نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: دنیای ضرب المثل
مورد استفاده:به افرادی گفته میشود که به تعهدات و قولهای خود عمل نمیکنند.روزی روزگاری مردی که از حج باز میگشت از کاروان خود جا ماند. وقتی هرچه گشت نتوانست کاروان خود را بیابد، فردی به او گفت: ساعتی قبل کاروانی را دیده که از این جاده عبور میکردند. مرد بیچاره مسیر را در پیش گرفت و به سرعت شروع به دویدن کرد. هرچه دوید نتوانست کاروانی را ببیند. راه را گم کرد و خسته و گرسنه در بیابان ماند. هر لحظه آفتاب بیشتر بر صحرا میتابید و مرد تشنهتر و گرسنهتر میشد به حدی که مرد مرگ را در نزدیکی خود میدید.مرد در راه مانده دستهایش را رو به آسمان کرده و از خداوند کمک خواست. شیطان که همیشه در کمین انسانهای با ایمان هست در همان نزدیکیها بود. سریع به سراغش رفت و گفت: شنیدم که خیلی گرسنه و تشنهای و کمک میخواهی من حاضرم به تو کمک کنم هرچه بخواهی برای تو حاضر کنم به شرط اینکه ایمان چندین سالهات را به من بدهی.مرد که تازه از حج بازگشته بود و برای ایمانش چهل سال زحمت کشیده بود ابتدا قبول نکرد. ولی وقتی کمی گذشت و دید مرگ خیلی به او نزدیک است، به فکر راه چارهای افتاد. سپس به شیطان گفت: شرط تو قبول است. شیطان با خود گمان کرد توانسته مرد دینداری را فریب دهد با خوشحالی تمام آبی گوارا و غذایی لذیذ برای مرد تهیه کرد و در اختیار او قرار داد آن وقت با لذت نشست و غذا خوردن مرد را تماشا کرد. مرد دیندار غذا و آب را که خورد جانی دوباره گرفت، دستهایش را رو به آسمان گرفت و گفت: خدایا شکرت!شیطان که توقع شکرگزاری او را نداشت، عصبانی شد و گفت: من آب و غذا برای تو فراهم کردم بعد تو از خدای خود سپاسگزاری میکنی مگر تو ایمانت را در ازای آب و غذا به من ندادی؟مرد گفت: من گفتم تو چرا باور کردی؟ آن موقع من از شدت گرسنگی در حال مرگ بودم. مگر نشنیدهای که شکم گرسنه دین و ایمان ندارد؟ شیطان فهمید که با تمام زرنگی و فریبکاری، فریب یک مرد دیندار را خورده.