فرزندان ما آیینه رفتار ما هستند، به همین علت چنانچه میخواهید فرزندتان شکرگزار و سپاس گذار باشد، برای آن ها الگوی مناسبی باشید و از محبّت های افراد دیگر به خصوص اعضای خانواده قدردانی و سپاسگذاری کنید.
عصبانیت ها، پرتوقعی ها و لجبازی های نوجوانتان را جزء ویژگی های شخصیتی و ماندگار او در نظر نگیرید. این رفتارهای منفی بخش جدایی ناپذیری از دوره نوجوانی و گذر است. در مقابل به رفتارهای مناسب وی اگرچه اندک و ناچیز باشد، توجه کنید و حس خوب خود را در مورد رفتارش بیان کنید.
فرزندان ما ممکن است خواسته هایی داشته باشند که برآورده کردن آن ها به صلاح نباشد. با چنین فرزندانی چه برخوردی باید داشته باشیم و چطور می توانیم آن ها را قانع کنیم؟ در این مواقع شما چه برخوردی با آن ها دارید؟ باید بدانید که درخواست فرزندان طبق میل و نیاز آنهاست، ولی در بعضی مواقع، برآورده کردن این میل و نیاز ممکن است به مصحلت نباشد. ارضای خواسته ها و نیازها باید بگونه ای باشد که راه را برای رشد شخصیت فرد باز کند.
به این معنی که اگر مدام همه خواسته های ما بدون کوچک ترین مانعی برآورده شوند، از شرایط موجود حس خشنودی می کنیم و هیچ تلاشی برای بهبود شرایطی که در آن هستیم انجام نمی دهیم و به دنبال پیشرفت نخواهیم بود.
اصولا بروز نیازها و خواسته های جدید که محرکی برای حرکت رو به جلو است، نتیجه آن است که به بعضی از خواسته های خویش نرسیده ایم. بدین ترتیب ما در حالی که احتیاج فرزندان خویش را برآورده می کنیم، باید آن ها را آماده کنیم که از نظر شخصیتی، اجتماعی و روانی به پله های بالاتری دست پیدا کنند
گاهی وقت ها والدین با جبهه گیری و سخت گیری های نامناسب، ناخواسته به این رفتارها دامن می زنند و متأسفانه چرخه معیوبی ایجاد می کنند. این کار نتیجه ای جز ناامیدی و ناکامی برای شما و فرزندتان نخواهد داشت.
بچه از روی فطرت میل دارد ازاد باشد، هر چه می خواهد بکند، به همه چیز دست بزند و هیچ شخصی مزاحم او نشود، ولی این کار به صلاح بچه نیست، برای این که او نیک و بد را نمی شناسد و خیر و شر خود را نمی فهمد. همه بچه ها نیاز به توجه و محبّت والدین دارند، ولی برخی بچه ها بطور مداوم و بدون درنگ از والدینشان توجه و محبّت می خواهند. در بیشتر موارد دلیل این است که بچه از جانب یکی از والدینش مورد لطف، محبّت و توجه کافی قرار نگرفته است. دلیل دیگر این مسئله، حس نا امنی و وابستگی شدید است، ولی اصلی ترین علت این مشکل، گوش به فرمان به فرمان بودن والدین به فرمایشات اوست.
روانشناسان درباره محبّت بیش از حد والدین می گویند که زیادی محبّت بیش از نامهربانی و کم توجهی اثر زیانبخش دارد. هرچه بچه بزرگتر می شود، والدین باید در عین وسیله محبّت، به وی بفهمانند که این محبّت و توجه تا پایان زندگی ادامه نخواهد داشت و او در آینده باید خودش به حل مشکلاتش بپردازد و استقلال و اعتماد به نفس داشته باشد.
برای اینکه بچه آرام آرام استقلال پیدا کند و خود را از وجود والدین بینیاز سازد و بتواند مستقل زندگی کند، باید هر عمل کوچکی که انجام می دهد و اعتماد به نفس وی را اشکار می کند، مورد ترغیب والدین قرار گیرد.
نتیجه گیری
تربیت کردن فرزندان از اهمیت ویژه ای برخوردار است و والدین باید از سنین بچگی در تربیت فرزندانشان دقت لازم را انجام دهند برای این که پس از شکل گیری شخصیت بچه اصلاح کردن آن به سختی انجام می شود و والدین را دچار مشکل می کند. مراجعه به روانشناس کودک و نوجوان برای پیدا کردن مسیر تربیتی فرزندان توصیه می شود و میتواند والدین را در این زمینه راهنمایی کند.
گردآوری: بخش روانشناسی بیتوته