نوشته شده توسط: الهه ناز
1.زندگی خسته کند گر همه یکسان گذرد
رنج هم گر به تنوع رسد، آسان گذرد
غم، به غم دفع کند لطف خدا، و این تبدیل
گرنه تعدیل کند، وه چه به انسان گذرد!
در همین خوف و رجا، خفته کم و کیف حیات
که گه آسان رود و گاه هراسان گذرد (استاد شهریار)
2. زندگی ...............
کاش میدانستی زندگی .....
با همه وسعت خویش ..
محفل ساکت غم خوردن نیست .....
حاصلش تن به قضا دادن وافسردن نیست .....
زندگی جاری شدن است از سر آغاز حیات تا به جایی که خدا میداند خدا..........
3. زندگی درصدف خویش گهرساختن است (کتاب، زندگی زیباست)
4. بیا تا عاشقی از سر بگیریم
جهان خاک را در زر بگیریم (کتاب، زندگی زیباست)
5. بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند (کتاب، زندگی زیباست)
6. مرا کیفیت چشم تو کافی است (کتاب، زندگی زیباست)
7. من چگویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا بحدی است که آهسته دعا نتوان کرد
نظر پاک تو اندرخ جانان دیدن
که در آئینه نظر جز به صفا نتوان کرد (کتاب، زندگی زیباست)
8. ای عشق
همه بهانه از توست (کتاب، زندگی زیباست)
9.آری، آری، زندگی زیباست
آتش گهی زندگی، دیرنده پابرجاست (کتاب، زندگی زیباست)
10. زندگی گرمی دلهای بهم پیوسته است (مشیری)
11.ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه هنر (کتاب، زندگی زیباست)
12.«زندگی The life»
زندگی رسم خوشایندی است
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست، که لب طاقچة
عادت از یاد من و تو برود. (سهراب سپهری)
13. زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شبنو، روزنو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو، حسرتنو، پیشهنو
من امید تاز میخواهم (شعرهوشنگ شفا)
14. بنام هستی بخش همة زیباییها
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد. (کتاب، زندگی زیباست)
15. زنده ایشان به زیبائی رسند
زندگی زیباست ای زیباپسند (جواد بختیاری)
16. توی زندگی 3 راه رو دنبال کن:
1.دوست داشتن را برای یک تجربه
2.عاشق شدن را برای یک هدف
3.فراموش کردن را برای قبول واقعیت!!
17. زندگی زیباست Life Is Beautiful (کتاب، زندگی زیباست)
ادامه دارد ....نوشته شده توسط: الهه ناز
18. زندگی زیباست چشمی بازکن
گردشی درکوچه باغ راز کن
هرکه عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسمها جان دیدهام
درد را افکنده درمان دیدهام
دیدهام برشاخة احساسها
می تپد دل در شمیم یاسها
زندگی موسیقی گنجشگهاست
زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود
میتواند زشت هم زیبا شود
حال من در شهر احساسم گم است
حال من عشق تمام مردم است
زندگی یعنی همین پروازها
صحبتها، لبخندها، آوازها
ای خطوط چهرهات قرآن من
ای تو جان جان جان جان من
با تو اشعارم پر از تو میشود
مثنویهایم همه نو میشود
حرفهایم مرده را جان میدهد
واژههایم بوی باران میدهد (مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)
19. زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زبائی رسند (مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)
20. از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن (خیام)(مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)
21. سعدیا دی رفت و فردا هم چنان معلوم نیست
درمیان این و آن، فرصت شمار امروز را (سعدی)(مطلبی برگرفته از کتاب تکنولوژی فکر)
22. در همین لحظه از زندگی ...
آزادانه بیندیش.
بردباری را بیاموز.
لحظات ناب را دریاب.
پیام خدا را به یاد داشته باش.
دوستانی نو به دست آور.
دوستان پیشین را دوباره کشف کن.
به آنها بگو به آنچه که می کنی عاشقی.
گرفتاری را فراموش کن.
دشمن را ببخش.
امیدوار باش، ببال، دیوانه شو و موهبت ها را بشناس.
معجزه ها را ببین.
کاری کن که همه به حقیقت بپیوندند.
نگرانی را گو مباش.
ببخش و ایثار کن.
اعتماد کن تا به دست آوری.
گل بچین و هدیه کن.
به پیمانت وفادار باش.
رنگین کمان ها را بجوی.
به ستاره ها خیره شو.
در همه چیز زیبایی را ببین.
سخت کوش باش و خردمند.
بکوش تا بفهمی.
عمرت را با مردم تقسیم کن.
برای خود زمان را بساز.
بخند از ته دل.
شادی را گسترش بده.
بخت را بیازمای.
دل بسپار.
بگذار دیگران با تو همراه شوند.
نوها را بیازمای.
آهسته رو.
نرم خویی پیشه کن.
خود را باور کن.
در آمدن آفتاب را بنگر.
به آهنگ باران گوش کن.
گذشته خویش را به یاد آور.
گریه کن اگر بدان نیاز داری.
به زندگی اعتماد کن.
ایمان داشته باش.
از شگفتی لذت ببر.
دوست را راحت جان باش.
اندیشه های نیکو داشته باش.
به لغزشها خوش آمد بگو. از آنها بیاموز.
و " زندگی را ستایش کن "جان میشلسن
ادامه دارد ....
نوشته شده توسط: الهه ناز
ده نکته طلایی برای ارتباط با دیگران
هموطن سلام : 1.اسامی را از یاد نبرید.نام افراد برای آنها خیلی مهم است.فراموش کردن اسم.
آنها باعث می شود فکر کنند برایتان ارزشی ندارند و علاقه ای به آنها ندارید.
2.آرام باشید و اجازه بدهید دیگران در کنار شما احساس آرامش و راحتی کنند.سعی کنید جوی ایجاد نکنید که دوروبر شما بودن را مشکل کند.هیچ کس دوست ندارد با کسی که ناراحت و معذب است ارتباط داشته باشد.
3.سعی کنید خونسرد باشید.اجازه ندهید چیزهای کوچک و ناچیز شما را آزار دهند.
4.خودخواه نباشید و هرگز وانمود نکنید که همه چیز را می دانید.تلاش کنید تا از اطرافیانتان چیزهایی یاد بگیرید و برای عقاید دیگران ارزش قایل شوید.
5.سعی کنید فردی جالب و جذاب باشید،دیگران را تحت تاثیر قرار دهید و محرک آنها باشید و از خود فردی بسازید که دیگران دوست دارند دوروبر او باشند.
6.خشن یا خشک نباشید .یاد بگیرید چگونه مهربان،خیر خواه و مؤدب باشید.
7.صلح جو و صلح طلب باشید.غم واندوه را ازبین ببرید.از صمیم قلب سعی کنید،هر گونه سوء تفاهمی را برطرف کنید.
8.از اشتباهات دیگران بگذرید و سعی کنید دیگران را دوست داشته باشید و آن قدر تمرین کنید تا به صورت عادی و طبیعی درآید.
9.به دیگران کمک کنید پیشرفت کنند.تشویق و حمایتشان کنید.به آنها تبریک بگویید و بگذارید بدانند چرا از آنها تقدیر می کنید.
10.نیروی معنوی را در خود گسترش دهید،تا به دیگران هم نیروی مثبت منتقل کنید سعی کنید با هر کس که روبرو می شوید این نیروی مثبت را با او شریک شوید.
نوشته شده توسط: الهه ناز
16. مکتوب - پائولو کوئیلو :
برگزیده هایی از " نامهای به قلبم"* :
* قلب من ، من هرگز تو را سرزنش و محکوم نخواهم کرد. هرگز از آنچه میگویی احساس شرم نخواهم کرد. میدانم که تو فرزند محبوب خدا هستی و او تو را در پناه پرتو عشق و جلال خویش میگیرد .
* قلب من ، من به تو ایمان دارم . من طرفدار تو هستم . همواره برایت دعا میکنم . دعا میکنم که به کمک و حمایتی که احتیاج داری ، برسی.
* قلب من ، من به تو ایمان دارم. معتقدم که تو عشقت را با هر کس که به آن نیاز داشته باشد یا شایستهاش باشد قسمت خواهی کرد . معتقدم که راه من راه توست و ما همراه هم به سوی روح القدس گام برمیداریم . * از تو میخواهم به من اعتماد کنی. بدان که به تو عشق میورزم و میکوشم که تمام آزادیی را که برای شادمانه تپیدن در سینهام به آن نیاز داری، به تو بدهم.
* هر کاری لازم باشد انجام میدهم تا هرگز از حضور من در گرداگردت احساس دلتنگی نکنی.
17. آتش عشق تو
آتش عشق تو شد باده و درجام افتاد هر که نوشید از آن در نظر عام افتاد قسمت ما شد آن باده و آن آتش عشق نوش کردیم،چه نوشی،چه سرانجام افتاد
18. عشق را با هیچ تصویری
عشق را با هیچ تصویری نمیتوان نشان داد ...ولی همه تصویری از عشق در ذهن خود دارند
19. ای کاش
کاش میشد تا شقایق ها گریست
کاش میشد یک تبسم آفرید
کاش میشد چون ستاره پاک بود
آسمان را با صداقت دوست داشت
کاش میشد با سحر بیدار بود
در سکوت شب امید صبح داشت
20. سلامی چو بوی خوش آشنائی (حافظ)
21.
نفس بادصبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چندگوئی که چنین رفت و چنان خواهد شد (حافظ)
22.
هرگلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزار دستانیم (کتاب، زندگی زیباست)
23. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر (حافظ)
24. بیا تا گل برافشانیم (حافظ)
25. گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس (حافظ)
26.
دل سرا پردة محبت اوست
دیده اینه در طلعت اوست
تو و طوبی و ما تابت یار
فکر هر کس بقدر همت اوست
ملکت عاشقی و گنج طرب
هرچه دارم زیمن دولت اوست (حافظ)
27.
ایدل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوشباش و غم بوده و نابوده مخور (خیام)
28.
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغرا اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم (حافظ)
29.
بوی خوش تو هر که زباد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید (حافظ)
30.
چون لاله نبو روز قدح گیر بدست
با لاله رخی اگر ترا فرصت هست
مینوش بخترمی که این چرخ کهن
نا گاه ترا چو خاک کردهاند پست (خیام)
31.
فرصت شمار صحبت کزین دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن (حافظ)
32.
دلت بوصل گل ای بلبل چمن خویش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست (حافظ)
33. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها (حافظ)
34. خوش باش و دمی به شادمانی گذران
برخیز و مخور غم جهان گذران خوش باش و دمی به فشار (خیام)
35.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوّار بماند (حافظ)
36. از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس (حافظ)
37.
عشق زمانی است که نتوانی به چیزی جز او فکر کنی.
عشق زمانی است که دستش را در دست داری و آغاز آشناییتان را به یاد نمیاوری.
عشق زمانی است که هر وقت خبر جالب یا غم انگیزی میشنوی به اولین کسی که دوست داری بگویی ، اوست .
عشق زمانی است که اگر شرایط فراهم نشد چند وقتی او را ببینی، احساس بیماری و کسالت کنی .
عشق زمانی است که وسایلی را که دوست دارد بلافاصله برایش میخری، فقط چون میدانی وقتی آن را به او میدهی به تو لبخند میزند.
عشق زمانی است که تو رضایت او را به رضایت خودت ترجیح دهی.
عشق زمانی است که او لباسهای زیبایش را فقط به خاطر تو بپوشد.
عشق زمانی است که هر وقت از موضوعی نگران است ، به او آرامش دهی.
عشق زمانی است که حتی وقتی در مهمانی جای زیادی برای نشستن هست درکنار تو بنشیند.
عشق زمانی است که بعد از آنکه از او جدا شدی ، دیگران را با او مقایسه کنی و همهی آنها را در مقابل او کوچک ببینی.
عشق زمانی است که " زندگی " میکنی
عشق زمانی است که به اوج میرسی.
ادامه دارد...
نوشته شده توسط: الهه ناز
11. عشق اگر با تو بیاید
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من شب هجران نکند قصد دل آزاری من روزگاری که جنون رونق بازارم بود تو نبودی که بیایی به خریداری من
12. آتش عشق تو ....
آتش عشق تو شد باده و درجام افتاد هر که نوشید از آن در نظر عام افتاد قسمت ما شد آن باده و آن آتش عشق نوش کردیم،چه نوشی،چه سرانجام افتاد.
13. کاش قلبم
کاش ! قلبم درد تنهایی نداشت سینهام هرگز پریشانی
نداشت کاش! برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز
بارانی نداشت کاش! میشد راه سخت عشق را بیخط
پیمود و قربانی نداشت
14. عشق نمیپرسه
عشق نمیپرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .
عشق نمیپرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی میکنی.
عشق نمیپرسه چه کار میکنی؟ فقط میگه: باعث میشی قلب من به ضربان بیفته.
عشق نمیپرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی .
عشق نمیپرسه دوستم داری؟ فقط میگه: دوستت دارم20. عشق صبور است، عشق مهربان است، عشق حسود، متبکر و یا خشن نیست. بر راه خود اصرار نمیورزد، کج خلق و زودرنج هم نیست. از حقیقت شاد میشود، همهچیز را تحمل میکند، همهچیز را باور میکند، به همهچیز امیدوار است، همهچیز را تحسین میکند، عشق هرگز پایان نمیپذیرد.
15. عشق چیست؟
شاگردی از استادش پرسید : (( عشق چیست؟))
استاد در جواب گفت : به گندمزار برو و پر خوشهترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندمزار به یاد داشته باش که نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشهای بچینی!
شاگرد به گندم زار رفت وپس ازمدتی طولانی برگشت استاد پرسید: ((چه آوردی؟))
و شاگرد با حسرت جواب داد : (( هیچ! هرچه جلو میرفتم خوشههای پر پشتتر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشتترین آنها تا انتهای گندمزار رفتم.))
استاد گفت: ((عشق یعنی همین!))
شاگرد پرسید : ((پس ازدواج چیست؟))
استاد به سخن آمد که به جنگل برو و بلندترین و زیباترین درخت را بیاور.
اما بیاد داشته باش که باز هم نمیتوانی به عقب برگردی.
شاگرد رفت وپس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.
استاد پرسید: ((چه شد؟))
او در جواب گفت: (( به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم باز هم دست خالی برگردم.))
استاد گفت: ((ازدواج یعنی همین!!))
ادامه دارد...
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
ادامه سخنان بزرگان ...
25. یکی بود یکی نبود . زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کی نبود.
(به قول دکتر الهی قمشهای این کل داستان )
یه جوجهای که تازه از تخم در آمده بود دید با بقیه جوجهها فرق دارد! دید آنها همشون زرد هستند و خوشگل ولی آن سیاه و زشت ! چون خودش باور داشت که زشت، همه هم بهش با تردید نگاه میکردند و اولین چیزی که بهش توجه میکردند رنگ زشت جوجه بود . جوجه اردکهای دیگه هم بهش فخر میفروختند که ما زردیم وخوشگل ولی تو زشتی ! جوجه اردک ناراحت و خسته از آنجا دور شد چون هیچ کسی دوستش نداشت . رفت و رفت و رفت تا اینکه توی دریاچه چند تا قو دید که نگاهش کردند و لبخند زدند ! براش عجیب بود چون هیچ کسی از دیدنش خوشحال نشده بود ! هیچ کسی دوستش نداشت ! تو دلش آرزو کرد که کاش !!!! من هم به این زیبایی و وقار بودم و با خیال راحت زندگی میکردم . آنها مثل من زشت نیستند .از آنها دور شد . بعد از چند وقت وقتی رفت تو دریاچه صورتش را بشورد دید یک قوی زیبا توی آب !!! باورش نمی شد با تعجب نگاه میکرد ! اصلا باروش نمی شد ! آره خودش بود !!! یه قوی زیبا ! جوجه های مزرعه نمیدونستند که این جوجه از جنس آنها نیست ! و قرار یک قوی زیبا بشود! و قوهای دریاچه بهش لبخند زدند چون میدانستند که آن قرار یک قوی زیبا از آب در بیاید ! فقط باید صبر کند !
این داستان توی زندگی ما جاری !!! با این تفاوت که کسی تضمین نکرده ما قو از آب دربیایم ! ما انتخاب میکنیم که اردک باشیم یا قو !! چون باورهامون رو خودمون انتخاب میکنیم ! به قول دکتر وین دایر : آدم ها دو دسته هستند : عقابها و مرغابیها ! اگر میخواین عقاب باشید مراقب باشید در دام مرغابیها اسیر نشید ! باورهای دست و پا گیر مرغابیها نمیگذارد عقابوار زندگی کنیم و تصمیم بگیریم! ما ذاتا به کم قانع نیستیم ! بخوایم مرغابی و اردک بشیم! بخوایم قو از آب در بیایم! خودمون انتخاب میکنیم ! انتخاب با ماست !
26. اگر تغییر شغل برای تو ناممکن است (به فرض آنکه شغلت را دوست نداشته باشی) تنها کار دیگری که میتوانی بکنی این است که تمرین کنی هر روز به شغلت عشق بورزی. وین دایر
27. آرام باش، با خودت نجنگ، طمأنینه داشته باش، احساسات منفی را به دل راه نده، رها باش - اینها کلیدهای موفقیت در هر کاری است.وین دایر
28. رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه، در برابر نگاههای پست و پلید، و احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار گیرد انسانیت حد و مرزی نمیشناسد ..قبل از آنکه دارای هویت زن و یا مرد بودن باشیم ...انسانیم ..و تکلیف آدمیت از جنسیت بالاتر است...همدیگر را به این نام بشناسیم ، مقام بالاتری داریم. دکتر علی شریعتی
29. آری به گونهای دیگر نیز میتوان زیست. دکتر علیرضا آزمندیان
30. صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود. سعدی
31.
خواهی دید
همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید
باز روشن می شود زود
تنها فراموش مکن این حقیقتی است
بارانی باید تا که رنگین کمان برآید
و لیموهایی ترش تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهایی در زحمت
تا که از ما انسانهایی تواناتر بسازد
خورشید دوباره خواهد درخشید ، زود
خواهی دید
کویین مک کارتی
32. فقط یک چیز میدانم ، و آن اینکه چیزی نمیدانم . (سقراط)
33. هرگز کسی را ناامید نکنید ، شاید امید او همهی داراییاش باشد . (جکسون براون)
34. بر بلندی کوهها نمیتوان غالب شد ، مگر از طریق جادههای پیچ در پیچ. (گوته)
35. وصال آغاز هجران است . (ژاپنی)
36. انسان آفریننده سرنوشت خویش است . (زرتشت)
37. معنای « همه چیز دانستن » هیچ چیز ندانستن است . (ایتالیائی)
38. یاهوی کودکانی که از مدرسه باز میگردند، زیباترین موسیقی دنیاست. (بوبن)
39. انسانیت به ظاهر نیست ، بلکه به باطن است. (تولستوی)
40. همیشه به یاد داشته باشید که مهمترین چیز در کار و روابط خانوادگی صداقت است. (براون)
41. هر چه قفس تنگتر باشد، آزادی شیرینتر به نظر میرسد . (آلمانی)
42. مردان شخصیت خودرا واضحتر از همه، در آنچه که به نظرشان مسخره است، نشان می دهند. (گوته). پایان
نوشته شده توسط: الهه ناز
(لطفا اول عارفانه 1 را بخوانید و این مطلب بمناسبت چند روز عید است و سال نو 87 مبارک.)
نوشته شده توسط: الهه ناز
38. سخن اول :
نمی دانم چه میخواهم بگویم، غمی در استخوانم نهفته است.
نمی دانم دنبال چه میگردم، شاید حقیقت.
خدایا، جز تو پناهی ندارم.
خدایا، در سرای تنهایی و بی کسی ازهمه بریدم و به تو هم نرسیدم. فقط تو درد من رو میدانی.
چه کنم با دل تنها، چه کنم با این همه درد؟
دل من ای دل
خدایا، درون سینه ام دردی است خون بار که مانند گریه میپیچید در گلویم. سرنوشت من مثل کتابی است که سرانجامش رو فقط خودت میدانی قصهای است که نه آغازش رو من شروع کردم و نه پایانش.
خدایا، می دونم اینقدر گناه کارم که حتی لایق جهنمت هم نیستم ولی چه کنم که هنوز امید به عفو و بخشش دارم.
خدایا، میدانم خودت همه درد هام رو میدونی.
خدایا، کمکم کن. تویی که در تنهاییهام همیشه کنارم بودی و هستی چون من جز تو کسی رو ندارم. خودت میدونی دلم چرا گرفته؟ نه به خاطر نرسیدن به چیزهای که دنبالش بودم، نه قسم به خودت که اگر تا تو نخواهی من لب از لب بر نخواهم داشت. قسم به خودت که میدونم صلاح بندهات را بهتر از خودش میدونی ولی ای خدای من دلم از بندههات گرفته، اونهای که ادعای با تو بودن دارن ولی …
اونهای که همیشه ادعای بندگیات دارن ولی ….
اونهایی که غرق در ظاهر تو شدن و حتی به کلام توهم ارزش قایل نمیشن، اونهایی که ادعای ایمان تورو دارن و نه غرق در غرور و خودخواهی خودش هستن، اونهای که به ظاهر قضاوت میکنن و…
خدایا، خودت میدونی در این عمر کوتاهی که داشتم جز به تو نیاندیشیدم. درسته گناهان زیادی انجام دادم که حتی الان حتی فکرشون هم ازارم میدن. ولی تو با بخشندگیات همه رو پوشاندی .
خدایا، خودت میدونی همیشه سعی کردم کار و مشکل دیگران رو حل کنم چون اعتقادم این بود که خودت خواستی که من واسطه حل مشکلشون باشم، خودت میدونی چیکارها کردم، چه زندگیها رو از نابودی نجات دادم و چه مشکلاتی از دوش دیگران برداشتم در حالی که خودم کوهی از مشکل بودم و دم بر نیاوردم. خودت سرگذشت من رو از آغاز میدونی. خودت میدونی زندگی من کتابی هزار صفحه ای هم کم میاره.
خودت میدونی چند بار تا مرز سقوط رفتم و تو نجاتم دادی و فقط خودت بودی که بندهات رو تنها نزاشتی و مادرم فاطمه زهرا (س) که بینهایت دوستش دارم.
مادر، دستم رو بگیر تویی که همیشه و همه جا با توسل به نام مبارکت مشکلاتم حل شده، تنهایم نزار. مادر، خودت میدونی چقدر بهتون ارادت دارم و شاید تنها ارزوم این باشه که عفو بخشش شما رو ز قیامت نصیب من هم بشه. مادر، فرزند کوچیکتون همیشه بهتون نیاز داره، همیشه تا ابد. (سید احمدیپناه)
39. توصیه دوستانه: فرق بین روزگار و آموزگار
«آموزگار درس میده و بعد امتحان میگیره ولی روزگار اول امتحان میگیره و بعد درس میده.»
40. توصیه دوستانه: «در هیچ شرایطی امید را نباید از دست داد.»
41. توصیه دوستانه: «هروقت از خدا چیزی خواستی و بهت داد حکمت است و هروقت از خدا چیزی خواستی و بهت نداد رحمت است.»
پایان
نوشته شده توسط: الهه ناز
35. سیاه و سفید
نمی دونم چرا همیشه ما آدما همدیگر رو سیاه وسفید میبینیم؟ اونهایی که هم فکر و نظر ما باشن سفید و خلافش رو سیاه، مگه نمیشه خاکستری بود دنیایی بین سیاه و سفید، مگه نمیشه متعادل بود و همه رو دید، جدای از رنگ دین و اعتقاد و مسلکشون و چرا؟ همیشه عادت کردیم به ظاهر آدما قضاوت کنیم، اگه چهره غلط اندازی داشت، اگه خودش به ظاهر اون چه که ما میخواهیم نشون میداد، اون وقت میشه گفت: خوبه، مگه میشه مرز آدما رو با نگاه تعیین کردو چرا این حرفا رو میزنم؟
می دونید دوستان، شده خیلیها اومدن بهم گفتن؟ تو دیگه کی هستی ؟
از طرفی ادعا مومن بودن داری و از طرفی کلی خواننده خارجی و ایرانی میشناسی یا به فلان بازیگر علاقه داری یا فلان کار میکنی؟ خیلیها هم اومدن وگفتن؟ تظاهرنکن و اصلا اهل این حرفا نیستی ؟ میدونید هر چیزی به جنبه آدما بستگی داره؟ مگه نمیشه فیلم ببینی، رمان عشقی بخونی، موسیقی گوش بدی ولی آدم هم باشی !
راستش شاید آدم عجیبی باشم چون دوستام ازهمه جوری هستن؟ تحصیل کرده و بیسواد، مهندس ، دکتر، پولدار، بیپول، کاسب، از بالاشهر از پایین شهر، بچههای مشیریه، افسریه، راه آهن، جوادیه، نازی آباد، تا شهرک غرب، پونک ووووو
آدمهای که عشق لاتی دارن عشق لایی کشیدن با پیکان، یا از اون مذهبیهای آتیشی هستن که آشوب به پا میکنن، اونهای که بچه مثبتن و به قولی بچه درس خونن هستن، ی سریهاشون ورزشکارن و بچههای باشگاه، ی سریهاشون هم همکلاسی و بچه دانشگاه، بچه های هیات-بچههای مهدیه تهران که کوچیکیهام رو اونجا گذروندم یادش بخیر مهدیه قدیمی خونه آقای کافی، ی سریها بچه محلهای قدیم و ی سریهاشون هم رفیق کاری ووو
آدمهای که بعضیهاشون نه از سن، هم سنم هستن و نه من اندازه مقام و شخصیت اجتماعی اونها.
می دونید دوستان، صفا و صداقت ارزشش بیش از اینهاست که خودمون و به بهای اندکی بفروشیم، شاید علت این که میشه گفت دوستام بهم اعتماد دارن و حرفاشون رو بهم میزنن همین باشه خیلی ها اومدن و گفتن توخیلی ها رو میشناسی و ارتباطات خوبه، همه هم بهت اعتماد دارن، بیا عضو نت ورک شو بیا و گلد کویستی شو، نمی دونم صدها مثل اینا، ولی ارزش اعتماد دوستانم به بهای ناچیزی که می خواستن بهم بدن
نمی ارزید. نمی دونم کدوم یکی از شما که نوشته های من رومیخونید به لیست دوستان توجه میکنید؟ اونهای که اضافه میکردم و بعد از مدتی حذف میشدن تعدادی که بالا میرفت و دوباره کم میشد و همیشه هم توی یک حد باقی میموند، چون دوستی رو توی تعداد و رقم نمیدونم ارزش ی دوست خوب رو توی صداقت کلام و اعتماد دو طرفه میدونم، شاید بعضی بگن، آخه دنیای مجازییه، نمیشه بهم اعتماد کرد. آره قبول دارم تو دنیای مجازی هستیم و معلوم نیست طرفمون وآقعا همونی هست که میگه؟ ولی دوستان، آدما رو از قلبهاشون میشه شناخت، نه از کلام وچهره. وقتی با ی نفر ی کلمه حرف بزنی میفهمی چیکارهاس، اهل بخیه است یا ...
دوستی داشتم که بعد از سه سال یک روز من رو توی خیابون دید، راستش خودش من رو شناخت، من نشناختمش، چون کلی عوض شده بود، اون بچه شر و 110 کیلویی حالا شده بود بچه سر به زیر و آروم، داداش مشتی بود و با مرام و معرفت، من رو رسوند و گفت: قراره به زودی ازدواج کنه. تعجب کردم، آخه اهل این حرفا نبود ولی خودش میگفت سرش به سنگ خورده و راهش رو عوض کرده. همین دیروز بود که باهام تماس گرفت و به عروسیاش دعوت کرد. راستش این قضیه ی چیزهای رو بهم فهموند: این که به مرام و معرفتش پی بردم، اینکه نمیشه همیشه به ظاهر آدما قضاوت کرد، و اینکه فقط اوست که به سر ضمیر ما آگاهست و فقط اوست که قادره تشخیص بده ما آدما چه جوریایم. خواستم همین جا از دوستانی که بهم اعتماد کردن و اونهای که به هر دلیلی لایق اعتماد ندونستن، تشکر کنم و برای همشون آرزوی شادی، سلامت. (سید احمدیپناه)
36. یادش به خیر وقتی بچه بودیم
یادش بخیر وقتی بچه بودیم، آسمون رنگ دیگهای داشت، دنیا برامون جای دیگه ای بود، زندگی برامون توی دوچرخه سواری - بازی با بچه محلها - دعواهای بچگونه و... دویدن و شاد بودن خلاصه میشد. فراق ازهمه دوروییها، بدیها و آلودگیها، دنیای کوچیکی داشتیم پر از شادی و سادگی.
یادش بخیر تیم فوتبال میدادیم با سایر محلهها بازی میکردیم مثلا برای خودمون ی جام درست کرده بودیم، چه شوری داشتیم، وقتی ی گل میزدیم وای چقدر داد و بیداد راه میانداخیتم همسایهها از دستمون دیونه میشدن.
یادش بخیر چقدر شیشه شکستیم و چقدر فحش شنیدیم، چقدر این گنجیشکهای بیچاره رو با تیر و کمون میزدیم، لونه مورچهها رو آتیش میزدیم. وای خدایا چقدرکار بد میکردیم.
برای خودمون ی هیئت کوچیک درست میکردیم با همون صفای و سادگی بچهگی و ماه محرم عزاداری میکردیم.
یادش بخیر دوستیهامون جدای از حساب و کتا ب و سود و زیان بود، اگه با کسی دوست میشدیم جونمون هم بابت رفاقت میرفت، یاد اون روزهایی که بمباران میشدیم و میرفتیم پناهگاه، یاد دعواهایی که تو مدرسه میکردیم دار و دسته داشتیم، یاد اون روزهایی که بابت شیطونی یه لنگ پا پشت درکلاس وای میایستادیم تا اقا ناظم دلش بسوزه و... اخ یاد کتکهایی که میخوردیم تا آدم بشیم، یاد اون روزها به خیر.
وقتی بزرگ میشیم، وقتی پشت لبمون سبز میشه، و به قولی کم کم به سوی مرد شدن میریم دیگه انتظارها ازمون فرق میکنه، دیگه مسئولیت نمیزاره که مثل قبل باشیم. جداییهای خواسته و ناخواسته، دوستیها رو کم رنگ میکنه. وقتی زبان ادما با پول عوض میشه. وقتی دوستی و رفاقت جاش رو با ریا و تزویر برای رسیدن به هدفهامون عوض میکنه، آرزو میکنیم که ای کاش دوباره بچه میشدیم، کاش برمیگشتیم به روزهای خوش گذشته و دوباره با خودمون میگیم اون روزهای کودکی یادش بخیر. (سید احمدیپناه)
37. سلام خدا جون
امروز بدجوری دلم گرفته بود، خودت میدونی چرا؟ از دست آدمهایی که غرق در غرور نخوت خود شوند. از دست آدمهایی که ادعای ایمان تو رو دارن ولی حتی از مرام و معرفت تو بویی نبردن. آدمهایی که تو بهشون نعمت دادی، قدرت دادی، شوکت دادی و حیف که قدر خودشون رو نمیدونن.
خدا جون، دیگه ناراحت نیستم چون حداقل فهمیدم اگه من چیزی ندارم
حداقل تو رو دارم، فهمیدم به من چیزهای اعطا کردی که باید حتما قدرشون رو بدونم و اگه چیزی رو هم لایق رسیدنش نبودم از کمی ظرفیت خودم بوده و نه از جود و بخشش تو، ولی همیشه ی چیزی برام سوال مونده؛ چرا آدما وقتی دستشون به جایی میرسه، دیگه تو رو فراموش میکنن؟ چرا وقتی بهت نیاز داریم یاد تو میافتیم؟ چرا وقتی دلمون تنگ میشه به سراغت می یایم؟میدونم همیشه و همه جا باهامونی ولی بعضی وقتا این رو فراموش میکنیم.
خدایا، بابت همه چیز ممنونم و شکرت (سید احمدیپناه)
ادامه دارد...