نوشته شده توسط: الهه ناز
محبت و عشق، قوى ترین جاذبه در میان دو موجود است.
در قانون معروف جاذبه که بر عالم ماده حکومت مى کند مى خوانیم: «هر قد جرم اجسام زیادتر، و فاصله آن ها کمتر باشد جاذبه آن ها بیشتر است» این قانون در جهان معنى و محبتهاى الهى نیز حاکم مى باشد، هر قدر شخصیتها والاتر و فاصله ها کمتر باشد این محبت و عشق قویتر مى گردد!
با این تفاوت که در جهان ماده گاهى اختلاف و تضاد باعث جاذبه است (مانند جاذبه دو الکتریسیته مثبت و منفى) در حالى که در جهان ارواح هر قدر سنخیت و شباهت بیشتر باشد این جاذبه نیرومندتر است، و تضاد باعث دورى است.
با توجه به این مقدمه کوتاه به سراغ احادیث مى رویم، ببینیم پیغمبر اکرم (ص) تا چه حد به دخترش فاطمه (س) اظهار علاقه مى کرد و او را دوست مى داشت؟:
10- در حدیثى از زبان «عایشه» مى خوانیم که مى گوید:
«ما رأیت احدا اشبه کلاما و حدیثا من فاطمة برسول اللّه (ص) و کانت اذا خلت علیه رحب بها، و قام الیها، فاخذ بیدها فقبّلها، و اجلسها فى مجلسه»:
«من هیچکس را در سخن گفتن از فاطمه شبیه تر به رسول خدا(ص) ندیدم، هنگامى که وارد بر پدر مى شد به او خوشآمد مى گفت، و در برابر دخترش فاطمه بر مى خاست دست او را مى گرفت و مى بوسید، و او را جاى خود مى نشاند»
11- در حدیث دیگرى آمده است که گیسوان او را مى بوسید.
(کان کثیراً ما یقبل عرف فاطمه)
12- در حدیث دیگرى مى خوانیم: در بسیارى از اوقات دهانش را مى بوسید.
(کان کثیرا ما یقبلها فى فمها)
13- خلاصه آنقدر اظهار محبت به دخترش فاطمه مى کرد که گویا «عایشه» نارحت شد، و گفت: اى رسول خدا(ص) چرا وقتى فاطمه مى آید اینقدر او را مى بوسى، و زبان خود را در دهان او مى گذارى، گوئى مى خواهى عسل به او بخورانى؟!
فرمود: بله، عایشه. هنگامى که مرا به معراج بردند... سپس داستان میوه بهشتى را نقل فرمود.
14- هر زمان پیغمبر اکرم (ص) به سفر مى رفت آخرین کسى را که خداحافظى مى کرد دخترش فاطمه (س) بود و هنگامى که از سفر باز مى گشت نخستین کسى را که دیدار مى کرد زهراء (سلام اللّه علیها) بود چنانکه در «صحیح ابى داود» آمده است:
«کان رسول الله (ص) اذا سافر کان آخر عهده بانسان من اهله فاطمه (علیهاالسلام) و اول من یدخل علیه اذا قدم فاطمة (علیهاالسلام)»
این حدیث را «احمد بن حنبل» در مسند خود نیز آورده است.
ولى مى دانیم محبت و مهربانى واقعى همیشه طرفینى است که یک سر مهربانى هم درد سر است، و هم کم عمق و کم ارزش، و همانگونه که گفتیم محبت و عشق حقیقى نشانه سنخیت است، و هنگامى که سنخیت برقرار شود جاذبه از دو طرف خواهد بود.
لذا همانگونه که در روایات اسلامى شدت علاقه پیغمبر اکرم (ص) به فاطمه زهرا(س)منعکس است، شدت علاقه فاطمه زهرا(س) به آن حضرت (ص) نیز به وضوح دیده مى شود، گواه این سخن احادیث زیر است.
15- در صحیح «مسلم» مى خوانیم: هنگامى که پیامبر(ص) در مکه بود، یک روز در کنار خانه کعبه مشغول نماز بود، ابوجهل و گروهى از یارانش در گوشه اى نشسته بودند در حالى که در روز قبل شترى در آنجا ذبح شده بود.
ابوجهل گفت: کدامیک از شما حاضر است برود و بچه دان آلوده این شتر را بردارد و هنگامى که «محمد» در سجده است پشت شانه هایش بگذارد؟!
شقى ترین آن ها از جا برخاست، و آن را گرفت، و هنگامى که پیغمبر(ص) سجده کرد پشت شانه هاى او افکند، و آن ها از مشاهده این منظره بسیار خندیدند...!
کسى این ماجرا را به فاطمه (س) خبر داد، و او در حالى که دختر خردسالى بود آمد و آن را از شانه پدر برداشت و به کنارى افکند، رو به ابوجهل و یارانش کرد و به آن ها بدگوئى کرد و ملامت و سرزنش نمود.
هنگامى که پیغمبر(ص) نماز را پایان داد آن ها را نفرین فرمود ولى آن ها باز هم خندیدند، پیامبر مخصوصا «ابوجهل» و «عتبه» و «شیبه» و «ولید» و «امیه» و «عقبه» را به نام مورد نفرین قرار دارد (و همه آن ها در روز جنگ بدر به هلاکت رسیدند).
آرى فاطمه زهرا(س) از همان کودکى مجموعه اى از «محبت» و «شجاعت» بود و در دفاع از پدر در همه حال آماده بود.
16- و نیز در همان کتاب ماجراى «غزوه احد» آمده است: «هنگامى که پیشانى پیامبر(ص) و دندانهاى پیشین او شکست فاطمه (سلام اللّه علیها) بمیدان احد آمد خون را از صورت مبارک پدر شست، على(ع) با سپر آب مى آورد و فاطمه صورت پدر را شستشو مى داد، ولى خون پیوسته فزونتر مى شد، ناچار قطعه حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را روى زخم قرار داد و خون ایستاد.
17- «ابو نعیم اصفهانى» در «حلیة الاولیاء» نقل مى کند که پیغمبر اکرم (ص) از یکى از غزوات باز مى گشت، به مسجد آمد و دو رکعت نماز خواند، و همیشه دوست داشت چنین برنامه اى را عمل کند، سپس به خانه فاطمه (س) آمد، و قبل از دیدار با همسرانش با او دیدار کرد، فاطمه (س) به استقبال پدر شتافت، و پیوسته صورت و چشمهاى پدر را مى بوسید، و گریه مى کرد.
پیغمبر(ص) فرمود: چرا گریه مى کنى؟
عرض کرد مى بینم رنگ و رویت دگرگون شده!
فرمود اى فاطمه (غم مخور) خداوند پدرت را به کارى مبعوث کرده که هیچ خانه اى و خیمه اى در روى زمین باقى نخواهد ماند مگر اینکه عزت (اسلام) یا ذلت (شکست و خوارى) در آن وارد خواهد شد، و این دعوت تا آنجا که تاریکى شب پیش مى رود پیش خواهد رفت (و سیاهیها را در هم خواهد شکست، و با وجود آن تحمل مشکلات آسان است).
18- در ماجراى جنگ خندق نیز آمده است «هنگامى که رسول خدا(ص) مشغول حفر حندق بود فاطمه (س) قطعه نانى براى پیامبر(ص) آورد، و مى خواست در دهان پیغمبر بگذارد.
پیامبر فرمود: فاطمه جانم این چیست؟ عرض کرد قرص نانى براى فرزندان پختم این قطعه را براى شما آوردم.
فرمود: دخترم! بدان این اولین طعامى است که بعد از سه روز به پدرت مى رسد»
چه جاذبه نیرومندى این پدر و فرزند را به هم پیوند مى داد؟
جاذبه اى که در اعماق جانشان ریشه دوانده، محبتى که از تمام وجودشان سرچشمه گرفته، و عشق و علاقه اى که روح پاک آن دو را در ملکوت اعلى با هم متحد ساخته است.
و چه افتخارى براى فاطمه زهرا(س) از این برتر؟ افتخار و فضیلتى که درباره هیچکس در تاریخ اسلام جز على بن ابیطالب(ع) دیده نمى شود.