نوشته شده توسط: الهه ناز
فرد بی شرم و بی آبرو و بی ادب، فردی که کنترل زبان خود را نداشته باشد و بدون فکر هرچه به زبانش می آید می گوید و یا هر کار اشتباهی را که دوست دارد انجام می دهد.
آنهایی که نه درک صحیحی از شرایط دارند و نه فهم مناسبی از شعور خود، به همین علت کنترل زبان و رفتار خود را ندارد.
در روایات این طور آمده است که بایزید بسطامی در شهر بسطام از توابع استان سمنان به دنیا آمد. وی در خانوادهای مذهبی و یکتاپرست بزرگ شد و به جایگاه عرفان و کمال رسید. او پیش مردم از اعتبار و آبرویی ویژه ای برخوردار بود و همهی مردم بسطام از کمالات و راهنمایی های او استفاده می کردند.
روزی یزید بسطامی در خانهاش در حال تلاوت قرآن بود. او در سورهی لقمان روی آیهای تمرکز کرده بود که خداوند تبارک و تعالی فرمودهاند: از من و پدر و مادرتان تشکر و قدردانی کنید.
وی پس از خواندن این آیه با عجله پیش مادرش رفت و به او گفت: من مشغول خواندن قرآن بودم که به آیهای در سورهی لقمان رسیدم. خداوند در این آیه فرمودهاند که از من و پدر و مادرت قدردانی کن. زمانی که این سخن پروردگار را خواندم حال من دگرگون شد. با خود گفتم که من حمد و سپاس خداوند را بهجای بیاورم یا پدر و مادرم را ستایش کنم؟! تو را قسم میدهم که از خداوند بخواهی همیشه سپاسگذار تو باشم یا اینکه مرا به حضرت حق تقدیم کنی تا پای جان حمد او را بهجای بیاورم.
مادر یزید بسطامی با شنیدن حرفهای پسرش اشک در چشمانش نشست و دستان او را گرفت و گفت: فرزندم؛ همیشه به خاطر بسپار که هیچوقت از شکرخداوند غافل نشوی و سرنماز من را هم دعا کنی. اکنون تو را به پروردگار میبخشم که او برهمه چیز دانا و تواناست.
گفته شده است که یزید بسطامی به کشورهای سوریه و عراق مهاجرت کرد و بهمدت حدود 30 سال در پیشگاه بزرگان و امامانی چون حضرت امام جعفرصادق (ع) درسها آموخت و به آنها خدمت کرد.
در یکی از روزهای گرم تابستان شخص خجالتی نزد یزید بسطامی رفت و از او سوالی کرد. او جواب سوالش را داد و مرد خجالتی از حیا و شرم آب شد و روی زمین جاری گشت. در همان لحظه یکی از مریدان پیش بایزید بسطامی آمد و ناگهان چشمانش به زمین افتاد و آب زرد رنگی را دید. از شیخ پرسید که این آب زرد از کجا آمده است؟! او گفت: فردی نزد من آمد و موضوعی را بیان کرد و وقتی جوابش را به او گفتم آنقدر خجالت کشید که به آب تبدیل و روی زمین جاری شد.
از آن دوران تا به اکنون زمانی که حرف از حیا و خجالت باشد، از این ضربالمثل زیر استفاده میکنند. ضربالمثل از خجالت آب شد.
معنی ضرب المثل در دیزی باز است حیای گربه کجاست این است که:
- اگر در دیزی هم باز باشد گربه باید خجالت بکشد و سر دیزی نرود! این ضرب المثل نیز به این معناست که چنانچه به فردی سخت نگرفتی و موقعیت خوبی را برایش ایجاد کردی، شرم و حیا کند و سوء استفاده نکند.
- این ضرب المثل اشاره به کسانی که از محبت های دیگران قدرنشناسی می کنند.
- گربه کنایه از اشخاص خیانت کار در اجتماع است که از اختیاراتی که به آنها داده میشود در مسیر آسیب رساندن به مردم استفاده می کنند.
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته