نوشته شده توسط: الهه ناز
- خدا از دهنت بشنوه
یعنی امیدوارم چیزی را که تو بر زبان آوردی، خدا همان را برایم رقم زند.
- ترشی نخوری یه چیزی میشی
(ترشی سستی و رخوت می آورد.) یعنی در صورتی که ترشی نخوری، سستی و کسلی ات از میان می رود و کارهایت را با شور و شوق بیشتری انجام می دهی.
- آب از آب تکان نمی خورد
یعنی همه چیز در آرامش کامل است .
- آب از آهن جدا کردن
یعنی کار سختی را انجام دادن
- آب از دریا بخشیدن
یعنی از مال دیگران بخشیدن و منت گذاشتن سر دیگری
- آب از دستش نمی چکد
یعنی خیلی آدم خسیسی است. نفعش به کسی نمی رسد.
- آب از دهان سرازیر شدن
یعنی بسیار عاشق چیزی شدن
- آب از سرچشمه گل آلود است
یعنی کار از بالا اشتباه است.
- آب از سرش گذشت
یعنی بدبختی به آخرش رسیده ، کارش درست شدنی نیست .
- آب برای من ندارد نان که برای تو دارد
گویند زمانی که حاج میرزا آقاسی به حفر قنات دستور داده بود . روزی که برای بازدید چاهها رفت ، مقنی گفت که کندن قنات در این جا بی نتیجه است چون این زمین آب ندارد . حاجی پاسخ داد : بله ! اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد. به تو سود می رساند.
- آب پاکی روی دست کسی ریختن
یعنی کسی را کلا نا امید کردن
- آب دستته بزار زمین
یعنی خیلی عجله کن .
- آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
یعنی چیزی که ما می خواهیم در کنار ماست و از آن خبر نداریم.
- آب را گل آلود می کند تا ماهی بگیرد
یعنی فردی که کدورت بین دوستان و خویشاوندان را می افزاید تا خود از دشمنی آنان سود ببرد.
- آبشون تو یه جوب نمیره
یعنی به دلیل دعوایی که با هم دارند، نمی توانند با هم باشند .
- آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
یعنی کار از کار گذشته ، دیگر امیدی به درست شدن کار نیست .
- آب که سر بالا می رود ، قورباغه ابوعطا می خواند
نادانی را می گویند که با گفتارش اظهار دانایی کند.
- آب نطلبیده مراد است
یعنی وقتی ناخواسته برای کسی آب بیاورند به فال نیک می گیرند.
- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت نزند
یعنی مخفی کردن مطلب، بی سر وصدا انجام دادن کاری
- توبه ی گرگ مر گ است
یعنی کسی که دست از عادت خود بر نمی دارد.
- از خر شیطان پیاده شدن
یعنی از لج بازی بیرون آمدن
- از دماغ فیل افتادن
یعنی متکبر ومغرور بودن
- از کاه کوه ساختن
یعنی چیز کوچک و بی اهمیت را بزرگ نشان دادن
- از هول حلیم توی دیگ افتادن
یعنی از طمع زیاد عجله کردن به جای نفع بردن ضرر کردن
- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .
- چاه کن همیشه ته چاه است
کسی که برای دیگران دام می گذارد ولی خودش در تله گرفتار می شود.
- چوب لای چرخ گذاشتن
مانع پیشرفت دیگران شدن ، مانع ایجاد کردن.
- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است
یعنی از موقیعت نباید سوء استفاده کرد.
- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب ببرد
یعنی بسیار بی خیال وبی فکر است .
- انگشت در سوراخ زنبور کردن
یعنی برای خود زحمت و دردسر درست کردن
- این شتری است که در خانه هرکس می خوابد
یعنی مرگ برای همه است.
- این کلاه برای سرش گشاد است
یعنی لایق این کار نیست.
- با پنبه سر بریدن
یعنی به آرامی به کسی صدمه رساندن .
- باد آورده را باد می برد
چیزی که به آسانی و راحتی به دست آید به راحتی هم از دست می رود.
- جواب ابلهان خاموشی است
یعنی در برار افراد نادان باید خاموش بود.
- جوجه ها را در آخر پاییز می شمرند
یعنی نتیجه هر کار در پایان آن معلوم می شود .
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
بهر خران چه کاه برند چه زعفران
یعنی: کسی که ارزش حقیقی یک چیز را نمیداند.
از خر میپرسی چهارشنبه کیه؟؟
دراینجا منظور خر نیست بلکه یعنی کنایه از آدمهای ابله که از آنها توقع فکر کردن و پاسخ صحیح دارند.
از درد ناعلاجی به گربه میگه خانوم باجی.
زمانی که مجبور شوی چیزی یا کسی را قبول کنیم.
از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست.
این ضرب المثل درمورد فرد هوسبازی به کار میرود که هر چه ببیند، دلش بخواهد.
اگه دعای بچهها اثر داشت، یک معلم زنده نمیموند.
این ضرب المثل را در پاسخ به افرادی به کار میبرند که میگویند دعای بچهها تاثیر گذارتر است.
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم !
کنایه از کسانی است که تلاش می کنند از زیر کار در بروند.
از تو عباسی، از من رقاصی.
یعنی، تو پول بده، من هر کاری که تو گفتی، انجام میدهم.
آش اینجا لواش اینجا کجا برم به از اینجا
یعنی، هنگامی که اینجا همه چیز وجود دارد پس دیگر کجا برم بهتر از اینجا
بخور و بخواب کار منه، الله نگهدار منه !
کنایه از کسانی که تنبل و تن پرور هستند و بدون هیچ کوششی توقع روزی را از خدا دارند.
اگه خیر داشت، اسمشو میگذاشتند خیرالله.
یعنی، کسانی که خیرشان به دیگری نمیرسد.
این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه
یعنی، این وعده و وعید دادن ها کاری را از پیش نمیبرد، یا همان معنای با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود.
از هول حلیم توی دیگ افتاد
یعنی، به خاطر اشتیاق و طمع و حرص بسیار عجله کردند و ضرر کردند.
تو به این خریت فهمیدی و ما نفهمیدیم!
یعنی، حتی نادان ترین اشخاص هم معنی حرف را گرفتن ولی من هنوز نفهمیدم.
پولدارها کباب بیپولها دود کباب.
یعنی، فرد ثروتمند از مواهب زندگی استفاده میکند و فقیر میبیند و حسرت میکشد.
پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، خودم موندم سفیل و سرگردان.
در مورد افرادی به کار میرود که فرزندانش ازدواج کرده اند و به او سر نمی زنند.
عروس نمیتونست برقصه، میگفت: اتاق کجه.
فردی که نمی تواند کاری را انجام دهد و برای ناتوانی خود بهانه تراشی می کند.
ملا، خدا بد نده
به کسانی میگویند که بیماری خود را بیش از اندازه بزرگ نشان میدهند.
کلاغه میخواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
کنایه از اشاره به تقلید کورکورانه میباشد.
ضرب المثل مثل سگ پشیمان است
به افرادی گفته میشود که برای طمعکاری همه چیز خود را از دست میدهند.
بزک نمیر بهارمیاد .خربزه با خیار می یاد
به فردی که و عده های دور و دراز می دهد.
بادمجان بم آفت نداره
مقاومت داشتن در برابر دشواریها ها
به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره
خشم خدا نسبت به اشخاص بدکار
آفتاب و باران نشانه عروسی شغال است.
کنایه از روبهصفتی و فرصتطلبی است.
پلنگ و گربه، دایی و خواهر زاده اند.
این مثل را در مورد کسانیی که از یک دسته اند به کار می برند.
به شغال گفتند گواه تو کیست؟ گفت دمم
هر وقت درباره موضوعی از فردی شاهد و گواه خواستند و او یکی از نزدیکان خود را معرفی کند، این مثل آورده می شود.
اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز.
نظیر، اگر لالایی بلدی، چرا خوابت نمیبرد؟ یعنی اگر بلدی کارهای خودت رو انجام بده
اگه تو مرا عاق کنی، من هم ترا عوق میکنم.
این ضرب المثل درباره افرادی به کار میرود که مرتبا سر هر مسئله کوچکی فرزندان خود را به عاق تهدید میکنند.
دیگی که برای من نجوشه، میخوام سر سگ توش بجوشه.
چیزی یا کاری که برای فرد سودی نداشته باشد، برایم تفاوتی نمی کند که انجام بشه یا نه.
اگه روت نمیشه غربیل بگیر جلوت.
به تمسخر به فردی میگویند که از انجام کاری یا رفتن به جایی و یا در بیان صحبتی بیمورد و بی علت خجالت بکشد.
آسوده کسی که خر ندارد، از کاه و جو اش خبر ندارد.
یعنی، آدم فقیر نگران از دست رفتن مالش نیست.
پول که زیاد شد، خانه تنگ میشود و زن زشت.
یعنی، ثروت زیاد انسان را به سرگرمیهای ناپسند وامیدارد.
پیاز هم خودش را داخل میوهها کرده.
یعنی، فرد نادان خودش را در جمع افرادا دانا وارد کرده است.
تنبل مرو به سایه، سایه خودش میآیه.
کنایه به افراد تنبل که دوست دارند همه چیز دم دستشان باشد و هیچ زحمتی نکشند.
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
در ادامه شما را با چند ضرب المثل فرانسوی آشنا می کنیم:
Qui sème le vent, récolte la tempête
کسی که باد می کارد طوفان درو می کند.
Bon chien chasse de race
سگ خوب به دنبال نژاد خود می رود
Il faut manger pour vivre, et non pas vivre pour manger
فرد باید بخورد تا زنده بماند ، و نه برای خوردن زندگی کند.
Fou advise bien une sage
عاقل ممکن است از دیوانه پند بگیرد.
Bonne renommée vaut mieux que ceinture dorée
نام نیک بهتر از کمربند طلا است
Pauvreté n"est pas vice
بی چیزی عیب نیست.
این چنین نیست که شما مجبور باشید آب دریا بنوشید.
il vaut mieux plier que rompre.
تمکین کردن بهتر از تحمل بد بختی است.
“Petit a petit, l’oiseau fait son nid”
پرنده کم کم لانه خود را می سازد
“Qui court deux lievres a la fois, n’en prend aucun”
"کسی که همزمان دو خرگوش را تعقیب می کند ، هیچ کدام را نمی گیرد"
“Quand on a pas ce que l’on aime, il faut aimer ce que l’on a”
"وقتی آنچه را دوست دارید ندارید ، باید آنچه را دوست دارید داشته باشید"
Bonne renommée vaut mieux que ceinture dorée
نام نیک بهتر از کمربند طلا است
Mieux vaut être seul que mal accompagné
تنها بودن بهتر از معاشرت بد است.
Il faut tourner sept fois sa langue dans sa bouche avant de parler.
قبل از صحبت باید هفت بار زبان خود را در دهان بچرخانید.
Il n’y a que les imbéciles qui ne changent pas d’avis.
فقط احمق ها هستند که نظر خود را تغییر نمی دهند.
Ouvrage hâté Ouvrage gâté.
آدم دست پاچه کاررا دو بار می کند.
À cœur vaillant rien d"impossible.
برای قلب شجاع هیچ چیز غیر ممکن نیست
Heureux au jeu ، malheureux en amour.
خوش شانس در کارتها ، در عشق بدشانس
Le mieux est l"ennemi de bien
بدبختی هرگز به تنهایی نمی آید
Le temps, c"est de l"argent.
وقت طلاست
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
انواع ضرب المثل ایرانی:
1- ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ
2- ضرب المثل با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت !
3- ضرب المثل اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشکن !
4- ضرب المثل اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه !
5- ضرب المثل پیش از چوب غش و ریسه می رود
6- ضرب المثل بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد
7- ضرب المثل با پا راه بری کفش پاره میشه، با سر کلاه !
8- ضرب المثل به یکی گفتند : بابات از گرسنگی مرد . گفت : داشت و نخورد ؟ !
9- ضرب المثل بمرگ میگیره تا به تب راضی بشه !
10- ضرب المثل ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی که این ره که تو می روی به ترکستان است
11- ضرب المثل تا مردم سخن نگفته باشد عیب و هزش نهفته باشد
12- ضرب المثل توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت
13- ضرب المثل اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد !
14- ضرب المثل اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یکساعته شوهر میده!
15- ضرب المثل میمون پیر دستش را داخل نارگیل نمی کند
16- ضرب المثل صد رحمت به دزد سرگردنه
17- ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است
18- ضرب المثل آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته
19- ضرب المثل پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود
20- ضرب المثل بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده !
21- ضرب المثل بهر کجا که روی آسمان همین رنگه !
22- ضرب المثل حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند: حسادت.
23- ضرب المثل حال در ماندگان کسی داند که به اصول خویش در ما ند:
24- ضرب المثل بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده !
25- ضرب المثل بعد از هفت کره، ادعای بکارت !
26- ضرب المثل خاشاک به گاله ارزونه، شنبه به جهود !
27- ضرب المثل ایرانی خار را در چشم دیگران می بینه و تیر را در چشم خودش نمی بینه !
28- ضرب المثل گر تو بهتر میزنی بستان بزن !
29- ضرب المثل خدا خر را شناخت، شاخش نداد !
30- ضرب المثل خدا داده بما مالی، یک خر مانده سه تا نالی !
31- ضرب المثل گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست ؟!
32- ضرب المثل گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده !
34- ضرب المثل خدا دیر گیره، اما سخت گیره !
35- ضرب المثل گوسفند بفکر جونه، قصاب به فکر دنبه !
36- ضرب المثل گوشت جوان لب طاقچه است !
37- ضرب المثل بقاطر گفتند بابات کیه ؟ گفت : آقادائیم اسبه !
38- ضرب المثل اینو که زائیدی بزرگ کن !
39- ضرب المثل این هفت صنار غیر از اون چارده شی است !
40- ضرب المثل چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده: با تجربه تر است.
41- ضرب المثل چغندر به هرات زیره به کرمون: هر چیزی به جای خودش.
42- ضرب المثل چیزی که عوض داره گله نداره
43- ضرب المثل اگه زاغی کنی، روقی کنی، میخورمت !
44- ضرب المثل اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی !
45- ضرب المثل جواب ابلهان خاموشیست
46- ضرب المثل جانماز آب کشیدن
47- ضرب المثل برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه !
48- ضرب المثل بر عکس نهند نام زنگی کافور !
49- ضرب المثل به روباهه گفتند شاهدت کیه ؟ گفت: دمبم !
50- ضرب المثل جایی نمی خوابه که آب زیرش بره !
51- ضرب المثل از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن !
52- ضرب المثل از هر چه بدم اومد، سرم اومد !
53- ضرب المثل ایرانی از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه !
54- ضرب المثل اسباب خونه به صاحبخونه میره !
55- ضرب المثل از دور دل و میبره، از جلو زَهره رو !!
56- ضرب المثل از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه !
57- ضرب المثل از شما عباسی، از ما رقاصی !
58- ضرب المثل اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد !
59- ضرب المثل گیسش را توی آسیا سفید نکرده !
60- ضرب المثل فارسی گابمه و آبمه و نوبت آسیابمه !
61- ضرب المثل گاوش زائیده !
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
در ادامه شما را برخی از ضرب المثلهای انگلیسی آشنا می کنیم:
1. A bad workman always blames his tools.
معنی : یک کارگر بد همیشه ابزارهای خود را مقصر می داند.
مفهوم : این ضرب المثل وقتی استفاده می شود که کسی کیفیت تجهیزات خود یا سایر عوامل خارجی را هنگام انجام یک کار ضعیف مقصر می داند.
2. Absence makes the heart grow fonder.
معنی : غیبت باعث می شود قلب دلیرتر شود.
مفهوم : وقتی افرادی که دوستشان داریم با ما نیستند ، ما آنها را حتی بیشتر دوست داریم.
3. A cat has nine lives.
معنی: یک گربه نه جان دارد.
مفهوم: گربه می تواند از وقایع به ظاهر کشنده زنده بماند.
4. Actions speak louder than words.
معنی : صدای اعمال بلندتر از کلمات است.
مفهوم : اعمال بازتاب بهتر شخصیت است زیرا صحبت کردن درباره چیزها آسان است ، اما عمل کردن به آنها دشوار است.
5. Adversity and loss make a man wise.
معنی: سختی و ضرر ، انسان را خردمند می کند.
مفهوم : ما در مواقع دشوار سریعتر از مواقع آسایش ، از عقل و خرد خود استفاده می کنیم.
6.A fool and his money are soon parted.
معنی: احمق و پول به زودی از هم جدا می شوند.
مفهوم : افراد احمق نمی دانند چگونه پول خود را نگه دارند.
7. A journey of thousand miles begins with a single step.
معنی : سفر هزار مایل با یک قدم آغاز می شود.
مفهوم : هرچقدر هم یک کار بزرگ باشد ، با یک قدم کوچک شروع می شود.
8. A leopard can’t/ doesn’t change its spots.
معنی :یک پلنگ نمی تواند لکه های خود را تغییر دهد.
مفهوم : یک شخص نمی تواند شخصیت ذاتی خود را تغییر دهد ، مخصوصاً شخصیت بد خود را.
9. All good things come to an end.
معنی : همه چیزهای خوب به پایان می رسد.
مفهوم : تجربیات خوب سرانجام به پایان می رسد.
10. All that glitters is not gold.
معنی : همه چیزهای براق طلا نیستند.
مفهوم : چیزهایی که از نظر ظاهری خوب به نظر می رسند ممکن است به همان اندازه ارزشمند یا خوب نباشند.
11. Always put your best foot forward.
معنی : همیشه بهترین پا را به جلو قرار دهید.
مفهوم : تا جایی که می توانید سعی کنید یا بهترین های خود را نشان دهید.
12. An idle brain is the devil’s workshop.
معنی : مغز بیکار کارگاه شیطان است.
مفهوم : اگر کاری برای انجام ندارید ، به احتمال زیاد به فسق فکر خواهید کرد.
13. A picture is worth a thousand words.
معنی : یک تصویر هزار کلمه دارد.
مفهوم : نمایش یا توضیح چیزی از طریق تصویر آسانتر از کلمات است.
14. Appearances can be deceptive.
معنی : ظواهر می تواند فریبنده باشد.
مفهوم : ظاهر بیرونی ممکن است آن چیزی باشد که شما معتقدید آن نیست.
15. A ship in the harbor is safe, but that is not what a ship is for.
معنی : کشتی در بندر بی خطر است ، اما این چیزی نیست که کشتی برای آن در نظر گرفته شده.
مفهوم : برای رشد و تحقق پتانسیل های خود از منطقه راحتی خود خارج شوید.
16. As you sow, so you shall reap.
معنی : همانطور که شما کاشتید ، بنابراین می توانید برداشت کنید.
مفهوم : اقدامات شما (خوب یا بد) تعیین کننده آنچه می گیرید، است.
17. Barking dogs seldom bite.
معنی : سگهایی که پارس می کنند به ندرت گاز می گیرند.
مفهوم : افرادی که به نظر می رسد تهدیدآمیز هستند به ندرت آسیب می رسانند.
18. Be slow in choosing, but slower in changing.
معنی : در انتخاب آهسته باشید ، اما در تغییر کندتر باشید.
مفهوم : بعد از دقت کافی چیزها یا افراد را انتخاب کنید ، اما پس از انتخاب ، مدت طولانی به آن بچسبید.
19. Beauty is in the eye of the beholder.
معنی : زیبایی در چشم بیننده است.
مفهوم : آنچه ممکن است برای یک شخص زیبا به نظر برسد ممکن است به نظر شخص دیگری زیبا نباشد.
20. Best things in life are free.
معنی : بهترین چیزهای زندگی رایگان هستند.
مفهوم : با ارزش ترین چیزها اغلب رایگان است.
21. Better late than never
معنی : دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
مفهوم : بهتر است چیزی را (شما می خواهید) دیر بدست آورید تا هرگز بدست نیاورید.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد
کاربرد ضرب المثل: فیلش یاد هندوستان کرده به یاد گذشته، کسی، چیزی یا جای مورد علاقه خود افتادن و شوق بازگشت به آن پیدا کردن.
فیلش یاد هندوستان کرد یعنی پس از مدت ها یه گوشه نشسته و داره به جوونی هاش فکر میکنه .
یعنی همون وقتی که داره همه سختی ها و مشکلاتی که توی زندگی پشت سر گذاشته رو مرور می کنه یهو یاد روزایی می افته که هیچ سختی تو زندگیش نبود .
داستان ضرب المثل:
فیل یکی از حیوانات رایج در هندوستان است که بیشتر مردم از این حیوان برای حمل و نقل بارهای خود استفاده می کنند و به عنوان یکی از جاذبه های کشور نیز به حساب می آید و مردم جهان از سرتاسر دنیا می روند تا از این حیوان بزرگ اما دوست داشتنی دیدن کنند.
یکی از نکاتی که در مورد فیل ها حائز اهمیت است هوش و حافظه ی فیل ها است به طوری که فیل ها هرگز کسی را که با او دیدار داشته اند را فراموش نمی کنند و یا هرگز مکانی را در آنجا بوده اند از یاد نمی برند.
نقل شده است که یکی از تاجران بلند آوازه ی کشور هندوستان سفر می کند و از برای کسب درآمد فیلی را خریداری می کند تا با بردن آن به جای جای جهان از آن درآمدزایی کند و به قول معروف پول حسابی به جیب بزند اما بعد از گذشت چند ماه که فیل را به اینطرف و آنطرف می برد، فیل گوشه گیر شد و گوشه ایی می نشست و دیگر بلند نمی شد.
تاجر از این اوضاع به ستوه آمده بود طبیب های شهر را خبر کرد اما از هیچکس کاری برنیامد، از میان آنها طبیبی خبره و با تجربه به تاجر گفت که شاید فیل یاد هندوستان کرده و دلش برای شهر و دیار خود تنگ شده است. تاجر که اوضاع را خراب دید و روز به روز از درآمدش کم می شد تصمیم گرفت قبل از ورشکستگی چاره ایی بیندیشد و راهی بیابد.
به همین جهت بار سفر بست و به هندوستان بازگشت. تا فیل دیگری خریداری کند اما همین که به هندوستان رسید متوجه شد که فیل پاهایش را محکم به زمین می کوبد و خرطوم خود را تکان می دهد. مانند آنکه فیل از شادی می رقصد آن موقع بود که تاجر به یاد حرف طبیب افتاد و فهمید که فیل تنها یاد هندوستان کرده بود و هیچ مشکلی نداشت.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل آواز خر در چمن
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل آواز خر در چمن این ضرب المثل در مواردی بکار میرود که شخص فکر میکند تواناتر از دیگران است.
داستان ضرب المثل:
در زمان های قدیم که خانهها حمام نداشتند، هر محله یک حمام عمومی داشت که تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده میکردند. این حمامها سقفهای بلند و گنبدی داشتند و حوضچهای در وسط حمام که وقتی آب گرم در آن میریختند، حمام بخار میکرد و صدا خیلی خوب در حمام میپیچید.
یک روز صبح زود یک مرد به حمام عمومی رفت و دید کسی در حمام نیست و حمام خیلی خلوت است. مرد شروع به آواز خواندن کرد از صدایش که در فضای حمام میپیچید خیلی خوشش آمد و همینطور که خودش را میشست با صدای بلند هم آواز میخواند. کمی که گذشت با خودش گفت: چرا من چنین صدای خوشی داشتم و از آن استفاده نمیکردم؟ من با این صدای دلنشین میتوانم از خوانندگان معروف دربار شوم.
مرد بهترین لباسهایش را پوشید و به طرف قصر پادشاه حرکت کرد. اجازه دیدار حضوری پادشاه را گرفت. او به اطرافیان پادشاه گفت: من صدای بسیار خوبی دارم ولی این استعدادم را تا به امروز نتوانسته بودم کشف کنم. اما امروز آمدهام تا با صدای زیبایم برای پادشاه کمی آواز بخوانم.
مرد به حضور پادشاه رسید اجازه گرفت و شروع کرد به آواز خواندن. هنوز لحظه ای نگذشته بود که همه حاضرین گوشهایشان را گرفتند . مرد که خودش هم فهمیده بود صدایش، آن صدای داخل حمام نیست سکوت کرد پادشاه گفت: ما را مسخره کردی؟ این صدا قابل تحمل نیست چه برسد دلنشین.
مرد ترسید و گفت: اگر اجازه بدهید یک خمرهی بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای من بیاورند تا صدای واقعی مرا بشنوید. پادشاه دستور داد تا خمرهای بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای مرد بیاورند. خمره را که آوردند، مرد سرش را در خمره فرو کرد و شروع کرد به آواز خواندن. کمی که خواند خودش احساس کرد که صدایش آنچه توقعاش را داشته نیست. مرد با ناامیدی سرش را از خمره درآورد و حاکم که احساس کرد مرد آنها را مسخره میکند دستور داد تا نگهبانان ترکه چوبی بیاورند و در خمره بیندازند و آنقدر این ترکه را خیس کنند و مرد را کتک بزنند تا آب خمره تمام شود.
نگهبانان ترکهها را در خمره میبردند، تر میکردند و به تن و بدن مرد میزدند. با هر ضربهای که مرد میخورد میگفت: خدا رو شکر پادشاه که میدید با هر ضربه مرد آوازه خوان یکبار خدا را شکر میکند، از مرد پرسید: مرد حسابی تو در قبال کار اشتباهی که کردی ترکه میخوری، پس چرا خدا را شکر میکنی؟
مرد گفت: خدا را شکر میکنم که اینجا و در خمرهی نصفه آب خواندم. من میخواستم از شما بخواهم به حمام بیایید تا در آنجا برای شما برنامه اجرا کنم. اگر آنجا میآمدید و چنین دستوری را تا تمام شدن آب خزینهی حمام صادر میکردید، من زیر ضربات ترکهها میمردم.
پادشاه از جواب هوشمندانهی مرد خوشش آمد و از مجازات مرد چشم پوشی کرد.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل خودش را بیار ولی اسمش را نیار
داستان ضرب المثل:
ملک علاء الدین از فرمانروای سلسله غوریان قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد. بهرامشاه با وجود این که دویست فیل جنگی داشت از علاء الدین شکست خورد و شب از شدت سرما به خانه دهقانی پناه برد.
گفت: طعام چه داری؟
مرد دهقان پنیر و پونه لب جویی آورد. چون تناول کرد به استراحت مشغول شد و از دهقان روانداز طلب کرد.
نمدی به او دادند، و گفتند برو و آن گوشهی چادر بخواب. بهرامشاه که توقع چنین رفتاری را نداشت و میخواست به واسطهی موقعیت اش بهترین غذا و بهترین جای چادر بخوابد خیلی ناراحت شد و قبول نکرد که نمد را به دور خود بپیچد و بخوابد، مرد دهقان که خیلی خسته بود، نمد را به دو خود پیچید و خوابید.
ساعتی از شب که رفت، سرما بر او غلبه کرد و رفت نمد را به دور خود پیچید تا بخوابد، کمی خوابید ولی پس از مدتی دوباره از شدت سرما و لرز بیدار شد، هرچه نگاه کرد چیزی برای گرم کردن خود پیدا نکرد. شروع کرد به داد و بیداد که این چه رسم مهمان نوازی است.
دهقان گفت اگر میخواهی پالان خر آن گوشه هست آن را میخواهی برایت بیاورم. مرد ناراحت شد و هیچ نگفت و خواست بخوابد ولی نتوانست سرما به حدی بر او غلبه کرد که گفت: باشه خودش را بیار، ولی اسمش را نیار.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم به فرد یا افرادی می گویند که «خود» را زرنگ و باتجربه میدانند و دیگران را بلانسبت احمق فرض میکنند!
داستان ضرب المثل:
روزی بود، روزگاری بود. کلاغی بود که برای اولین بار جوجه دار شده بود. برای جوجه اش کرم می آورد تا بخورد. جوجه را زیر بالش می گرفت و گرم می کرد. آفتاب که می شد بالش را سایبان جوجه می کرد، و خلاصه کاملا به فکر جوجه ی یکی یکدانه اش بود.جوجه کلاغ هر روز بزرگتر از دیروز می شد و فداکاری های مادرش را می دید.
وقت پرواز جوجه کلاغ که شد، مادرش همه ی راه های پرواز را به او یاد داد. جوجه به خوبی پرواز کردن را یاد گرفت و روز اول پروازش را با موفقیت پشت سر گذاشت. شب که شد،مادر و جوجه هر دو خوشحال بودند که این مرحله را هم پشت سر گذاشتند. کلاغ که هنوز نگران جوجه اش بود به او گفت :«گوش کن عزیزم! آدم ها حیله گر و با هوش اند. مبادا فریب آن ها رابخوری. مواظب خودت باش. پسر بچه ها همیشه به فکر آزار و اذیت جوجه کوچولوهایی مثل تو هستند. با سنگ به پر و بال آنها می زنند و اسیرشان می کنند.»
جوجه کلاغ گفت: «چشم مادر! کاملاً مواظب بچه ها هستم.»کلاغ که فکر می کرد جوجه اش تجربهای ندارد، باور نمی کرد که با دو جمله نصیحت، جوجه اش به خطرهای سر راه پی برده باشد. این بود که گفت: «فقط مواظب بودن کافی نیست. چشم و گوش هایت را خوب باز کن. تا دیدی بچهای قصد دارد به طرف تو سنگ پرتاب کند، فوری پرواز کن و از آنجایی که هستی دور شو.»
بچه کلاغ که خوب به حرفهای مادرش گوش میداد گفت: مادر! اگر این آدمیزاده، سنگ را در آستین پنهان کرده بود، چه؟! کلاغ مادر، از این گفتة بچهاش حیرت کرد و گفت: آفرین به تو با این همه هوش و ذکاوتت!
بچه کلاغ گفت: مادر، فراموش نکن که اگر تو کلاغی، من بچه کلاغم!
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
ضرب المثل های تاریخی
کاربرد ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته :
وقتی شخصی برای رسیدن به هدفی موانع بسیار سختی را پشت سر میگذارد این ضرب المثل به کار میرود.
داستان ضرب المثل:
کیکاووس در اقدامی جسورانه با لشکری به سمت مازندران عازم شد تا دیو سپید را از میان بر دارد امّا او از دیو سپید شکست خورد. دیو سپید چشم آنها را نابینا کرد و آنها را در سیاهچالهای تاریک و وحشتناک زندانی نمود کیکاووس مخفیانه قاصدی نزد زال فرستاد و از او خواست تا رستم را به کمک آنها بفرستد. زال ماجرا را با رستم در میان گذاشت. رستم تنها با رخش، بسوی مازندران روانه میشود، تمام روز را تاخت تا به دشت پهناوری رسید.
خان اول: نبرد رخش با شیر
رستم راه دو روزه را در یک روز پیمود؛ به همین دلیل گرسنه شد و خواست تا استراحت کند.
اما آن نیستان بیشه? شیری بود که در نیمههای شب آن شیر به لانهاش بازمیگشت. هنگامی که رستم در خواب عمیق فرو رفته بود شیر به رخش حمله کرد و رخش خروشید سُمهایش را بر سر شیر کوبید و دندان بر پشت شیر فرو برد و آنقدر شیر را به زمین زد تا جان بداد.
خان دوم: گذر از بیابان خشک
پس از گذشتن از خان اول، با طلوع خورشید، رستم از خواب بیدار شد و تن رخش را تیمار کرد و زین کرد و بهراه افتاد. بیابانی بیآب و علف و سوزان در پیش بود گرما چنان بود که اگر مرغ از آنجا گذر میکرد در هوا بریان میشد. رستم پهلوان از شدت تشنگی به ستوه آمده.
همچنان میرفت و با خدا در نیایش بود؛ اما روزنه? امیدی پدیدار نبود هرلحظه توانش کمتر میشد. مرگ را در نظر مجسّم میکرد
در این رویاء بود که تن پیلوارش سست شد و ناتوان بر خاک تفتدیده افتاد. همانگاه میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری در این بیابان داشته باشد. دوباره نیروی خود را جزم کرد و بلند شد در پی میش به راه افتاد. میش وی را به آبشخوری رهنمون ساخت و از مرگ حتمی نجات یافت. رستم دانست که این کمک از سوی خداست. او از آب نوشید و سیراب شد. آنگاه زین از رخش جدا کرد و او را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار گور رفت. گوری را شکار کرد و بریان ساخت و بخورد و آماده? خواب شد. پیش از خواب رو بر رخش کرد و گفت : «مبادا تا من خفتهام با موجودی بستیزی یا شیر و پلنگ پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن.»
خان سوم: کشتن اژدها
رخش تا گرگ و میش هوا به چرا مشغول بود. اما مکانی که رستم در آنجا خوابیده بود لانه اژدهایی بود که از ترس آن هیچ جنبندهای یارای گذشتن از آن دشت را نداشت. وقتی اژدها به خانه? خود بازگشت، رستم را در خواب و رخش را در چرا دید و به سوی رخش حملهور شد.
رخش بیدرنگ به بالین رستم شتافت و سم خود را بر زمین کوبید شیهه کشید. رستم از خواب گران بیدار شد آماده نبرد شد امّا چیزی نیافت کمی از رفتار رخش آزرده گشت. اژدها ناگهان ناپدید شده بود رستم به بیابان نظر کرد و چیزی ندید. به رخش خروشید که چرا بیهوده او را از خواب بیدار کردهاست و دوباره سر بر بالین گذاشت و خوابید. اژدها دوباره از تاریکی بیرون جهید. رخش باز به سوی رستم تاخت و سم خود را بر خاک کوبید و گرد و خاک کرد. رستم بیدار شد و بر بیابان نگاه کرد و باز چیزی ندید. سومین بار اژدها پدیدار شد که از نفسش آتش فرو میریخت. رخش از چراگاه بیرون دوید اما نمیدانست چهکار کند چون اژدها زورمند بود و رستم خشمگین. چارهای نداشت به بالین رستم دوید و خروشید و جوشید و زمین را به سم چاک کرد. رستم از خواب گران برجست و با رخش برآشفت. اما این بار اژدها نتوانست گردد و رستم در تاریکی شبهه او را دید. تیغ از نیام کشید به سوی اژدها آمد و به اژدها حمله کرد. اژدها زورمند بود و چنان با رستم گلاویز شد که گویی پیروز خواهد شد. رخش چون چنین دید ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد و پوست او را چون شیر از هم بدرید. رستم از کار رخش خیره ماند. تیغ برکشید و سر از تن اژدها جدا کرد. رودی از خون بر زمین جاری شد و تن اژدها چون لخت کوهی بیجان بر زمین ماند. رستم خدا را یاد کرد و سپاس گفت. در آب سر و تن را بشست، سوار رخش شد و به راه افتاد.
خان چهارم: زن جادوگر
رستم شاد و پویا راه دراز را میپیمود تا به چشمهساری پر گل و سبزه رسید. سفرهای آراسته در کنار چشمه دید که برههای بریان شده و دیگر خورشها بر سُفره بود. جامی زرین پر از می نیز کنار سفره خودنمایی مینمود. رستم خوشحال و بیخبر از همه جا خواست سورچرانی کند امّا آن سفره، تله? اهریمن بود. رستم پیاده شد و بر سفره نشست، جام را نوشید و تنبور را برداشت و ترانهای فرحبخش در وصف حال خویش خواند و تنبور را نواخت .آواز رستم به گوش پیرزن جادوگر رسید. پیرزن خویش را بزک کرد و سر سفره آمد، دستور کشتن رستم را داشت. او که یک خر درنده هم داشت. بیدرنگ خود را بر صورت زن جوان زیبایی درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدار وی شاد شد و بر او آفرین گفت و خداوند را به سپاس گفت. چون رستم نام خدا را بر زبان آورد، ناگهان چهره? جادوگر تغییر یافت و سیمای شیطانیاش آشکار شد. رستم به او نگاه کرد و دریافت که او جادوگر است. پیرزن خواست که فرار کند اما رستم کمند انداخت و سر او را به بند آورد. دید گنده پیری پر نیرنگ است. خنجر از کمر کشید او را دو نیمه کرد.
خان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان
در این خان، رستم در مسیر راه خود، در کنار رودی به خواب رفت و رخش در چمنزاری به چرا مشغول شد. دشتبان آن ناحیه که از چرای رخش به خشم آمده بود به رستم حمله برده و در خواب ضربهای به وی وارد کرد. رستم از خواب برخاست و گوشهای دشتبان را کنده و کف دستش نهاد. دشتبان به مرزبان منطقه که اولاد نام داشت عارض شد. اولاد با تنی چند از سپاهیانش به نزد رستم شتافت تا او را تأدیب نماید امّا رستم ایشان را تنبیه کرده اولاد را با کمند به دام انداخت بلد راه خویش کرد. اولاد که خود را اسیر رستم دید، به او گفت: ای پهلوان! مرا نکش، هر خدمتی از دستم بر آید کوتاهی نخواهم کرد، رستم به او گفت که اگر محل دیو سپید را نشانم دهی، تو را شاه مازندران خواهم کرد در غیر این صورت، تو را خواهم کشت. اولاد پیشاپیش رخش به راه افتاد تا به مکان دیو سپید رسیدند.
خان ششم: جنگ با ارژنگ دیو
رستم و اولاد به کوه اسپروز یعنی محلی که در آن دیو سپید، کاووس را در بند کرده بود، رسیدند؛ چون تاریکی شب سر رسید از جانب شهر مازندران خروشی برآمد و به هر گوشه شهر شمع و آتشی افروخته شد. رستم از اولاد پرسید: آنجا که از چپ و راست آتش افروخته شد کجاست؟ اولاد گفت: آنجا آغاز کشور مازندران است و دیوهای نگهبان در آن جای دارند و آنجا که درختی سر به آسمان کشیده خیمه? ارژنگدیو است که هر از گاهی فریاد برمیآورد. رستم شب را خوابید و صبح روز بعد اولاد را با طناب به درختی بست و به جنگ ارژنگ دیو رفت. رستم با حملهای برقآسا سر ارژنگدیو را از تن جدا ساخت و در نتیجه سپاهیان ارژنگدیو نیز از ترس پراکنده شدند.
سپس رستم و اولاد به سمت محلی رفتند که نگهداری کاووس و سپاهیانش بود و آنان را از بند رها ساختند. کاووس رستم را به محل دیو سپید رهنمون ساخت و رستم با اولاد به سمت غاری که محل زندگی دیوسپید به راه افتادند دیو را هلاک نموده باز گشتند.
ریشه تاریخی ضرب المثل از هفت خان رستم گذشته
خان هفتم: جنگ با دیو سپید
در خان آخر، رستم و اولاد به هفت کوه که غار محل زندگی دیوسفید در آن قرار داشت، رسیدند. شب را در حوالی آنجا سپری کردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پای اولاد، به نگهبانان غار حملهور شد و آنان را از بین برد. وی سپس وارد غار تاریک بیبن شد. در غار با دیوسپید مواجه شد که همانند کوهی به خواب رفته بود.
دیوسفید مسلح به سنگ آسیاب، کلاهخود و زرهآهنی به جنگ رستم شتافت رستم یک پای او را از ران جدا ساخت. دیو با همان حال با رستم در گلاویز بود و نبردی طولانی میان آندو صورت گرفت که گاه رستم و گاه دیو بر یکدیگر چیره میگشتند. در پایان، رستم با خنجر دل دیو را شکافت و جگر او را برای مداوای چشمان کم سو شده? کیکاووس درآورد.
دیوان کوچک با مشاهده? صحنه فرار را بر قرار ترجیح دادند. جگر دیوسفید را رستم نزد کاووس نابینا آورد و قطرهای از خون جگر به چشمان کاووی چکاند و نور به دیدگان وی بازگشت. سپاهیان ایران نیز همگی بینایی خود را بازیافتند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته