پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
آیا مادرت زنده است؟ گفت: نه. آیا خالهات زنده است؟ مرد گفت: بلی. رسول خدا صلی الله علیه وآله به او سفارش کرد: ای مرد! برو به خالهات نیکی کن؛ زیرا که او به منزله مادر است و نیکرفتاری با او کفّاره گناه تو خواهد بود.»
امام صادق علیه السلام بعد از نقل این داستان فرمود:
«کَانَ فِی الْجَاهِلیَّةِ وَ کَانُوا یَقْتُلُونَ الْبَنَاتِ مَخَافَةَ أُنْ یُسْبَیْنَ فَیَلِدْنَ فِی قَوْمٍ آخَرِین؛ (1)
در زمان جاهلیت، پدران، دختران خود را میکشتند که مبادا اسیر شده و در میان قبیلههای دیگر، صاحب فرزندانی شوند.»
با توجه به این سخنان ارزنده امام جعفر صادق علیه السلام، سپاسگزاری از زحمات توانفرسای پدر و مادر، سعادت دنیا و آخرت را به دنبال داشته و فرزندان را در زندگانی خوشبخت و کامروا خواهد ساخت.
شاعر خوشذوقی، سپاسگزاری از مادر را در قطعه شعری اینگونه به تصویر کشیده است:
مادرم روح مهت روح و روان است مرا
مهر تو قوت تن و قوّت جان است مرا
در دل اندیشه تو گنج نهان است مرا
یک نگاه تو به از هر دو جهان است مرا
فارغم با تو ز هر خوب و بد ای پاک سرشت
زیر پای تو نهاد است خدا باغ بهشت
همه آثار وجودم ز وجود تو بود
به خدا بود من از پرتو بود تو بود
رهنمود امام صادق علیه السلام به جوانان
زکریا بن ابراهیم، یکی از محدثین شیعی و از یاران امام صادق علیه السلام است. او در شرح حال خود میگوید: من اوایل، مسیحی بودم و سپس به اسلام گرویدم. به خانه خدا مشرف شده و در همان سفر معنوی، به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب گشتم.
به آن پیشوای بزرگ عرض کردم:
«آقا! من مسیحی بودم و الآن به دین شما گرویدهام.»
امام صادق علیه السلام پرسید:
«در اسلام چه امتیازی احساس کردی که آن را داوطلبانه پذیرفتی؟» گفتم: «این آیه از قرآن به دلم نشست:
«مَا کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ »؛ (2)
«تو نمیدانستی کتاب و ایمان یعنی چه؛ ولی ما آنرا نوری قرار دادیم که هر کسی را که بخواهیم بدان هدایت کنیم.»
امام علیه السلام فرمود: «خداوند تو را به اسلام هدایت فرموده و قلبت را به نورانیت آن روشن ساخته است.» آنگاه برایم دعا کرد و هدایت بیشتری را از خداوند برایم مسئلت نمود. در ادامه گفتم: «پدر و مادرم و سایر بستگانم همچنان به آئین مسیحیت باقی ماندهاند و مادرم هم نابینا است. آیا با این حال بر من جایز است که با آنها زندگی کنم و ارتباط نزدیک خانوادگی داشته باشم؟»
امام صادق علیه السلام پرسید: «آیا آنها گوشت خوک میخورند؟»
گفتم: «نه!»
فرمود: «معاشرت تو با آنان مانعی ندارد.» پس سفارش کرد که: «درباره مادرت بیشتر مراقبت کن! به او نیکی و احسان نما! و هرگاه زندگیاش به پایان رسید و از دنیا رفت، خودت عهده دار کفن و دفنش باش!»
چون از سفر مکّه و مدینه به زادگاهم کوفه برگشتم، طبق فرمان امام ششم علیه السلام به مادرم بیش از گذشته و زیادتر از دیگران رسیدگی و مهربانی نمودم. خودم به او غذا میدادم، لباسش را مرتب میکردم، سرش را شانه میزدم و عهدهدار تمامی خدمات لازم برای مادرم بودم. زمانی که مادرم این تغییرات را در روش من احساس کرد، به من گفت: «زکریا! تو در آن روزگاری که به دین ما بودی، چنین به من خدمت نمیکردی! چه دلیلی موجب شده که بعد از مسلمان شدن این قدر به من محبت میکنی؟»
گفتم: «یکی از فرزندان پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به من دستور داده که اینگونه رفتار کنم.» گفت: «آیا او همان پیامبر صلی الله علیه وآله شما است؟» گفتم: «نه؛ بعد از پیامبر ما دیگر پیامبری مبعوث نخواهد شد. او فرزند پیغمبر ما است.»
گفت: «این دستورات از آموزههای پیامبران است و دین تو از دین من بهتر است؛ مرا راهنمایی کن تا مسلمان شوم.» من طریقه اسلام را به او آموختم و او مسلمان شد. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در نیمه شب حالش منقلب شد. من در کنار بسترش ایستاده و به پرستاری او مشغول بودم.
به من گفت: «پسر جان! اعتقادات اسلام را دوباره برایم تکرار کن.» من آنها را برای او بازگو کردم و او به همه آنها اقرار کرد و در همان شب چشم از جهان فرو بست. بامداد روز بعد جنازهاش به وسیله گروهی از مسلمانان و طبق مراسم اسلامی تشییع شد و من بر جنازه مادرم نماز خواندم و با دست خود او را به خاک سپردم.» (3)
رمز موفقیت انسانهای موفق
طبق فرمایشات امام صادق علیه السلام نیکی به والدین و سپاس از خدمات بسیار آنان، میتواند بسیاری از گرههای مشکل زندگی را حل کرده و زمینه موفقیت را در طول زندگی فراهم آورد.
در اینجا به مناسبت، نمونههایی را از خاطرات بزرگان و انسانهای موفق تاریخ در این زمینه یاد آور میشویم:
1. شیخ انصاری رحمه الله
شیخ مرتضی انصاری رحمه الله بزرگپرچمدار جهان تشیع و سرآمد فقها و مجتهدین امامیه است. او بعد از آنکه مدتی در شهر کربلا در حضور استادش، مرحوم شریف العلما و سایر اساتید حوزه علمیه نجف تحصیل کرد، به زادگاهش، شوشتر مراجعت نمود. شیخ، مدتی تحصیلات خود را در همانجا ادامه داد، مجددا تصمیم گرفت تا برای تکمیل مراتب علمی به عتبات عالیات برگردد.
امّا مادرش به رجوع دوباره وی راضی نبود. اصرار شیخ و دیگر افراد برای جلب رضایت مادر بینتیجه بود؛ تا اینکه شیخ به مادرش عرضه داشت: «آیا اجازه میدهی تا استخاره کنم و جواب هر چه بود در مقابل آن هر دو تسلیم باشیم؟» مادرش پذیرفت. در جواب استخاره شیخ این آیه آمد:
«وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ »؛ (4)
هرگز مترس، محزون مباش که ما او را به تو باز میگردانیم و از رسالتمداران خود قرار میدهیم.» وقتی این آیه را به مادرش توضیح داد، او خیلی خوشحال شد و به شیخ مرتضی اجازه مسافرت داد.
شیخ انصاری در این مسافرت سرنوشتساز خود، به برکت دعای مادر، توفیق الهی و تلاش و استقامت خویش به بالاترین درجه اجتهاد و مرجعیت نائل شد و پرچم اسلام بر دوش وی قرار گرفت و بزرگترین رهبر مذهبی، در عصر خود گردید. هنگامی که به مادر شیخ انصاری گفته شد:
آیا از این همه ترقی و عظمت فرزندش برخود نمیبالد و افتخار نمیکند؟!. در جواب گفت: «رسیدن فرزندم به شکوه و عظمت، برای من شگفتانگیز نیست، بلکه اگر چنین نمیشد من متعجب میشدم؛ چرا که هر وقت که به او میخواستم شیر بدهم، وضو میگرفتم و با طهارت و پاکیزگی، به او شیر میدادم.» بلی، شیر پاک، فکر پاک و شیر ناپاک اندیشه ناپاک تولید میکند.
در حوزه علمیه نجف، رسم شیخ بر این بود که در بازگشت از مجلس تدریس، ابتداء نزد مادر میرفت و برای دلجویی از آن پیرزن، با وی به گفتگو میپرداخت و از اوضاع زندگی مردم پیشین میپرسید و مزاح میکرد و از او پوزش میطلبید. سپس به اتاق مطالعه و عبادت میرفت.
زمانی که مادر شیخ انصاری از دنیا رفت، او در فراق مادر به شدت میگریست و در کنار پیکر بیجان مادرش زانوی غم زده و اشک ماتم میریخت. یکی از شاگردان نزدیکش به او تسلیت گفت و به عنوان دلجویی اظهار داشت: «جناب استاد! برای شما با این مقام علمی، شایسته نیست که برای درگذشت پیرزنی که عمرش سرآمده بود، اینطور اشک بریزید و بیتابی کنید.» آن بزرگمرد تاریخ، سر برداشته و گفت: «گویا شما هنوز به مقام ارجمند مادر واقف نیستید. تربیت صحیح و زحمات فراوان این مادر، مرا به این مقام رسانید و پرورش اولیه او، زمینه ترقی و پیشرفت را در من ایجاد کرد. درحقیقت این همه توفیقات من، مرهون زحمات و تلاشهای مشفقانه و مخلصانه این مادر است.» (5
2. آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله
آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله بزرگفرهنگبان میراث اهل بیت علیهم السلام در بیشتر علوم اسلامی صاحبنظر بود و تألیفات ارزشمند ایشان – که نزدیک به صد و پنجاه اثر در موضوعات مختلف است – گواه روشنی بر این حقیقت است. کرامات معنوی، دریافت بیش از چهارصد اجازه اجتهادی و روایت ا زعلمای بزرگ اسلامی، تدریس متجاوز از شصت و هفت سال در حوزه علمیه قم و نجف، تربیت هزاران طلبه و مشتاق دانش، تأسیس دهها مدرسه علمی، مسجد، حسینیه، مراکز فرهنگی، رفاهی و درمانی و ایجاد بزرگترین و مشهورترین کتابخانه در جهان اسلام، از جمله توفیقات این فقیه فرزانه میباشد. او یکی از مهمترین عوامل توفیقات خود را از برکت محبت و سپاس از پدر و دعای والدین میداند و در خاطرات خود میگوید: زمانی که در نجف بودیم،
یک روز مادرم فرمودند:
«پدرت را صدا بزن، تا برای صرف نهار تشریف بیاورد.» حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است؛ مانده بودم چه کنم. از طرفی میخواستم امر مادرم را اطاعت کنم و از سویی دیگر میترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم.
خم شدم و لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم، تا اینکه در اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و وقتی این علاقه و ادب و کمال احترام را از من دید فرمود: «شهاب الدین! تو هستی؟» عرض کردم: «بله، آقا.» دو دستش را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «پسرم! خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد.» حضرت آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله میفرمود: «من هرچه دارم، از برکت آن دعای پدرم میباشد.» (6)
3. استاد مطهری رحمه الله
آیت الله مطهری رحمه الله در مورد یکی از عوامل توفیقات خویش، چنین میگوید: «گاهی که به اسرار وجودی خود و کارهایم میاندیشم، احساس میکنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگیام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوانی بوده است که به والدین خود به ویژه، در دوران پیری و هنگام بیماری کردهام. علاوه بر توجّه معنوی و عاطفی، تا آن جا که تواناییم اجازه میداد، با وجود فقر مالی و مشکلات مادی در زندگیام، از نظر هزینه و مخارج زندگی، به آنان کمک و مساعدت کردهام.»
یکی از فرزندان شهید مطهری رحمه الله نیز در این زمینه میگوید: «هرگاه به فریمان (زادگاه آقای مطهری) سفر میکردیم، پدرم تأکید خاص داشتند که ابتدا به منزل پدر و مادرشان بروم. پس از آن، اقوامی را که برای دیدن ایشان و خانواده، به منزل حاج شیخ میآمدند، میپذیرفتند. در موقع روبرو شدن با پدر و مادر، دست آنان را میبوسیدند و به ما نیز توصیه میکردند که دست ایشان را ببوسیم.» (7)
پی نوشت ها:
1) الکافی، کتاب الایمان و الکفر، باب البرّ بالوالدین، حدیث 18.
2) شوری/52.
3) اصول کافی، کتاب الایمان والکفر، باب البرّ بالوالدین، حدیث 11.
4) قصص/7.
5) حقوق متقابل والدین و فرزندان، عبدالکریم پاکنیا، نشر کمال الملک، ص151.
6) همان، ص 234.
7) حقوق والدین بر فرزندان از دیدگاه اسلام، مهدی علوی، قم، 1411 ق، ص12.
8) مادر، جلال الدین افتخار زاده، تهران، نشر بوعلی، 1347 ش، ص 239.
http://www.jonbeshnet.ir