نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: دنیای ضرب المثل
مورد استفاده:در مورد افرادی است که برای سود بیشتر با افراد حیله گر و مکار معامله میکنند.روزی روزگاری شیطان از درهی خوش آب و هوایی که روستایی در آن قرار داشت میگذشت. مردم آن روستا به دلیل داشتن آب کافی و زمین حاصلخیز کشاورزی پررونقی داشتند و به جهت همین کشاورزی خوب و پربرکت و نعمت فراوان با یکدیگر بسیار خوب و صمیمی رفتار میکردند. زمانی که شیطان وارد این روستا شد و رفتار خوب مردم را دید خواست تا در کنار آنها بماند و مشغول کشاورزی شود.او سر اولین زمینی که رسید به مرد کشاورز سلام کرد و خواست تا به او کمک کند. چند روزی که خوب کار کرد و باعث اعتماد صاحب زمین شد به او پیشنهاد کرد تا با هم شریک شوند و محصول نهایی را بین خودشان تقسیم کنند. مرد کشاورز که تلاش و کوشش او را دید قبول کرد. به امید اینکه با هم بذر بیشتری میکارند و محصول بیشتری برداشت میکنند و سود بیشتری خواهند برد.آنها سال اول با هم کار کردند زمین را شخم زدند بذر چغندر را کاشتند و آب و کود مناسب به آن دادند. زمین که سبز و آباد شد شیطان به شریکش گفت: زمین برای توست و برگهای سبز نوید محصول خوبی میدهند، پس آنچه روی زمین است برای تو و آنچه زیرزمین است برای من. وقت برداشت محصول مرد صاحب زمین برگهای سبز را چید و برای خوراک دام خود برد و بقیه را هم انبار کرد تا بفروشد. شیطان چغندرها را که اصل محصول بودند را از زیر زمین برداشت کرد، فروخت و سود خوبی برد. بعد از مدتی برگهای چغندر در انبار گندید و خراب شد و تمام زحمات کشاورز از بین رفت.سال بعد شیطان باز هم به مرد کشاورز پیشنهاد شراکت داد و مرد سادهلوح پذیرفت. کشاورز تصمیم گرفت زرنگی کند و بگوید هرچه داخل زمین است برای من و هرچه روی زمین است برای تو. به همین دلیل شیطان گفت: امسال ارزن بکاریم. آنها دوباره با یکدیگر زمین را شخم زدند. بذر پاشیدند و آب و کود مناسب به آن دادند تا اینکه موقع برداشت محصول شد و هریک از شرکاء سهم خود را از زمین برداشت کردند. شیطان با خوشحالی تمام خوشههای پربار ارزن را از روی زمین برداشت کرد. نوبت مرد سادهلوح که شد هرچه زمین را کند جز ریشهی شاخههای ارزن هیچ نیافت.منبع:rasekhoon.net