نوشته شده توسط: الهه ناز
ضربالمثل درباره ح?وانات با معنی
غمزه شتر? آمدن
نازکردن لوس و ب?مزه،
ف?ل زنده و مردهاش صدتومان است
ارزش شخص نکوکار چه در زندگ? و چه پس از مرگ به?ک م?زان است.
ف?لش ?ادهندوستان کرده
به?اد عوالم خوش گذشتهها افتاده
ف?ل و فنجان بودن
نظ?ر دوشکل نابرابر و چ?ز غ?رقابل ق?اس
قسَمَت را باورکنم ?ا دم خروسرا
ازظواهر حالتپ?داستکه حرفراستنم?زن?
قمر درعقرب شدن
بهمر?ختن اوضاعواحوال، شلوغ بلوغ شدن
کار بوزینه ن?ست نجار?
همانند: هرکس? را بهرکار? ساختند، خرس و نجار?
کار حضرت ف?ل است
کار? سخت و مشکل و پردردسر است، کار هرکس ن?ست .
کاهپ?شسگ واستخوان پیشخر نهادن
کار? بیرو?ه و وارونه انجامدادن، کار را به کاردان بسپردن
مثل کبک سرشرا ز?ر برف م?کند
کس? را نم?ب?ند و ازجا?? خبر ندارد و خ?ال م?کند کس? هم او را نم?ب?ند
کبکش خروس م?خواند
شنگول و شاد و سرحال است .
کس?که خر را با?ببرد پا??نهم م?تواند ب?اورد
سررشته و رمز هرکار? در دست درست کننده آن است
ک?غ از وقت?بچهدارشد شکمس?ربهخودند?د
وقت? معاش تنگ بود محروم?ت حتم? است، بچهدار شدن فقیر و مردم کمبضاعت بدونزحمت و دردسر ن?ست.
ک?غ سر?نهخودش قارقار نم?کند
به خو?شان و نزد?کان ناسزاگو?? شا?سته ن?ست
کس? م?دانه که گربه کجاتخم م?گذارد
کس? سر ازکارش در نم?آورد. بس?ار زرنگ و حقهباز است
ک?نه شتری داشتن
عداوت را دردلگذاشتن، بس?ار بددل بودن
گاوان و خران بار بردار به ز آدم?ان مردم آزار
مردمدار? و محبت بههمنوع شرطانسان?ت است
گاوبند? داشتن
ب?ن دو ?ا چندنفر زد و بند? درکار بودن، با کس? بدوبستنکردن .
گاو? شاخ و دم
آدم تنومند شور?ده واقع?، همانند غل ب?شاخ و دم
گاو پ?شان? سف?د
معروفومشهور نزدهمه، همهکس اورا م?شناسد
گاو خوش آب و علف
کس? که از ه?چ نوع خوردن? روگردان ن?ست، هر چه ب?ش ب?ا?د بدون اکراه و
با اشتها? تمام م?خورد
گاوش دوقلو زا??ده است (گاومان دوقلو زائ?ده است)
مشکل? برا?ش پ?شآمده، ز?ان و ضرر? متوجه او شده
گاو نه من ش?ر است
کس?که با?ک حرف ?احرکت ناشا?ست? همه ن?ک?ها و زحماتخودرا ضا?ع و ب?اثر سازد
گربه بهدنبهافتاد سگبه شکمبهافتاد
درباره کس?که بهخوردن حرص و ولع دارد گفتهاند، پرخور و شکمو
گربه برا?رضا?خدا موش نم?گ?رد
ه?چکس بدون در?افتاجرت کار? نم?کند، ت?ش و زحمت هرکس برا?کسب سود است
گربه درخانه پصاحبش ش?ر است (همانند سگدر خانهصاحبش ش?ر است)
گربهدستشبهگوشتنرس?دگفتبوم?دهد
آدم تنبل اگر موفق?ت? ندارد آنرا از ب?اعتبار? دن?ا فرض کرده و دل خود راخوش م?کند
گربه را ازهرطرف با? ب?انداز? چهار دست و پا پا??ن م?آ?د
از هرجهت مراقب است تا لطمها?بهمنافعش نحورد.
گربه را دمحجله با?د کشت
از آغاز هرکار? با?د محکمکار? کرد.
گربهرقصان? کردن (گربه رقصاندن)
اشکال تراش? کردن، امروز و فردا کردن، باز? در آوردن
گربه هفتتا جان دارد
دغلکار? است جانسخت ومقاوم ، طاقت سخت? را ندارد .
گرگ آشت?
صلح? از رو? مصلحت ، آشت? موقت? و ظاهر? و نه حق?ق?
گرگ باراند?ده
همانند شخص سرد و گرم چش?ده ، آدم با تجربه پخته بودن .
گرگ در لباس م?ش
بهظاهر ن?کوکار و مصلح ول? در باطن فاسد و ر?اکار
گرگ دهنآلوده و ?وسف ندر?ده
بدون گناه گرفتار عقوبت شدن
گرگ و م?ش از ?کجا م?خورند (باهم آب م?خورند)
جا?ست که عدالت و امن?ت برقرار است ، همانند کس? که با کس? کار? نباشد .
گرگ هم?شه گرسنه است
اشخاص? حر?ص در تمام عمر محتاج و ن?ازمندند، همچون چشم تنگ دن?ادار... .
گفتند خرس تخم م?گذارد و ?ا بچه م?کند گفت ازا?ن دمبر?ده هرچهبگو?? بر م?آ?د
از دست آدم رند و همه فن حر?ف هرکار? بر م?آ?د
گنجشک امسال? گنجشک پارسال? را قبول ندارد
چ?ز? ن?اموخته م?خواهد،شخصباتجربها? را آموزش دهد، آدم کوتهب?نوخودخواه?ست
گنجشک چ?ستکه آب گوششباشد
چندان قابل ن?ستکه به در و کار? بخورد، همانند: سگچ?ست که پشمش باشد .
گنجشک روز? بودن
کس? که دست بدهن است، بهاندازه? گذران خود درآمد دارد.
مار از پونه بدش م?آ?د در ?نهاش سبز م?شود. (در آغوش )
مجبور به همنش?ن? و همصحبت? کس?است که از او متنفراست
مار افسون برادر ن?ست.
سخن و اندرز در مردمان خ?انتپ?شه اثر? ندارد.
مار بد بهتر بود از ?ار بد.
چرا که از معاشر بد جزء آزار و رنج فراوان نخواه? ?افت
مار پوست خود را م?گذارد اما خو? خود را نم?گذارد
همانند:ذات بدنیکو
مار تا راستنشود بهسوراخ نم?رود
راست?رستگار?ست، راست?رست?، کس? ند?دم که گم شده از ره راست
مار خفته را نم?زند
سوءاستفاده ازغفلت و ?ا حسننیت کس? کار پسند?دها? ن?ست.
مار خوشخط و خال
خوشظاهر و بدباطن، گرگ درلباسم?ش
مار درآست?ن پروردن
آدم شروری را حما?تکردن، بدگهر? را ?ار? دادن
مار که پ?رشد قورباغه سوارش م?شود
پ?ر? است و هزارع?ب و علت،
مارگز?ده از ر?سمان س?اه و سف?د م?ترسد (ر?سماندورنگ،ر?سمانال?ح?ه )
انسان از هرکس و هرچ?ز آس?ب و یا چشم زخم? بب?ند آن را فراموش نم?کند
ماه? از سر گنده گردد ن? زدم
مفاسد و گمراه?ها هم?شه از پیشوا?ان و سر رشتهداران امور سرم?زند وموجب فساد در جامعه م?شود
ماه?بزرگ ماه?کوچک را م?خورد
ضع?فتر اسباب استفادها? است برا? بقا? قو?تر
ماه? را هروقت ازآب بگ?ر? تازهاست
هرلحظه سود? بهچنگ آورد? غن?متاست
مثل بره
رام و رام
مثل بره بزغاله
دستهپراکنده و برزم?نخفته
مثل بز
چابک و درجست و خ?ز
مثل بزاخفش
کس?که بدوندرکمطلب?آنرا م?پذ?رد و تصد?ق م?کند
مثل بلبل
خوشسخن و فص?ح، خوشآواز
مثل بوقلمون
کس?که دائما رنگ عوضم?کند
مثل پا?ن خردجال
کار? که بهاتمام نرس?ده و بهتاخ?رافتاده
مثل پلنگ
متکبر و خودخواه
مثل جغد
شوم و بدشگون، باچشم?گرد و برجسته
مثل خرس
دارایضربهقدرتمند، پرخوار، قو?ه?کل
مثل خرس ت?رخورده (زخمی)
بس?ار خشمگ?ن و د?وانهوار
مثل خرگوش
گاه? ماده، گاه? نر
مثل خروس ب?محل
حرف? ب?موقع و ب?جا زدن، ب?دقت جا?? رفتن
مثل خروسجنگ?
غوغاگر، هنگامه طلب
مثل خر
نادان و بردبار
مثل خرچنگ
?کور? رفتن، کجرو ، واپس رو
مثل چشم خروس
ر?ز و سرخرنگ، لعلگون
مثل جوجه
لرزان، ضع?ف ازب?مار? ?ا پ?ر?
مثل چشمآهو
چشم درشت، شه?
مثل خرچنگقورباغه
نوشته و خط? بد
مثل خر? که بهنعلبندخود نگاهکند
با نظر? خشمگ?ن، ک?نهتوزانه
مثل روباه
ح?لهگر و مکار
مثل زهرمار
بس?ار تلخ، ترس?ده و ناپاک
مثل سگ خشمگ?ن
عصبانی وپرخاشگر
مثل خاله خرسه
زن? فربه که لباسها? ز?اد? برتنکرده
مثل خاله سوسکه
دختر خردسال چادر بهسر، دختربچهها? سبزه رو
مثل خانه زنبور
سوراخ سوراخ
مثل سگ اصحابکهف
همچون مردمان طف?ل?
مثل سگ پاچه همهرا گرفتن
به همه فحش و ناسزا گفتن
مثل سگ حسن دله
سگ ولگرد، کس?که به هرکجا وارد م?شود
مثل سگ زوزهکش?دن
ناله و زار?کردن، بانگ و فر?اد زدن
مثل سگ موس موس کردن
چاپلوسی کردن
مثل سگ ناز?آباد
به همه م?پرد، خود?وغر?به سرشنم? شود
مثل سگ و گربه
دو نفر مخالفهم که دائم در نزاعند
مثل سگ هار
همواره بددهن و آزاردهنده، دائما خشمگ?ن
مثل سگ هفتجان دارد
سخت جان است، مردن? ن?ست
مثل سوسکس?اه
بهشوخ?بچهها? سبزهرو رابهآنتشب?همیکنند
مثل شتر
کس? که هنگام راهرفتن قدمها?بلند و نامنظم بر م?دارد. پرک?نه و ک?نه توز
مثل طاووس هست
زن خوشخرام، جذاب و دلربا
مثل طوط?
تکرار کننده سخنآدم?، ب?فکر و منطق
مثل عقرب
زلفان پ?چ?ده، سخنانگزنده و دلخراش
مثل عنقا? مغرب
نا?اب، (عنقا: ناممرغ?است که دور از دسترسانسانهاست بهسر م?برد)
مثل ف?ل
دارا? جثه و ه?کل? بزرگ
مثل ف?ل با?د هم?شه قو? سرش زد
اگر غافل شود باز رفتار و عادت قبلیاش را تکرار م?کند.
مثل قاطر پ?شآهنگ
کس? که زنج?رها? سنگ?ن? ازط?و نقره و ز?نتها برخورد م?آو?زد
مثل قصه چهلطوط?
داستان? که تمام?ندارد، گفتار طو?ن?
مثل گاو
پرخواره و نادان ،زنهرزه
مثل گاو ش?رده
زحمتکش و مف?د
مثل گراز تیرخورده
خشمگ?ن و ک?نه توز
مثل گربه براقشدن
از رو? خشم بهرو? کس? خ?رهشدن
مثل گربه کوره
ناسپاس؛ قدر نشناس
مثل گردن غاز
گردن? بار?ک و دراز
مثل گرگ
ز?انآور، سختجان، آزار دهنده
مثل گوسفند
رام
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته