نوشته شده توسط: الهه ناز
نام اصلی: نیکلاس کیم کاپولا
زادروز: 7 ژانویه? 1964
محل تولد: لانگ بیچ، کالیفرنیا، آمریکا
ملیت: آمریکایی
شغل: بازیگر، تهیه کننده و کارگردان
سالهای فعالیت: 1981–اکنون
همسر( ها):
پاتریشا آرکت ( 1995–2001)
لیسا مری پرسلی( 2002–2004)
آلیس کیم ( 2004–2016)
تعداد فرزند: 2 پسر
نیکلاس کیم کاپولا (Nicolas Kim Coppola)( زاده? 7 ژانویه? 1964) که اغلب با نام هنری نیکلاس کیج شناخته می شود، بازیگر، تهیه کننده و کارگردان معروف آمریکایی است.
نیکلاس کیج در لانگ بیچ در کالیفرنیای به دنیا آمده است. پدرش آگوست کوپولا، پروفسور ادبیات و مادرش جوی فوگلزانگ، رقاص و طراح رقص. او مسیحی کاتولیک است.
پدر نیکلاس کیج از تبار ایتالیایی و مادرش آلمانی- لهستانی است. پدر پدر بزرگ نیکلاس کیج از مهاجرانی ایتالیایی است که به آمریکا آمده است. عموی نیکلاس، فرانسیس فورد کوپولا کارگردان مجموعه فیلم های پدرخوانده است. گفتنی است که« رومن کوپولا» پسرعموی او و سوفیا کوپولا دخترعمویش هستند. دو برادر نیکلاس هم با نام های« مارک کوپولا» و« کریستوفر کوپولا» در نیویورک برنامه های رادیویی اجرا می کنند.
نیکلاس کیج در سال 1988 با کریستینا فولتن ازدواج کرد، این زوج یک فرزند پسر به نام وستون کوپولا کیج دارند که خواننده و بازیگر است.
نیکلاس کیج و کریستینا فولتن
نیکلاس کیج در سال 1995 با پاتریشیا آرکت ازدواج کرد، این زوج در سال 2001 طلاق گرفتند.
نیکلاس در سال 2002 با لیزا ماری پریسلی، دختر الویس پریسلی ازدواج کرد اما در سال 2004 از هم جدا شدند.
بعد از آن نیکلاس کیج در سال 2004 با یک پیشخدمت به نام آلیس کیم ازدواج کرد، این دو یک پسر به نام کال-ال (متولد سال 2005) دارند. این زوج در سال 2016 از هم جدا شدند.
نیکلاس کیج و آلیس کیم
گوست رایدر (2012) | گنجینه ملی (2004) | تغییر چهره (1997) |
کیک-اس (2010) | اقتباس (2002) | صخره (1996) |
پیشگویی - (2009) | مرد خانواده (2000) | ترک لاس وگاس (1995) |
روح سوار (2007) | هواپیمای محکومین (1997) | غرب رد راک (1994) |
ارباب جنگ (2005) | شهر فرشته ها (1998) | بزرگ کردن اریزونا (1987) |
نیکلاس کیج توانست جایزه? اسکار بهترین هنرپیشه نقش اول مرد، یک جایزه گولدن گلوب و یک جایزه انجمن بازیگران فیلم را به خاطر بازی در فیلم ترک لاس وگاس به دست آورد. پس از این اتفاق بود که با حضور در فیلم های مشهوری مانند صخره( 1996)، تغییر چهره( 1997)، هواپیمای محکومین( 1997)، شهر فرشته ها( 1998) و گنجینه ملی( 2004) به شهرت بسیاری دست یافت. نیکلاس کیج به خاطر ایفای نقش در فیلم اقتباس موفق شد برای بار دوم نامزد دریافت جایزه اسکار شود. او همچنین در سال 2002 فیلم خود را با نام سانی کارگردانی کرد که به همین علت نامزد دریافت جایزه ای از جشنواره فیلم آمریکایی دوول( در فرانسه) شد.
شما در کودکی در بین افراد مرفهی زندگی می کردید ولی وضع مالی متوسطی داشتید؛ درست است؟
پدرم یک پروفسور بود و در ایالت کالیفرنیا تدریس میکرد و کتاب می نوشت. همیشه زندگی متواضعانه ای داشت. ما در نزدیکی حومه بورلی هیلز زندگی می کردیم، درست کنار یک نمایندگی پورشه. من با اتوبوس به مدرسه می رفتم و خیلی از بچه های دیگر با فراری و مازراتی به مدرسه می آمدند. چون نام خانوادگی ام کوپولا بود، بقیه قضاوت های اشتباهی درباره وضعیت مالی ام داشتند. من از این مسأله ناراحت بودم و درست مانند سایر جوانان، دوست داشتم جلب توجه کنم.
خودت هم می دانی که شایعات بسیاری در مورد ورودت به سینما و نحوه بازیگر شدنت سر زبان هاست. بهتر نیست حالا به این شایعات پایان دهی؟
پس از بیماری مادرم و بستری شدن او در بیمارستان، همراه با پدرم به سان فرانسیسکو آمدیم، با تماشای فیلم« شرق بهشت» ساخته« الیا کازان»، جذب و شیفته شخصیت بازیگری« جیمز دین» شدم. همان زمان آرزو کردم ای کاش من هم یک هنرپیشه بودم. زیرا فکر می کردم بازیگری ساده ترین و بهترین راه برای جلب نظر دیگران و راه یافتن در دل مردم است. پانزده ساله بودم که وارد کنسرواتور جوانان سان فرانسیسکو شدم. پس از آن هم به دبستان« بورلی هیلز» ر فتم. در شانزده سالگی فیلم تلویزیونی« بهترین دوران ها» را بازی کردم، البته در یک نقش بسیار کوتاه. به نظر خودم این فیلم بدترین اثر تلویزیونی من است. سپس مسیر پرسنگلاخ بازیگری، برای حضورم در فیلم های سینمایی هموار شد. فکر می کنی اکنون توانستم به شایعاتی که درباره بازیگری ام وجود دارد جواب دهم؟
خودت هم به خوبی می دانی که امروزه، در لیست بهترین ستاره های پولساز هالیوود جای داری. دوست دارم بدانم نگاهت به بازیگری آن هم با توجه به شهرت فراوانی که داری چطور است؟
من بارها شهرتم را، برای کسب اعتبار بازیگری به خطر انداخته ام. تنها به این خاطر که ثابت کنم به معنای واقعی یک هنرپیشه حرفه ای هستم. به عقیده من شهرت، محبوبیت و جذابیت باید با وظیفه شناسی همراه باشد. هنوز از خاطر نبرده ام که برای بازی در فیلم« بردی» و در نقش یک بازمانده جنگ و مجروح جنگ ویتنام، پنج هفته تمام با صورت باند پیچی شده زندگی کردم. از هر طرف آرواره هایم یک دندان کشیدم و هفت کیلو وزن کم کردم.
در فیلم« بوسه خون آشام » هم ترجیح دادم به جای خوردن تخم مرغ خام، یک سوسک زنده را ببلعم. چون می خواستم به حس درستی از نقش برسم و آنرا باور کنم. هنوز هم حاضرم برای دستیابی به یک نقش سرشار از حس زندگی، تمام مرزها را پشت سرم بگذارم تا بگویم:« هیچ غیرممکنی، برای یک بازیگر حرفه ای وجود ندارد. فقط همین!»
معمولاً تو نقش آدم های بی ثبات و یکم دیوانه را بازی می کنی و گاهی مردم فکر می کنند که داری زیاد ه روی می کنی. نظرت درباره این شخصیت ها چیست؟
خیلی وقت پیش با خودم عهد بستم که تنها به دنبال بازی در نقش های معمولی نروم. البته بعضی اوقات بازی در این نقش ها را دوست دارم، مثل فیلم« جو» Joe، ولی دوست داشتم جنبه دیگری از بازی هایم را هم به نمایش بگذارم. من به توازن هنری اعتقاد دارم، اینکه بتوان اثری را که در قالب هنرهای مختلف به نمایش گذاشت؛ بنابراین دوست داشتم که کمی غیرعادی باشم.
نظرت در خصوص اینکه مخاطبان فیلم هایت اغلب آنرا در خانه و نه در سینما می بینند چیست؟
من حقیقتی را فهمیده ام. اینکه یک خانواده با کودکان بخواهند همه برای دیدن فیلم به سینما بروند، تجربه گرانی است. باید بلیط و پاپ کورن و شکلات بخری و تقریبا نزدیک به 100 دلار هزینه یک سینما رفتن می شود. میتوان به جای خرج کردن صد دلار برای یک شب، سیستم نمایش خوبی برای خانه خرید و در خانه خود و با آرامش هرچه دوست داری تماشا کنی. بنظر من این راهی است که در سال های آینده بیشتر فیلم ها پیش می گیرند.
گردآوری: بخش بازیگران بیتوته