نوشته شده توسط: الهه ناز
حضرت لوط، یکی از پیامبران الهی می باشد. حضرت لوط در شهر بابِل عراق بدنیا آمد و ایشان بردار زاده ی حضرت ابراهیم (ع) که بعد از فوت پدرش، عمویش آن را بزرگ کرد. وی با عموی خود به کنعان مهاجرت کرد.
ابراهیم، همراه با لوط، غالباً از راه دور، در خشکی و دریا سفر می کردند و سعی می کردند انسان ها را به اسلام دعوت کنند و دین اسلام را گسترش دهند.
در زمان مهاجرت ابراهیم و لوط به فلسطین، آنها حکم الهی را دریافت کردند که لوط به عنوان پیامبر و پیامبر برای مردم سدوم انتخاب شده بود. خداوند به پیامبر جدید دستور داد که به شهر سدوم، واقع در مرز اردن و فلسطین سفر کند و متجاوزان را به عبادت خدا فراخواند.
سدوم شهری پررونق بود که بسیاری از مسافران، بازرگانان و تجار برای تجارت از آن دیدن کردند. با این حال، سدوم فاسدترین شهر با بیشترین فعالیت جنایی در آن زمان بود. مسافرانی که از سدوم عبور می کردند، غالباً مورد قتل قرار می گرفتند و وسایل آنها را سرقت می کردند، و گاهی اوقات بی رحمانه کشته می شدند. اما، بدنام ترین عمل شیطانی که توسط این ملت فاسد انجام می شد، همجنس گرایی بود.
همجنسگرایی توسط مردم لوط به جهان معرفی شد - هیچکس در تاریخ بشریت تا پیش از سدوم همجنسگرایی را تجربه نکرده بود. این عمل شرم آور در بین این ملت عادی بود و همه مردم درگیر آن بودند. آنها بی نهایت به رفتار خود افتخار می کردند ، آشکارا در مورد آن صحبت می کردند و در ظاهر این رفتارهای غیراخلاقی را انجام می دادند.
حضرت لوط که از نبوت و مأموریت جدیدش خوشحال بود، به زودی در سدوم مستقر شد و شروع به تدوین راه هایی کرد تا قوم خود را به دامان اسلام بیاورد. او به خوبی می دانست که ملت او فاسدترین ملت آن زمان است. اما او ایمان راسخ داشت و امیدوار و دعا می کرد که آنها به زودی خطای راه خود را ببینند و وارد راه خدا شوند.
به زودی پیامبر لوط به مردان شهر نزدیک شد و خداوند را به آنها یادآوری کرد: «آیا از خدا نمی ترسید و از او اطاعت می کنید؟ به راستی! من برای شما یک پیامبر مطمئن هستم. پس از خدا بترسید، وظیفه خود را انجام دهید و از من اطاعت کنید. " مردان شهر با سردرگمی شروع به بحث در بین خود کردند: « این مرد وارد شهر ما شده است و به ما می گوید دست از کار خود بردارید؟ واضح است که او از این طریق چیزی به دست می آورد! حضرت لوط پاسخ داد: " من هیچ پاداشی از شما در قبال آن نمی خواهم. پاداش من فقط از جانب پروردگار جهانیان است ».
سپس حضرت لوط موضوع همجنسگرایی را مطرح کرد و به آنها اطلاع داد که این یک عمل غیر اخلاقی است. فرمود: « آیا شما در بین جهانیان به مردان نزدیک می شوید و کسانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است به عنوان همسران خود رها می کنید؟ نه، شما اهل تجاوز هستید! »
سپس حضرت لوط به قوم خود اطلاع داد که او هرگز حاضر نخواهد بود بخشی از این عمل باشد و به آنها از مجازات شدید خداوند هشدار داد. او گفت: " من در واقع از جمله کسانی هستم که با خشم شدید مخالفت می کنند و عمل شما من و خدای من را خشمگین می کند ." مردان و زنان سدوم از صحبت لوط بسیار عصبانی شدند. آنها شروع به بحث در مورد یکدیگر کردند و قصد داشتند لوط را از شهر خود دور کنند. آنها سپس به حضرت لوط هشدار دادند: «ای لوط ! اگر توقف نکنی، بی تردید تو را از شهر بیرون می کنیم. "
حضرت لوط ناراحت شد. پس از سالها و سالها دعوت مردم به اسلام ، یک نفر در سدوم وارد قشر اسلام نشده بود. ازدواج یکی از سنت های پیامبران است، ازدواج یکی از راههای صحیح برای ارضای نیازهای جنسی است، به همین دلیل خداوند بر ازدواج تاکید بسیار دارند. حضرت لوط هم از این دستور و آیین پیروی کردند تا دیگران هم از او درس بگیرند و از انحرافات برگردند. ثمره ی ازدواج حضرت لوط دو دختر به نام رتبا و رعورا بود، یکی از دختران وی مادر حضرت ایوب بود. شُعَیب نیز داماد حضرت لوط معرفی شده است. در گزارشی دیگر مَدیَن، فرزند ابراهیم (ع)، داماد لوط بود. تنها خانواده مسلمان در سدوم خانواده ی لوط بود و همه ساکنان آن مسلمان نبودند، لوط و دخترانش در دین خود ثابت قدم بودند، اما همسرش همچنان در میان افراد بی ایمان بود. بنابراین حضرت لوط دست های خود را به سوی آسمان بلند کرد و دعا کرد: «پروردگارا، از من در برابر مردم فاسد حمایت کن. پروردگارا، مرا و خانواده ام را از آنچه انجام می دهند نجات ده. »
قبل از وقوع عذاب الهی میکائیل، جبرئیل و اسرافیل، به شکل 3 مرد خوشتیپ در آمدند و به طرف سدوم حرکت کردند. دختر لوط، شاهد ورود مردان خوش تیپ به شهر بود و با دیوانگی به سراغ پدرش دوید و او را از این سه مرد مطلع کرد. حضرت لوط به آن مردان نزدیک شد و از آنها در شهر سدوم استقبال کرد. او به خوبی از سرنوشتی که مردان جوان سدوم برای آنها رقم خواهند زد، آگاه بود. بنابراین قصد داشت مردان را متقاعد کند که برای امنیت خود از شهر خارج شوند. اما حضرت لوط بسیار خجالت کشید که از مهمانان بخواهد بروند، بنابراین مهمانان را به خانه خود راهنمایی کرد تا اطمینان حاصل کند که هیچ کس آن سه مرد خوش تیپ را ندیده است.
همسر لوط، که ایمان نداشت، هنگام ورود مردان به خانه اش، به همراه شوهرش، آنها را دید. او با عجله به سراغ مردان شهر رفت و به آنها اطلاع داد که لوط سه مرد جوان و جذاب در خانه خود دارد. مردان از این خبر خوشحال شدند و به آرامی بیرون از خانه لوط جمع شدند و شروع به کوبیدن در خانه او کردند. لوط فریاد زد: " مرا در مورد مهمانانم رسوا نکنید. آیا در بین شما مرد عاقلی نیست؟ " مردان که بیقرار بودند ، فریاد زدند: " آیا ما شما را از (میزبانی) مردم منع نکرده ایم ؟ "
اکنون تمام اهالی سدوم پشت در خانه لوط جمع شده بودند. آنها لحظه به لحظه بی تاب می شدند و شروع به شکستن درب او می کردند. لوط که احساس عصبانیت می کرد ، به قوم خود فریاد زد: "این دختران ملت [دختران من هستند] که اگر بخواهید به طور قانونی ازدواج کنید." مردان پاسخ دادند: "شما قبلاً می دانید که ما هیچ علاقه ای به دختران شما نداریم. و در واقع، شما می دانید که ما چه می خواهیم." حضرت لوط در برابر افراد فاسد درمانده شد. او فکر می کرد: "اگر من در برابر شما قدرتی داشتم یا می توانستم به یک قدرت قوی پناه ببرم ". آن سه مرد سپس صحبت کردند: « ای لوط، ما فرشتگان پروردگارت هستیم. [بنابراین] آنها هرگز به شما نمی رسند."
سپس جبرئیل از خانه حضرت لوط خارج شد و با ضربه زدن به مردان باعث نابینا شدن همه مردان شد. مردان شوکه و خشمگین فریاد زدند: "این چه جادویی است که فقط به ما ضربه زد؟ این از کجا پیدایش شد؟ ای لوط! شما پشت این ماجرا هستید. فردا خواهید دید که با شما چه خواهیم کرد. "سپس افراد نابینا به قصد تخریب لوط در روز بعد به خانه های خود بازگشتند."
خداوند به لوط فرمان داد: « با خانواده خود از شهر بیرون بروید و اجازه ندهید هیچکدام از شما به جز همسرتان به عقب نگاه کند. قرار آنها [برای] صبح است. آیا صبح نزدیک نیست؟ " همانطور که دستور داده شد، حضرت لوط به همراه دخترانش در طول شب سدوم را ترک کردند.
سرانجام لحظه عذاب فرا رسید و به انتظار لوط پیامبر پایان داد؛ همان گونه که قرآن می فرماید: «هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن سرزمین را زیر و رو کردیم و بارانی از سنگ و سنگریزه بر سر آنان فرو ریختیم».
هنگامی که عذاب فرا رسید، شهر سدوم و سرزمین های آن قوم به صورت تل خاک و بیابان در آمده بود و اثری از آنان که به قول بعضی چهار هزار نفر بودند، بر جای نمانده بود. این باران سنگ چنان سریع و پی در پی بود که گویی سنگ ها بر هم سوار می شدند اما تصور نکنید که این سنگ ها مخصوص قوم لوط بودند بلکه : «این عذابی است که از هیچ قوم و جمعیت و گروه ستمکار و ظالمی دور نیست».
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرموده اند: «هر کس عمل قوم لوط را حلال بداند و از دنیا برود، دچار همان عذاب خواهد شد و به همان سنگریزه ها خواهند سوخت ولی مردم نمی بینند»
پیامبر لوط که سدوم را به همراه دخترانش ترک کرد، نزد عموی خود حضرت ابراهیم بازگشت. لوط به همراه ابراهیم، ارسال پیام خدا را تا زمان مرگش ادامه داد.
امروزه دریای مرده در محل شهر فاسد سدوم قرار دارد و به عنوان یک یادآور قوی از خشم خداوند علیه قوم حضرت لوط باقی می ماند. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: « حتماً! در این، نشانه هایی برای کسانی است که می بینند. و به راستی! آنها (شهرها) درست در بزرگراه (از مکه تا سوریه، یعنی محلی که اکنون دریای مرده در آن قرار دارد) هستند. مسلما! در آنجا نشانه ای برای مومنان است. »
محل دفن حضرت لوط، در شهر بَنی نَعیم در استان الخَلیل در فلسطین ذکر شده است.
گردآوری: بخش مذهبی بیتوته