نوشته شده توسط: الهه ناز
اس ام اس های عاشقانه رومانتیک
مگر من جز “نفس” چه میخواهم !؟
یا ببافم … یا بشکافم …
اول و آخر که به پای تو می افتم . . .
حاجت دلت با حکمت خدایت یکی باشد . . .
دستهایم تا ابد تنهاست ، میدانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم بیجاست ، میدانی ؟
باید بفهمم تا چه حدی دوستم داری
هرکس نگاهت کرد چشمش را درآوردم
شد قصه ی آقا محمدخان قاجاری !
بر روی پیشانی ام نوشته شده
تو باید باشی تا با لبهایت
آن را برای من رقم بزنی . . .
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را !
که معنای خداحافظ ، تا فردا بود . . .
آنی آتش عشق تو در دل فوران کرد
دل گفت غنیمت شمرید این دم و لحظه
چشم ، چشمک زد و عکست قاب دل کرد . . .
ده درصدش هواست ، نود درصدش شراب !
مهم نیست آغوش تو تابستانِ من است . . .
ببخش که هنوز
پونه مانده ام . . .
مجنونتر از مجنون مرا در چشم مردم میکند
من بی حضورت ، “با تو” در یک خانه در ذهنم قرین
یاد تو قلبم را پر از حس ترنم میکند . . .
در کنارِ خودت نیستی و نمیدانی
در کنار ” تو ” بودن
چه حالی دارد . . .
نزدیک ترین عضو انسان به قلبش ، کمر اوست
هربار که قلب کمی می رنجد کمر از ده جا می شکند . . .
چه چیز بهتر از گورم
چه جا بهتر از آغوشت . . . !
بس که نوشتمت میان شعرهایم
بیآنکه
اسپند بچرخانم
میان واژهها . . .
تو قهوه میخوری
من خوابم نمی برد . . .
هوس خوردن سیب لبهـایت را ، به ارث بردهام
کاش حواس خدا را ، لحظه ای پرت کنی . . . !
هفتاد میلیون سلیقه مهمان ذوقم شد !
اینبار انتظاراتان را زمین بگذارید
میخواهم ساده بگویم
دوستت دارم !
روحم ، نفسم ، بند بند وجودم
وقتی در حصار دستانت بوسه باران میشوم . . .
شاید این بار نوحی بیاید ، مرا برگزیند در کنار “تو” !
تمام درد من این است . . .
کاش میدانستند که یک نفر نیستی !
تو یک “دنیایی”
وقتی ..
مُسَکِنم تویی !
به سان ِ گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر
اول به من نگاه کن
بعد به من نگاه کن
بعد باز هم مرا نگاه کن…!
افسون نگاه تو مرا خواهد کشت
این گونه که آه می کشد لب هایت
پس لرزه ی آه تو مرا خواهد کشت
حتی شده تا نیمه ی این راه بمان
دلتنگ تو بودن به خدا ممکن نیست
نه ، آه نکش ، آه نرو ، آه بمان
از تمامِ دنیا فقط …
بی اندازه دوستت “دارَم”
بی من نباشی
بی تو نباشم
بی هم نباشیم
وسعتش زیاد نیست
به اندازه کف دستانت
دستانم را بگیر . . .
مُسَکن ِ بوسه هایت …
عجیب ، آرامم میکند !
یک شیشه ی می لبالب و تنهایی
من مانده کنار جاده ی خاطره ها
با یک چمدان سوز و تب و تنهایی
زندگی در گوشه ویران دل
عشق یعنی سایه در یک خیال
آرزوی سرکش و گاهی محال
وقتی به جای “تو”
بهم میگویی : “شما”
قشنگترین تکراری که هیچوقت تکراری نمی شود !
پشت سر ، خاطرات
نازنینم ، کدامین طرف سوی توست . . . ؟
تنها چراغ روشن شبهای من تویی
وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها
احساس آفتابی دنیای من تویی
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست!
بهار لب هایت
با هر بوسه که میکاری
گونه هایم گل می دهد . . .
“موهای” تو را بلند
چه تلخ رَد میشوند از یکدیگر !
“کار” از کار میگذرد و ..
تو از “من”
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .
موجی زیباتر از موهای تو نخواهم یافت !
حال مادر لالی را دارم که کودکش را در انبوه جمعیت گم کرده باشد . . .