نوشته شده توسط: الهه ناز
روزى زنى بچه شیرخوارش را در بغل رفته بود و از روى پلى که بر روى رودخانه احداث شده بود مى گذشت .
ناگاه بر اثر ازدحام مردم ، زن به زمین خورد و بچه از دستش رها شد و به رودخانه افتاد.
جریان آب رودخانه تند بود و بچه را با سرعت با خود برد. زن خود را به ساحل رسانید و در حالى که دنبال فرزندش مى دوید از مردم کمک خواست ولى جریان آب به قدرى تند بود که مردم نمى توانستند کودک را از آب بگیرند.
بالاخره جریان آب کودک را به قسمتى از رودخانه برد که آب رودخانه چرخ آسیابى را به حرکت درمى آورد. تصادفا کودک وارد این جریان گردید و به سرعت به طرف چرخ آسیاب برده شد. در آخرین لحظه که زن یقین کرد هیچ کسى نمى تواند به فریادش برسد و فرزندش را نجات دهد. سر به آسمان بلند کرد و گفت : اى خدا به فریادم برس یا غیاث المستغیثین اى فریادرس بیچاره ها در همان لحظه آب از رفتن ایستاد و از حرکت بازماند.
زن دست دراز کرد و کودکش را از روى آب برداشت و شکر الهى را بجاى آورد.
آرى هر جا که انسان امیدش از همه کس و همه چیز قطع شود فطرت الهى وى او را متوجه خداوند قادر و توانا مى کند.