نوشته شده توسط: الهه ناز
روزی؛ نزدیک و دورش را نمی دانم..
اما روزی پدر می شوم بی شک
دختر بشود یا پسر نمی دانم ... فرقی هم نمی کند ، به حال این روزهایم
برایش یک نامه می نویسم
اینگونه باشد :
عزیز تر از جانم .. سلام .
امروز که این نامه را برایت می نویسم.. هنوز نیامده ای به دنیای
ما آدم ها .. هنوز آلوده ی رنگ به رنگی آدمها نشده ای
من کاری به کار آدمها ندارم اما تو ..
یادت باشد مسئولی .. در برابر تک به تک لبخند و اشکی که
بر صورت کسی می نشانی ...یادت باشد دل ها پاکند هرچقدر هم که کسی بخواهد پنهان کند و بگوید سنگ دل است
بدان پشت آن همه تظاهر دلی گرم می تپد..
یادت باشد دست ها سردی روزگار به حد کافی تنهایشان کرده
تو دیگر رهایشان نکن ..
یادت باشد تنها ماندن هیچ خوشایند نیست .. پس قلبی را هیچ گاه تنها نگذار..
یادت باشد هیچ گاه نگذاری لبخند کسی اشک تو؛ و اشک تو لبخند کسی باشد
یادت باشد که یادت نرود
یادت باشد آدمها اون چیزی نیست که در ظاهر میبینی
یادت باشه هستند کسانیکه فقط برای شکستن دلت هر کاری میکنن
ی
دنیا را اگر قشنگ می خواهی؛ باید از قدمهای خودت شروع کنی
یادت باشد همیشه دوستت دارم