سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
دانشمند، سلطان خدا در زمین است، پس هرکه با وی در افتد بر افتد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

 داستان ضرب المثل ها, معنی ضرب المثل های فارسی

داستان ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم

 

کاربرد ضرب المثل:

ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم به فرد یا افرادی می گویند که «خود» را زرنگ و باتجربه می‌دانند و دیگران را بلانسبت احمق فرض می‌کنند!

 

داستان ضرب المثل:

روزی بود، روزگاری بود. کلاغی بود که برای اولین بار جوجه دار شده بود. برای جوجه اش کرم می آورد تا بخورد. جوجه را زیر بالش می گرفت و گرم می کرد. آفتاب که می شد بالش را سایبان جوجه می کرد، و خلاصه کاملا به فکر جوجه ی یکی یکدانه اش بود.جوجه کلاغ هر روز بزرگتر از دیروز می شد و فداکاری های مادرش را می دید.

 

وقت پرواز جوجه کلاغ که شد، مادرش همه ی راه های پرواز را به او یاد داد. جوجه به خوبی پرواز کردن را یاد گرفت و روز اول پروازش را با موفقیت پشت سر گذاشت. شب که شد،مادر و جوجه هر دو خوشحال بودند که این مرحله را هم پشت سر گذاشتند. کلاغ که هنوز نگران جوجه اش بود به او گفت‌ :«گوش کن عزیزم! آدم ها حیله گر و با هوش اند. مبادا فریب آن ها رابخوری. مواظب خودت باش. پسر بچه ها همیشه به فکر آزار و اذیت جوجه کوچولوهایی مثل تو هستند. با سنگ به پر و بال آنها می زنند و اسیرشان می کنند.»

 

جوجه کلاغ گفت: «چشم مادر! کاملاً مواظب بچه ها هستم.»کلاغ که فکر می کرد جوجه اش تجربه‌ای ندارد، باور نمی کرد که با دو جمله نصیحت، جوجه اش به خطرهای سر راه پی برده باشد. این بود که گفت: «فقط مواظب بودن کافی نیست. چشم و گوش هایت را خوب باز کن. تا دیدی بچه‌ای قصد دارد به طرف تو سنگ پرتاب کند، فوری پرواز کن و از آنجایی که هستی دور شو.»

 

بچه کلاغ که خوب به حرف‌های مادرش گوش می‌داد گفت: مادر! اگر این آدمی‌زاده، سنگ را در آستین پنهان کرده بود، چه؟! کلاغ مادر، از این گفتة بچه‌اش حیرت کرد و گفت: آفرین به تو با این همه هوش و ذکاوتت!

بچه کلاغ گفت: مادر، فراموش نکن که اگر تو کلاغی، من بچه کلاغم!

 

گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ضرب المثل با معنی, داستان ضرب المثل ها

داستان ضرب المثل آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

 

کاربرد ضرب المثل :

گذشته باز نمی گردد .

 

داستان ضرب المثل آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت : 

در گذشته، نوشیدنی‏ها و مایعات خوراکی را در ظرف‏های مخصوصی از جنس سفال می‏ریختند که به آن سبو می‏گفتند. به دلیل شکننده بودن سفال، اگر ضربه ‏ای به سبو می‏خورد، می‏شکست و مایع داخل آن به زمین می‏ریخت و دیگر قابل استفاده نبود.

 

مردی پارسا بود و بازرگانی که روغن گوسفند و شهد می فروخت با او همسایگی داشت و هر روز قدری از بضاعت خویش برای قوت زاهد می فرستاد. زاهد مقداری میخورد و باقی را در سبویی می ریخت و طرفی می نهاد.

 

آخر سبو پر شد. روزی به آن می‌نگریست اندیشید که: اگر این شهد روغن به ده درهم بتوانم بفروشم و پنج گوسفند بخرم و هر کدام پنج گوسفند بزایند و از نتایج آنها رمه‌ها پیدا می کنم و زنی از خاندان بزرگ بخواهم. لاشک پسری آید نام نیکوش نهم و علم و ادب بیاموزش و اگر تمردی نماید بدین عصا ادب فرمایم. این فکرت چنان قوی شد که ناگهان عصا برگرفت و از سر غفلت بر سبوی آویخته زد. در حال بشکست و شهد و روغن بر روی آن فرود آمد.

 

گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

سه شنبه 97 دی 4  3:23 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ضرب المثل ایرانی با معنی, داستان ضرب المثل ها

داستان ضرب المثل بار کج به منزل نمی‌رسد

 

کاربرد ضرب المثل: در تشویق به راستی و درست‌کاری و در نکوهش و متوجه کردن افرادی که به بیراهه می‌روند به کار می‌رود.

 

داستان ضرب المثل:

یکی از شاهزادگانی که به سعدی شیرازی ارادت داشت، محرمانه از شاهزاده خانم خویش به وی شکایت کرد که همه ساله برای من سه قلوی دختر می‌آورد و از او علاج خواست. سعدی راه‌حلی نشان داد که شاهزاده خانم را سخت برآشفته ساخت و فرمان داد او را از شهر اخراج کنند. شیخ بار سفر بست و زاد و توشه سفر را در یکتای خورجین و تای دیگر را خالی گذاشت.

 

آن‌گاه خورجین را روی الاغ انداخت، ولی از هر طرف که خورجین را می‌انداخت، آن طرفی که پر بود، سنگینی می‌کرد و به زمین می‌افتاد. شاهزاده خانم که از پنجره قصر این ماجرا را می‌نگریست، به سعدی بانگ زد و گفت: بار کج به منزل نمی‌رسد. چرا وسایلت را مساوی در هر دو طرف خورجین نمی‌گذاری تا تعادل برقرار شود و بارت به زمین نیفتد؟ سعدی گفت: از ترس شما؛ زیرا من هم جز آنچه شما گفته‌اید، نگفتم ولی شما امر کردی مرا از شهر بیرون کنند.

 


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

 ضرب المثل های فارسی, ضرب المثل با معنی

ضرب المثل های تاریخی

 

کاربرد ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته :

وقتی شخصی برای رسیدن به هدفی موانع بسیار سختی را پشت سر می‌گذارد این ضرب المثل به کار می‌رود.

 

داستان ضرب المثل:

کیکاووس در اقدامی جسورانه با لشکری به سمت مازندران عازم شد تا دیو سپید را از میان بر دارد امّا او از دیو سپید شکست خورد. دیو سپید چشم آن‌ها را نابینا کرد و آن‌ها را در سیاه‌چاله‌ای تاریک و وحشتناک زندانی نمود کیکاووس مخفیانه قاصدی نزد زال فرستاد و از او خواست تا رستم را به کمک آن‌ها بفرستد. زال ماجرا را با رستم در میان گذاشت. رستم تنها با رخش، بسوی مازندران روانه می‌شود، تمام روز را تاخت تا به دشت پهناوری رسید.

 

خان اول: نبرد رخش با شیر

رستم راه دو روزه را در یک روز پیمود؛ به همین دلیل گرسنه شد و خواست تا استراحت کند. 

اما آن نیستان بیشه? شیری بود که در نیمه‌های شب آن شیر به لانه‌اش بازمی‌گشت. هنگامی که رستم در خواب عمیق فرو رفته بود شیر به رخش حمله کرد و رخش خروشید سُم‌هایش را بر سر شیر کوبید و دندان بر پشت شیر فرو برد و آن‌قدر شیر را به زمین زد تا جان بداد.

 

خان دوم: گذر از بیابان خشک

پس از گذشتن از خان اول، با طلوع خورشید، رستم از خواب بیدار شد و تن رخش را تیمار کرد و زین کرد و به‌راه افتاد. بیابانی بی‌آب و علف و سوزان در پیش بود گرما چنان بود که اگر مرغ از آن‌جا گذر می‌کرد در هوا بریان میشد. رستم پهلوان از شدت تشنگی به ستوه آمده.

همچنان می‌رفت و با خدا در نیایش بود؛ اما روزنه? امیدی پدیدار نبود هرلحظه توانش کمتر میشد. مرگ را در نظر مجسّم می‌کرد 

در این رویاء بود که تن پیلوارش سست شد و ناتوان بر خاک تفتدیده افتاد. همانگاه میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری در این بیابان داشته باشد. دوباره نیروی خود را جزم کرد و بلند شد در پی میش به راه افتاد. میش وی را به آبشخوری رهنمون ساخت و از مرگ حتمی نجات یافت. رستم دانست که این کمک از سوی خداست. او از آب نوشید و سیراب شد. آن‌گاه زین از رخش جدا کرد و او را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار گور رفت. گوری را شکار کرد و بریان ساخت و بخورد و آماده? خواب شد. پیش از خواب رو بر رخش کرد و گفت : «مبادا تا من خفته‌ام با موجودی بستیزی یا شیر و پلنگ پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن.»

 

خان سوم: کشتن اژدها

رخش تا گرگ و میش هوا به چرا مشغول بود. اما مکانی که رستم در آنجا خوابیده بود لانه اژدهایی بود که از ترس آن هیچ جنبنده‌ای یارای گذشتن از آن دشت را نداشت. وقتی اژدها به خانه? خود بازگشت، رستم را در خواب و رخش را در چرا دید و به سوی رخش حمله‌ور شد.

رخش بیدرنگ به بالین رستم شتافت و سم خود را بر زمین کوبید شیهه کشید. رستم از خواب گران بیدار شد آماده نبرد شد امّا چیزی نیافت کمی از رفتار رخش آزرده گشت. اژدها ناگهان ناپدید شده بود رستم به بیابان نظر کرد و چیزی ندید. به رخش خروشید که چرا بیهوده او را از خواب بیدار کرده‌است و دوباره سر بر بالین گذاشت و خوابید. اژدها دوباره از تاریکی بیرون جهید. رخش باز به سوی رستم تاخت و سم خود را بر خاک کوبید و گرد و خاک کرد. رستم بیدار شد و بر بیابان نگاه کرد و باز چیزی ندید. سومین بار اژدها پدیدار شد که از نفسش آتش فرو می‌ریخت. رخش از چراگاه بیرون دوید اما نمی‌دانست چه‌کار کند چون اژدها زورمند بود و رستم خشمگین. چاره‌ای نداشت به بالین رستم دوید و خروشید و جوشید و زمین را به سم چاک کرد. رستم از خواب گران برجست و با رخش برآشفت. اما این بار اژدها نتوانست گردد و رستم در تاریکی شبهه او را دید. تیغ از نیام کشید به سوی اژدها آمد و به اژدها حمله کرد. اژدها زورمند بود و چنان با رستم گلاویز شد که گویی پیروز خواهد شد. رخش چون چنین دید ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد و پوست او را چون شیر از هم بدرید. رستم از کار رخش خیره ماند. تیغ برکشید و سر از تن اژدها جدا کرد. رودی از خون بر زمین جاری شد و تن اژدها چون لخت کوهی بیجان بر زمین ماند. رستم خدا را یاد کرد و سپاس گفت. در آب سر و تن را بشست، سوار رخش شد و به راه افتاد.

 

خان چهارم: زن جادوگر

رستم شاد و پویا راه دراز را می‌پیمود تا به چشمه‌ساری پر گل و سبزه رسید. سفره‌ای آراسته در کنار چشمه دید که بره‌های بریان‌ شده و دیگر خورش‌ها بر سُفره بود. جامی زرین پر از می نیز کنار سفره خودنمایی می‌نمود. رستم خوشحال و بی‌خبر از همه جا خواست سورچرانی کند امّا آن سفره، تله? اهریمن بود. رستم پیاده شد و بر سفره نشست، جام را نوشید و تنبور را برداشت و ترانه‌ای فرح‌بخش در وصف حال خویش خواند و تنبور را نواخت .آواز رستم به گوش پیرزن جادوگر رسید. پیرزن خویش را بزک کرد و سر سفره آمد، دستور کشتن رستم را داشت. او که یک خر درنده هم داشت. بیدرنگ خود را بر صورت زن جوان زیبایی درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدار وی شاد شد و بر او آفرین گفت و خداوند را به سپاس گفت. چون رستم نام خدا را بر زبان آورد، ناگهان چهره? جادوگر تغییر یافت و سیمای شیطانی‌اش آشکار شد. رستم به او نگاه کرد و دریافت که او جادوگر است. پیرزن خواست که فرار کند اما رستم کمند انداخت و سر او را به بند آورد. دید گنده پیری پر نیرنگ است. خنجر از کمر کشید او را دو نیمه کرد.

 

خان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان

در این خان، رستم در مسیر راه خود، در کنار رودی به خواب رفت و رخش در چمن‌زاری به چرا مشغول شد. دشت‌بان آن ناحیه که از چرای رخش به خشم آمده بود به رستم حمله برده و در خواب ضربه‌ای به وی وارد کرد. رستم از خواب برخاست و گوش‌های دشت‌بان را کنده و کف دستش نهاد. دشت‌بان به مرزبان منطقه که اولاد نام داشت عارض شد. اولاد با تنی چند از سپاهیانش به نزد رستم شتافت تا او را تأدیب نماید امّا رستم ایشان را تنبیه کرده اولاد را با کمند به دام انداخت بلد راه خویش کرد. اولاد که خود را اسیر رستم دید، به او گفت: ای پهلوان! مرا نکش، هر خدمتی از دستم بر آید کوتاهی نخواهم کرد، رستم به او گفت که اگر محل دیو سپید را نشانم دهی، تو را شاه مازندران خواهم کرد در غیر این صورت، تو را خواهم کشت. اولاد پیشاپیش رخش به راه افتاد تا به مکان دیو سپید رسیدند.

 

خان ششم: جنگ با ارژنگ دیو

رستم و اولاد به کوه اسپروز یعنی محلی که در آن دیو سپید، کاووس را در بند کرده بود، رسیدند؛ چون تاریکی شب سر رسید از جانب شهر مازندران خروشی برآمد و به هر گوشه شهر شمع و آتشی افروخته شد. رستم از اولاد پرسید: آنجا که از چپ و راست آتش افروخته شد کجاست؟ اولاد گفت: آنجا آغاز کشور مازندران است و دیوهای نگهبان در آن جای دارند و آنجا که درختی سر به آسمان کشیده خیمه‌‌? ارژنگ‌دیو است که هر از گاهی فریاد برمی‌آورد. رستم شب را خوابید و صبح روز بعد اولاد را با طناب به درختی بست و به جنگ ارژنگ دیو رفت. رستم با حمله‌ای برق‌آسا سر ارژنگ‌دیو را از تن جدا ساخت و در نتیجه سپاهیان ارژنگ‌دیو نیز از ترس پراکنده شدند.

سپس رستم و اولاد به سمت محلی رفتند که نگهداری کاووس و سپاهیانش بود و آنان را از بند رها ساختند. کاووس رستم را به محل دیو سپید رهنمون ساخت و رستم با اولاد به سمت غاری که محل زندگی دیوسپید به راه افتادند دیو را هلاک نموده باز گشتند.

 

 ضرب المثل های فارسی, ضرب المثل با معنی

ریشه تاریخی ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته 

 

خان هفتم: جنگ با دیو سپید

در خان آخر، رستم و اولاد به هفت کوه که غار محل زندگی دیوسفید در آن قرار داشت، رسیدند. شب را در حوالی آنجا سپری کردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پای اولاد، به نگهبانان غار حمله‌ور شد و آنان را از بین برد. وی سپس وارد غار تاریک بی‌بن شد. در غار با دیوسپید مواجه شد که همانند کوهی به خواب رفته بود.

دیوسفید مسلح به سنگ آسیاب، کلاهخود و زره‌آهنی به جنگ رستم شتافت رستم یک پای او را از ران جدا ساخت. دیو با همان حال با رستم در گلاویز بود و نبردی طولانی میان آندو صورت گرفت که گاه رستم و گاه دیو بر یکدیگر چیره می‌گشتند. در پایان، رستم با خنجر دل دیو را شکافت و جگر او را برای مداوای چشمان کم سو شده? کیکاووس درآورد.

 

دیوان کوچک با مشاهده? صحنه فرار را بر قرار ترجیح دادند. جگر دیوسفید را رستم نزد کاووس نابینا آورد و قطره‌ای از خون جگر به چشمان کاووی چکاند و نور به دیدگان وی بازگشت. سپاهیان ایران نیز همگی بینایی خود را بازیافتند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.

 

گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

 ضرب المثل با معنی, ضرب المثل ایرانی با معنی

داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند

 

کاربرد ضرب المثل:

" کوتاه خردمند به که نادان بلند " در متنبه کردن کسانی که تنها ملاک آنها در ارزیابی افراد، ظاهر آنهاست، همچنین، در بیان شرافت و برتری عقل و دانش به کار می‌رود.

 

داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند :

ملک‌زاده‌ای شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب‌روی. باری پدر به کراهت و استحقار در وی نظر می‌کرد. پس به فَراست دریافت و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند به که نادان بلند! نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر. پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند و برادران برنجیدند. شنیدم که مُلک را در آن مدت دشمنی صعب روی نمود. چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند، اول کسی که به میدان درآمد، این پسر بود.

 

بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت. آورده‌اند که سپاه دشمن بی‌قیاس بود و اینان اندک. طایفه‌ای آهنگ گریز کردند، شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند. مَلک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر پیش کرد که تا ولی عهد خویش کرد.

 


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  


مجموعه: دنیای ضرب المثل


داستان ضرب المثل گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور

کاربرد ضرب المثل:ضرب المثل گدازاده ، گدازاده است تا چشمش کور در نکوهش افراد نااهل و بدذات که هدایت و تربیت در آنها مؤثر نیست، به کار می‌رود.داستان ضرب المثل گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور :روزی پادشاهی از یکی از معابر پایتخت خود می‌گذشت. چشمش به دختری افتاد که در کشور حُسن، بی‌همتا بود و در شیوه دلبری گوی سَبَق از حور و پری می‌ربود، ولی گدایی می‌کرد. پادشاه فرمان داد تا او را به حرم‌سرا بردند و در زیر نظر آموزگاران به تعلیم و تربیتش پرداختند و وسایل زندگانی و معاشش را از هر جهت آماده ساختند.دخترک نیز بر اثر ذکاوت فطری روز به روز بر مدارج علم و مراتب کمالش می‌افزود. دو سه سالی گذشت. روزی گذر شاه به خانه دختر افتاد. همین که چشمش به او افتاد، مهرش به او بجنبید و او را به عقد زناشویی خود درآورد. دختر به این شرط راضی شد که در مواقع صرف غذا، وی را تنها گذارند. شاه این شرط را پذیرفت.شام و ناهار دختر را همان طوری که خود خواسته بود، همه روز جداگانه می‌دادند و دختر در اتاق را به روی خود می‌بست و سپس سرگرم صرف غذا می‌شد. اندک‌اندک این رفتار دختر توجه شاه را جلب کرد و به یکی از پرستاران دستور داد در کمین وی بنشیند و دلیل تنها غذا خوردن وی را دریابد. پرستار خود را در پس پرده‌ای نهان ساخت.همین که سفره دختر را گشودند، وی هر یک از ظروف خوراک را برداشت، در یکی از طاقچه‌های غرفه چید. آن‌گاه جلوی هر یک از طاقچه‌ها می‌رفت و در برابر ظروف می‌ایستاد و دست خود را دراز می‌کرد و با آهنگ ذلت‌باری می‌گفت: «ای، تو خدا یک تکه!» این را می‌گفت و لقمه‌ای برمی‌داشت و با نهایت حرص و ولع در دهان می‌چپاند. پرستار نزد پادشاه رفت و ماجرا را برای او نقل کرد. پادشاه از پستی طبع وی به شگفت آمد و گفت: گدازاده، گدازاده است تا چشمش کور.


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

شنبه 97 آذر 10  5:20 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

 داستان ضرب المثل ها, ریشه ضرب المثل های ایرانی

داستان ضرب المثل دزد باش و مرد باش

 

کاربرد ضرب المثل دزد باش و مرد باش:

ضرب المثل دزد باش و مرد باش کنایه از اشخاصی است که اگر کار اشتباهی انجام می‌دهند اما اصول انسانیت و جوانمردی را زیر پا نمی‌گذارند.

 

داستان ضرب المثل دزد باش و مرد باش:

در دوره‌ای که محل اقامت مسافران در کاروانسراها بود، نوع ساخت کاروانسراها در هر شهر بنا به نوع مصالح ساختمانی در دسترس، آب و هوای آن شهر و بزرگی شهرها متفاوت بودند.

در یکی از شهرهای بزرگ ایران کاروانسرایی وجود داشت که بسیار معروف بود و دلیل شهرت این کاروانسرا به جز بزرگی و اتاق‌های زیادش، دیوارهای بلند و در بزرگ آهنی‌اش بود که از ورود هرگونه دزد و راهزن به آنجا جلوگیری می‌کرد.

 

بازرگانان و تجاری که شب را در این کاروانسرا می‌ماندند با خیال راحت شب را در آنجا استراحت می‌کردند و فردا به راه خود ادامه می‌دادند. سه دزد که آوازه امنیت این کاروانسرا را شنیده بودند تصمیم گرفتند هر طور شده وارد آن شوند و به اموال بازرگانان دستبرد بزنند.

 

این سه نفر هرچه فکر کردند دیدند تنها راه ورود به کاروانسرا از زیرزمین است چون دیوارها خیلی بلند است و نمی‌توان از آن بالا رفت، در ورودی هم که از جنس آهن است، در ضمن درها نگهبان شبانه روزی دارند و نمی‌توان از آن وارد شد. به همین دلیل شروع به کندن زمین کردند. چند روزی طول کشید تا پنهانی و دور از چشم مردم از زیرزمین تونلی را حفر کردند و درنهایت از چاه وسط کاروانسرا خارج شدند.

 

همه چیز برای برهم زدن آوازه‌ی امنیت کاروانسرا آماده بود فقط کافی بود شبی وارد کاروانسرا شوند و اموال بازرگانان را سرقت کنند. همین طور هم شد، آن سه نفر از تونل زیرزمینی وارد کاروانسرا شدند و اموال بعضی از بازرگانان را برداشتند و از همان تونل خارج شدند.

 

صبح خبر سرقت از کاروانسرا به سرعت در بین مردم پیچید و به قصر حاکم رسید. حاکم شهر که بسیار تعجب کرده بود، خودش تصمیم گرفت این موضوع را پی گیری کند. به همین دلیل راه افتاد و به کاروانسرا رفت و دستور داد تا مأمورانش همه جا را بگردند تا ردپایی از دزدها پیدا کنند. مأموران هرچه گشتند نشانه‌ای پیدا نکردند. حاکم گفت: چون هیچ نشانه‌ای از دزد نیست پس دزد یکی از نگهبانان کاروانسرا است. خودش بیاید اعتراف کند وگرنه همه را مجازات می‌کنم.

 

دزدها وقتی از تونل خارج شدند، به شهر بازگشتند تا ببینند اوضاع در چه حال است و هنگامی که دیدند نگهبانان بیچاره متهم به گناه ناکرده شده‌اند، یکی از سه دزد گفت: این رسم جوانمردی نیست که چوب اعمال ما را نگهبانان بخورند. پس جلو رفت و گفت: نزنید این دزدی کار من است. من از بیرون به داخل چاه وسط کاروانسرا تونلی کندم، دیشب از آنجا وارد شدم و بعد از برداشتن اموال مسافران از همان مسیر دوباره برگشتم. حاکم خودش بر سر چاه رفت و چون چیزی ندید گفت: شما دروغ می‌گویید از اینجا که چیزی پیدا نیست.

 

دزد گفت: کسی را با طناب به داخل چاه بفرستید تا حفره‌ای که در میانه‌ی چاه حفر شده را بتواند ببیند. هیچ کس قبول نکرد به وسط چاه رود تا از تونلی که معلوم نیست از کجا خارج می‌شود، بیرون بیاید. مرد دزد که دید هیچ کس این کار را نمی‌کند خودش جلوی چشم همه از دهانه‌ی چاه وارد شد و از راه تونل فرار کرد.

 

مردم مدتی در کاروانسرا منتظر ماندند تا دزد از چاه بیرون بیاید ولی هرچه منتظر شدند، دزد بیرون نیامد چون به راحتی از راه تونل فرار کرده بود. همه فهمیدند که دزد راست گفته ولی دیگر فایده‌ای نداشت چون دزد باز هم از آن تونل استفاده کرده بود و از مهلکه جان سالم به در برده بود.

 

حاکم مجبور شد دستور دهد نگهبانان بیچاره را آزاد کنند. در همین موقع یکی از تجاری که اموالش در کاروانسرا به سرقت رفته بود گفت: اموال من حلال دزد، دزدی که تا این حد جوانمرد باشد که محاکمه‌ی نگهبان بی‌گناه را نتواند طاقت بیاورد و خود را به خطر اندازد تا حق کسی ضایع نشود. اموال دزدی نوش جانش. با اینکه دزدی کار درستی نیست ولی من اموالم را بر او حلال می‌کنم.

 


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ضرب المثل فارسی, ضرب المثل ایرانی با معنی

داستان ضرب المثل ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت 

 

در روایات این چنین نقل شده است که در زمان‌های بسیار دور، یکی از تاجران معروف کشور عراق، برای زیارت و طواف خانه‌ی خدا راهی مکه مکرمه می‌شود. او در بین راه با خود می‌گفت بعد از زیارت خانه خدا، به بازار می‌روم و اگر جنس ارزون و مرقون به صرفه وجود داشت، می‌خرم.

خلاصه بعد از چند روز به مکه رسید و بعد از کمی استراحت برای طواف به مسجد‌الحرام رفت. او اعمال حج را به جای آورد و به استراحتگاهش برگشت.

 

پس از چند ساعت از خواب بیدار شد و به بازار شهر رفت تا هم گشتی در آنجا بزند و هم اجناسی را که با خود به مکه آورده بود، بفروشد.

مرد تاجر روبروی بازار شهر مکه پارچه‌ای را پهن کرد و وسایلش را برای فروش در معرض دید مردم قرار داد. در همین حین پیر مردی فقیر و مستمند از دور بساط مرد تاجر را دید و نزدیک آن شد و زیر لب گفت عجب رسم نامردی این روزگار دارد که من از فقر و گرسنگی در رنج و سختی باشم، ولی این مرد در ناز و نعمت زندگی کند. فرق این مرد با من چیست؟! چه گناهی انجام داده‌ام که باید انقدر ناتوان و بی‌پول باشم!

 

مرد فقیر در حال سخن گفتن با خودش بود که تاجر زمزمه‌های مرد بینوا را شنید و به شدت عصبانی شد و به او گفت که ای گستاخ؛ فقرا به مال ثروتمندان حسرت نمی‌خوردند و حسادت نمی‌ورزند. معلوم است از کشور دیگری به اینجا آمدی تا به جای طواف کردن خانه‌ی خدا، گدایی کنی و زائران را سرکیسه کنی. من اگر می‌دانستم که آمدن من به مکه باعث می‌شود که با تو روبرو شوم هرگز به این شهر سفر نمی‌کردم.

 

مرد فقیر اشک در چشمانش حلقه بست و به تاجر گفت اشتباه متوجه شدی و من برای گدایی به این شهر نیامدم! مرد ثروتمند هم به او گفت من اشتباه نمی‌کنم و حقیقت را گفتم و خداوند هم به حضرت ابراهیم فرمان داده که:

 

انسان‌ها را برای طواف به شهر مکه دعوت کن و آن‌ها را هدایت فرما و از آن دسته از مردم که وضع مالی خوبی دارند هم با روی باز استقبال کن و من هم برای اطاعت از امر خداوند به مکه مشرف شدم تا با خداوند راز و نیاز کنم.

 

سپس گفت: ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت و تو راه بسیار سخت و طولانی را از کشوری دور طی کردی تا در اینجا گدایی کنی و به مال و ثروت مردم حسودی کنی! من هر چه از خداوند خواسته‌ام به من داده است و همیشه شکرگذار نعمت‌هایش بوده و هستم و زکات و خمس مالم را همیشه پرداخت کرده‌ام و همیشه با مردم مهربان و خوش رفتار بوده‌ام و این لباس درویشی که تو بر تن کرده‌ای لباس انبیا است و حرمت دارد و نباید از آن سواستفاده کنی.

 

سپس مقداری پول به او داد و گفت که همیشه در هر کجا و در هر لباسی که هستی شکر خداوند را به جای‌ آور تا خداوند هم دست تو را بگیرد.

مرد فقیر وقتی صحبت‌های تاجر را شنید خجالت کشید و از او عذر خواهی کرد و سرش را پایین انداخت و رفت. مردم که در آنجا جمع شده بودند تحت تاثیر سخنان تاجر قرار گرفتند و صلوات بلندی ختم کردند.

 

از آن دوران تا به امروز  اگر شخصی بدون دعوت به مهمانی کسی برود و به مال و اموال او حسادت بورزد، ضرب‌المثل زیر را برایش به کار می‌برند:

ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت.

 


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

شنبه 97 آذر 3  4:0 عصر

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

ضرب المثل بوق سگ,

ریشه ضرب المثل بوق سگ

 

"کارکردن از خروس خون تا بوق سگ" جمله ایست که شاید بارها در محاورات روزانه از آن استفاده کرده ایم و یا دست کم آن‌ را شنیده ایم.ریشه عبارت "بوق سگ" به بازار برمی‌گردد. بازارهای ایرانی از دو گذر بزرگ عمود بر هم ساخته می‌شد که در میانه بهم رسیده و «چهارسوق» بزرگ را می‌ساخت. بازار بسته به بزرگی و کوچکی‌اش و بازاریانِ آن می‌توانست چندین چهارسوق کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها تنها از دو سر گذرهای اصلی آن بود.

 

بنابراین بازارهای ایرانی چهار مدخل داشت که در دو سر شاخه اصلی بود و با درهای بزرگ چوبی بسته می‌شد.حفاظت از این بازارها کاری درخور توجه بود. اگرچه هر دکان با دری چوبی بسته می‌شد، اما این درها از امنیت خوبی برخوردار نبوده و به سادگی می‌توانست شکسته شود. از این رو امنیت بازار به درهای اصلی و نگهبان بازار وابسته بود. این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا بامداد روز دیگر (پس از اذان صبح) باید از بازار پاسداری نموده و همواره درازای بازار را گشت می زدند.

 

از آنجا که بازار، بزرگ بود و بازبینی همه جای آن نشدنی ، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده به نام «سگ بازاری» داشتند.این سگان بجز از مربی خود به سوی هر جنبده‌ای دیگر یورش برده و پاچه می‌گرفتند. از این رو با برچیده شدن دامن آفتاب و بسته شدن درهای بازار و پیش از رها شدن سگ‎های بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته می‌شد و صدایی پرطنین و گسترده داشت می‌دمیدند تا همه از باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار آگاه گردند و زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار خارج شوند.

 

به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شد «بوق سگ» می‌گفتند. این بود که مشتری آخر شب نیز خونش پای خودش بود! یعنی کسی که با شنیدن بوق سگ از بازار بیرون نرفته هر آن ممکن است سگان درنده بازاری به وی بتازند.امروز اگر کسی تا دیروقت به کار بپردازد و یا دیر به خانه برگردد می‌گویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین کسانی را که زود برمی آشوبند و پیش از پرس و جو و یافتن حقیقت به پرخاش می‌پردازند ، سگ بازاری می‌گویند که توان بازشناختن دزد از بازاری را نداشته و بی‎خود پاچه دیگران را می‌گیرند.

 


 

نوشته شده توسط:   الهه ناز  

مجموعه: دنیای ضرب المثل

 

 داستان ضرب المثل ها, معنی ضرب المثل های فارسی

داستان ضرب المثل دیگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم دیگران بخورند

 

کاربرد ضرب المثل:

ضرب المثل دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم دیگران بخورند به افراد خیرخواه و نیکوکاری گفته می‌شود که ممکن است از اعمال نیکشان در این دنیا استفاده‌ای نبرند.

 

داستان ضرب المثل:

در گذشته‌های دور، انوشیروان پادشاه نامی ایران به قصد شکار از قصر خارج شد. انوشیروان همینطور که با وزیر زیرکش مشغول گفتگو بود به طبیعت اطراف هم نگاه می‌کرد و لذت می‌برد. ناگهان انوشیروان پیرمرد گوژپشت و خمیده‌ای را دید که مشغول حفر چاله‌ای است در حالی که نهال درختی کنارش قرار داشت.

 

انوشیروان از اطرافیانش خواست بایستند تا ببیند پیرمرد چه کار می‌کند. انوشیروان نزدیک رفت و سلام داد. پیرمرد نگاهی به او انداخت و پاسخ سلامش را داد. انوشیروان پرسید: ‌ای پیرمرد چه کار می‌کنی؟ پیرمرد گفت: دارم زمین را می‌کنم می‌خواهم این نهال گردو را بکارم. انوشیروان گفت: گردو! پیرمرد تو با این سن و سال با این مشقت زمین را می‌کنی تا گردو بکاری؟

 

پیرمرد گفت: کار من این است از کودکی کاری جز کشاورزی نداشته‌ام الان هشتاد سالی می‌شود، این کار چه اشکالی دارد. انوشیروان خندید و گفت: نه اشکالی ندارد، تعجب کردم. مردی با این سن و سال گردو بکارد. خودت بهتر می‌دانی که گردو حداقل شش الی هفت سال زمان می‌برد تا محصولش کامل برسد. پدر شاید تا آن وقت شما زنده نباشید که بخواهید از آن استفاده کنید.

 

پیرمرد که تازه منظور انوشیروان را فهمیده بود، گفت: مگر ما کودک بودیم درختان گردو نبودند که ما بخوریم، آن درخت‌ها را هم دیگران کاشتند و ما خوردیم، حالا ما بکاریم، دیگران بخورند.

انوشیروان از این اندیشه و بزرگواری پیرمرد خوشش آمد و گفت: احسنت. وزیر کاردانش می‌دانست وقتی انوشیروان لب به تأیید فردی می‌گشاید به این معنی است که از او با سکه‌های طلا قدردانی کن. وزیر کیسه‌ای سکه به انوشیروان داد و او آن را به پیرمرد بخشید.

 

پیرمرد کیسه را باز کرد وقتی چشمش به کیسه‌های طلا افتاد به انوشیروان گفت: یادت هست به من گفتی: تو شاید تا وقتی که درخت گردویت محصول دهد زنده نباشی؟ انوشیروان گفت: آری. پیرمرد گفت: ولی نهالی که من امروز کاشتم بدون اینکه مجبور باشم آب و کود مناسب به آن دهم و از آن مراقبت کنم به مدد طلوع آفتاب و حضور جناب عالی همین امروز سکه‌های طلا بار داد.

 

انوشیروان از این جواب پیرمرد خیلی خوشش آمد و دوباره گفت: احسنت و یک کیسه‌ی طلای دیگر به پیرمرد هدیه داد آن وقت از پیرمرد خداحافظی کرد. بعد از این گفتگو انوشیروان و همراهانش حرکت کردند تا قبل از تاریکی هوا به شکارگاهشان برسند.

 

منبع: irnak.com


 
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
چهارشنبه 103 آذر 7
امروز:   183 بازدید
دیروز:   651  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
الهه ناز
دلسوز و مهربان نسبت به همه بنده های خدا هستم و سعی میکنم به همه کمک کنم. لطف کنید وبلاگ را فقط با اکسپلورر مشاهده فرمایید چون اینطوری دیگه بهم ریخته نخواهد شد...
لوگوی خودم
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اوقات شرعی
لینک دوستان
به سوی فردا
کانون فرهنگی شهدا
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
لنگه کفش
عاشقان
معرفی سایت ها و بهترین های اینترنت
اگه باحالی بیاتو
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
آیینه های ناگهان
تمیشه
***جزین***
فنی و مهندسی
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آخرالزمان و منتظران ظهور
PARSTIN ... MUSIC
منتظر ظهور
رز یخ زده
نظرمن
Smile of dream

عصر پادشاهان
Different.fdan
● بندیر ●
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سلام
ن والقلم ومایسطرون
سرباز ولایت
د نـیـــای جـــوانـی
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
هستی همیشگی
دانلود آهنگ جدید
سکوت ابدی
ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده
SIAH POOSH
بخور زار
بلوچستان
بامبو
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
مدرسه ای شاد
محفل آشنایان((IMAN))
آخرین روز دنیا
هیس
اتاق دلتنگی
مهر بر لب زده
ادبیات و فرهنگ
MATIN 3DA
ارتش دلاور
عشاق((عکس.مطلب.شعرو...))
PARANDEYE 3 PA
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
ساده دل تنها
یا د د اشت ها ی شخصی خو د م .
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
شهرستان بجنورد
وبلاگ آموزش آرایشگری
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
اسیرعشق
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
عصر پاییزی
به خوبی فکر کن
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
.دوازدهمین سوارسرنوشت
کامپیوتر+ اینترنت+ ...
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
طب ورزشی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دوربین مدار بسته
سفیر دوستی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آسمان آبی من
تنهایی......!!!!!!
خبر روز
کربلا
رویش
یادداشتها و برداشتها
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
آموزش شنا
معیار عدل
کارشناس مدیریت بازرگانی: مهران حداد
سکوتی پرازصدا
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
تک درخت
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
نکته های زندگی
معرفی روستای قزل احمد
ما تا آخرایستاده ایم
روستای چشام
سایت روستای چشام
عکس سرا + جام جهانی 2010
عکس های عاشقانه
بنده ی ناچیز خدا
رفقا
اس ام اس های عاشقانه
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
پتی آباد سینمای ایران
سلام آقاجان
منطقه آزاد
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
علی پیشتاز
هگمتانه
گیاهان دارویی
محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
اندیشه های من
ღღتنهاییღღ
تنهایی
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
درهم
*bad boy*
عاشقتم
یاد نیما
واقعه
چوک بندر
مشاوره - روانشناسی
عشق آباد شهرمن
بچه های خدایی
شبستان
دل شکســــته
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
اسطوره عشق مادر
نور
Dark Future
**عاشقانه ها**
الهگان
سلامتی و فرج امام زمان صلوات
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
Manna
دریایی از غم
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
عشق الهی: نگاه به دین با ...
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
پیمان دانلود
بچّه شهید (به یاد شهدا)
یه دختره تنها
ورزشهای رزمی
سرباز حریم ولایت
جک ، اس ام اس و عکس
سماموس
حکیم دزفولی
خنده بازار
گل همیشه نازم
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گل خشک
راه فضیلت
نامه ای در راه عشق
نت سرای الماس
دل پر خاطره
مردود
ست سارافون ودامن شلواری نیلوف
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
فقط خدا
COMPUTER ENGINEERING &
شاه تور
اسرا
غزلیات محسن نصیری(هامون)
پاتوق دخترها
اس ام اس جدید
موعود
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد ...
گالری رنگارنگ
خداجون دوستت دارم
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
کلاس من
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کیمیا
طوبای محبت
نوری چایی_بیجار
* روان شناسی ** ** psychology *
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
شخصی
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
کتابهای رایگان برای همه
مهربانی
نقاشی های الیکا یحیایی
اصولی رایانه
سید خراسانی
زمزمه تنها
« عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب »
سوادکوهی ریکا
سکوت(فریاد)
نوستالوژی دل ....
عاشقانه ها
mohammad
حرفهای شیرین
عرفان وادب
خیارج سرای من است
حرفهای آسمانی
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
احسان ابراهیم پور
بهنام دانلود
مجموعه مقالات رایانه MOGHALAT COMPUTER
عاشقانه ها
باشگاه پرواز
سکوت پرسروصدا
بدنسازی و هیکل
khoshbakhti
فرهنگی
Morteza Qasemi:Violinist
تنها

راه انداز و برنامه نویس پی ال سی+تازه های فناوری اطلاعات
چشم انتظار
درگز دیار آشنا
عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست
دل شکسته
پیامک 590
خط بارون
خط بارون
خط بارون
نبض شاه تور
فرزند روح الله
اخبار دنیای عشق
تجربه های مربی کوچک
صل الله علی الباکین علی الحسین
Sense Of Tune
ghamzade
یٰا عِمٰادَ مَنْ لا عِمٰادَ لَهْ
متالورژی_دانلود فایل برای دانشجویان متالورژی (rikhtegari.com)
رویایی زندگی کردن...
اسماء الحسنی
خوش مرام
تینا
ستاره سهیل
جلسه قرآن وعترت کاشان
قافله شهدا
♥ღردپای عشق♥ღ
در پناه آسمون
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
Chamran University Accounting Association
پاتوق سرا
عشق سرخ
مقاله های تربیتی
یاس من
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
فقط خدا
دوزخیان زمین
گل یا پوچ ؟
داستان یک روز
vagte raftan
ناکام دات کام
آزاد اندیشان
گنجینه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
حفاظ
محمد شادانی
مناجات با عشق
فهادانــ
دانشجو
بیاببین چیه ؟
از یک انسان
غم
زازران
مریم بانو
mahoor
مرجع اس ام اسSMS
قرمز ها
جالب انگیزناک
فقط من برای تو
یادداشتهای روزانه رضا سروری
سیاه و سفید
داود ملکزاده خاصلویی
دوباره سبز می شویم...
شش گوشه
ریاضیات
نوجوونی از خودتون
عکس
امپراتوری هخامنشیان
آرشیو
آرشیو مطالب کتاب جمله های طلایی و مطالب گوناگون[58] . جمله های طلایی[17] . ازدواج[8] . آرامش[4] . تصاویر[4] . خانواده سبز[4] . زندگی[4] . عشق[3] . خوشبختی[3] . رومانتیک[3] . سلامتی[3] . تصویر[3] . زن[3] . میلاد[3] . گناه[2] . مادر[2] . گزیده مجله خانواده سبز[2] . کشمیر[2] . قرآن[2] . عیدنوروز[2] . فریدون مشیری[2] . قانون جذب[2] . مناظره[2] . یادگاری دوستان[2] . کبد چرب[2] . نعمت[2] . جملات الهام بخش و زیبا برای زندگی[2] . خدا هست[2] . تکالیف[2] . تکنولوژی فکر[2] . حسین[2] . دختر[2] . دوستت دارم[2] . دوستی[2] . داستان[2] . زیبایی[2] . علی(ع)[2] . شب قدر[2] . صلوات[2] . صوفی و خرش[2] . اسلام[2] . ارتباط[2] . اس ام اس[2] . پیامبر[2] . اعمال[2] . اعمال شب لیله الرغائب . اعمال هنگام خواب . افتخار به زن بودن . افرادی که چشمشان کمتر از یک نمره ضعیف است، لیزیک نکنند . افسانه زن . افکاردیگران . اقدام عجیب . اگر خستگی و کسالت رهایتان نمی‌کند ! . اگر دعایتان مستجاب شد مواظب سه حالت باشید . اگر نمیتوانی . الحمد لله . الله الله و استجابت دعا . الهی قمشه ای . اما... . امام باقر . امام جعفرصادق . امام رضا (ع) . امام رضا علیه السلام و حفظ آبروی شیعه خراسانی . امام زمان . امام صادق . امام کاظم . امام هادی . امشب لیلةالرغائب . امنیت . امید . امید به زندگی به 150 سال می‌رسد . امیدوار کننده ترین آیه در قرآن . امیدواری . انتخاب نوع حجاب . اندیشه ها . انسان . انسانهای سبز . انگشتر بهشتى . انواع سوشی با طراحی های دیدنی و زیبا . انواع مختلف کفش . اولین ژیانی که تولید شد/عکس . اولین و آخرین سفر انسان به ماه . ای جوووونم . ایدز . ایده . ایده بزرگ . ایران برگر . ایران پرمصرف‌ترین مشتری سیگار تا 40 سال آینده . این 9 خرافه سلامت را باور نکنید! . این خوردنی‌ها شما را خسته‌ می‌کنند . این خوشمزه ها شما را پیر می‌کنند! . این ستارگان زن از شوهرانشان پولدارترند! . این ماده مغذی محافظ لثه است . این میان وعده مانع پرخوری می شود . این نانوایی نان ندارد . اینترنت با مغز ما چه می‌کند . بـآیَـ? . با 16 درخت با شکوه در گوشه و کنار جهان آشنا شوید . با اصول و کلیدهای فهم زبان بدن آشنا شویم! . با اظهار نیاز خود را ذلیل نکنید . با افراد عصبی چگونه برخورد کنیم . با این 12 انگیزه ازدواج نکنید! . با این لباس ها خوش اندام می شوید . با این نوشیدنی شیرین لاغر شوید . با تلاش . با خزان‌ زدگی پوستمان چه کنیم . با زبان بدن، مچ همه را بگیرید! . با فواید دارچین آشنا شویم . با مردان کوتاه قد ازدواج کنید! . بارهنگ . بازداشت یکی‌از عوامل تحریکات‌اخیر دراصفهان . بازیگر زن ایرانی از تغییر جنسیت و دنیای مردانه‌اش می‌گوید . باشگاه لاغر اندام های گوشی های موبایل! . بافتن موها . بانوی ایرانی، بهترین ورزشکار زن سال 2014 آسیا . باید و نبایدهای طراحی دکور فضای داخلی خانه . ببخش . بخشش . بخشش کنید، اما . بخور نخور‌های پاییزی از دید طب سنتی . بدون رژیم گرفتن لاغر شوید . برای نوجوان خود وقت بگذارید . برخی از آثار نماز شب . برداشتن موانع موفقیت . برکات‌ ماه‌ رمضان‌ . بسیار مهم و حیاتی . بلایی که سیگار بر چهره می‌‌آورد . به بهانه فیلم ملک سلیمان (ارتباط،دوستی و ...با اجنه مسایل دیگر) . به زن بودنتان افتخار کنید . بهترزندگی کردن . بهترزیستن . بهترین . بهترین خوراکی‌ها برای داشتن چشمانی زیبا . بهترین دعاى حاجت . بهترین راهنمای انتخاب و خرید لباس پاییزی . بهترین فبلت‌هایی که می‌توانید در پاییز خریداری کنید . بهترین و بدترین موادغذایی برای دیابتی‌ها . بهترین و جالب ترین سلفی های 2014 . بهترین کرم دور چشم، مناسب سنِ شما . بهترینها برای سال نو . بهره مندی از دنیا . بهروز یاسمی . بیست معجزه . بیش از 120 انسان منجمد در انتظار حیات دوباره‌اند! . بیماری که جان مرتضی پاشایی را گرفت جدی بگیرید . بیوگرافی ناصر گیتی‌جاه . پاداش کسی که آیة الکرسی را زیاد می خواند . پاسخ . پاسخ به سوالات . پای صحبت «نامزد مرتضی پاشایی» . پایان یا آغاز عاشق . پایه تخت . پایه های اخلاق . پردرآمدترین شغل ها برای زنان . پرسش . پروانه . پروردگار . پس از فوت همسرش! . پسر . پل . پلک بزنید . پند . پوکی استخوان . پیام . پیام ضروری . " دانش کم چیز خطرناکی است " . "حبس" در انتظار مزاحمان تلفنی 115 . "زمین در خوش ترین احوال" . «بهنام تشکر» پدربزرگ شد! . 10 اختراع برتر 2014 معرفی شد . 10 ترفند ساده برای سال اول ازدواج . 10 تفاوت عمده بین مغز زنان و مردان! . 10 چیزی که زن‌ها درمورد مردها تنفر دارند . 10 چیزی که هرگز نباید روی صورت تان قرار دهید . 10 درس زندگی . 10 دلیلی که باعث می‌شوند هرگز ثروتمند نشوید! . 10 راز تحریک متابولیسم بدن . 10 راز حل نشده در مورد انسان‌های اولیه . 10 راز نادیده گرفته شده از تاریخ . 10 روش برای اینکه در زندگی خوش شانس باشیم . 10 فایده معجزه‌ آسای زنجبیل . 10 فرمول ساده برای چکاپ شخصی . 10 مسکن طبیعی عالی برای دردهای قاعدگی . 100 دلاری . 12 آلوده‌کننده هوای داخل خانه . 13 عادت روزمره که باعث پیری میشود . 13 واقعیت چینی که شاید نشنیده باشید . 1387 . 14 باور غلط گوارشی . 14 نکته برای رسیدن به زندگی شادتر! . 15 واقعیت جالب در مورد هند که تا به حال نشنیده اید . 15 کاری که افراد برخوردار از اعتماد به نفس بالا انجام نمی‌دهند . 15روز . 16 اشتباهی که شما را کوتوله نشان می‌دهد! . 18 توصیه همسرانه برای آقایان . 20 دقیقه قبل از خواب قهوه بنوشید . 22 نکته تغذیه‌ای،نمره سلامت‌ . 25 نکته طلایی . 27 چیزی که در 27 سالگی باید یاد گرفت . 3 سال متوالی خشکسالی متوسط تا شدید در 8 استان . 30 . 30 بلایی که نباید سرخودتان بیاورید !!! . 30سال . 4 برابر شدن جمعیت سالمندی ایران . 40 آموزه مهم درباره همسرداری از زبان ائمه . 40 درصد از 200 نوع سرطان، قابل پیشگیری است . 40 نکته مهم اخلاقی در 40 جمله کوتاه و خواندنی . 40درس . 5 اشتباه در شستن صورت . 5 ترفند برای کار کمتر و موفقیت بیشتر در زندگی . 5 نکته حیاتی برای پیاده روی در تابستان . 50 . 6 چای گیاهی که سالم تان می کنند . 6 راهکار برای فرار از استرس های کاری . 6 فایده . 7 پیشنهاد غذایی مهم پزشکان برای سلامت و زندگی شاد خانم ها . 7 دلیل کاهش تمایل زنان به بچه‌دار شدن . 7 غذای ساده برای 7 موقعیت حساس . 79 درصد روزهای امسال پاک و سالم بودند . 7سین . 8 جاذبه طبیعت گردی ایران . 8 غذای سمی . 8 ماده خوراکی برای کم کردن اشتها . 8 نکته مهم . 9 توصیه‌ مفید صبحانه‌ ای! . 9 عادتی که ثروتمندان در زندگی دارند . 9 یار سلامتی بدن به شرط اعتدال . Art . Beautiful letter . Best Photograph . change me . Frying eggs made easy . Kashmir . Nice Garden . RED X RED . sms-اس ام اس . snake man . Surgery of a snake . Taronga Zoo . wow!!! . آبان ماه . آبان، ماه کم آبی تهرانی ها . آتش چهارشنبه . آثار روابط جنسی از منظر قرآن . آخر الزمان . آخرین آمار ازدواج و طلاق در کشور . آخرین آمار بیکاری در کشور . آخرین حرف تو چیست؟ . آدم برفی . آرام شدن . پیامبر اکرم . پیامبر اکرم(ص) . پیامبر اکرم(ص) نمونه کامل اخلاق . پیامبراکرم . پیامبران . پیرزن و مرد گوژپشت . پیشگیری از بارداری در ابتدای ازدواج . پیشگیری از سرطان . پیشنهاد هیجان‌انگیز برای موهای شما . پیوندهای روزانه . تئوری پنجره شکسته . تاثیر رنگ های شاد بر خلاقیت انسان ها . تاثیر قرمزوآبی . تاثیر میوه‌های بنفش و آبی در تقویت حافظه . تاثیر والدین در اخلاق . تاریخچه هفت سین . تاریخچه ولنتاین . تبدیل برج آب قدیمی به یک خانه مدرن . تبریک . تجلیل از پدر تعلیم وتربیت ایران در روز جهانی کودک . تخریب 2 طبقه پاساژ علاءالدین... . تدابیر مردان در همسرداری . تدبیر درست . ترافیک پرحجم در جاده های کشور . ترایفـل کاسـه ای رنگی . ترفندهای ساده برای زندگی . ترفندهای یک کدبانوی کامل . ترول . ترک کف پا را جدی بگیرید . تزریق انسولین، باعث ایجاد سرطان خون می‌شود . تزیین تخم مرغ . تست . تستهایی جالب برای تشخیص طلای اصل از طلای تقلبی . تشخیص آلزایمر از طریق راه رفتن . تشخیص آلزایمر با تست بویایی ! . آزاردهنده‌ترین مشکلات اندروید جدید . آسون ترین کار و سخت ترین کار . آشنایی با علائم، راه‌های تشخیص و مقابله با ویروس‌ کرونا . آشنایی با علایم و نشانه بیماری ها در چهره . آشنایی با معماران چیره دست دنیای جانوران . آشنایی با ویتامین D و بیماری های کمبود ویتامین D . آفرینش زن . آلودگی در آب تهران نداریم . آمادگی ازدواج . آموزش درست کردن بهترین سیب‌ زمینی سرخ کرده‌ دنیا . آموزش نماز . آموزش کمک‌های اولیه به مصدومین اسید پاشی . آموزنده . آموزه های طنز و جالب عمه کتی . آنچه در مورد میگو باید دانست .
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com