نوشته شده توسط: الهه ناز
20/8/87 آبان ماه
امروز نزدیکهای مغرب بعد از حمام در حال لباس پوشیدن و مو شانه کردن بودم که مادرم یکدفعه با موبایلش امد بالا و گفت سمیرا است؟ و من فهمیدم کی است و چون موبایلم را با مادرم عوض کردم دوستم شمارمو نداشته و بهش هم مسیج داده بودم نگرفته بوده و انقدر خوشحال و شاد شده بودم و کلی با هم گپ زدیم و خیلی وقت است او را ندیدم ولی با تلفن زدنش مرا قافلگیر کرد و خیلی خوشحال شدم و امیدوارم که روزی همدیگر را ببینیم چون واقعا دلم واسش تنگ شده و همینطور او.
خدایا حفظش کن و عاقبتشو بخیر کن و خوشبخت بشه... الهی امین یا رب العالمین