نوشته شده توسط: الهه ناز
اسرار موفقیت
در دنیایی که ما انسانها در آن زندگی می کنیم فرصت های زیادی برای رسیدن به موفقیت وجود دارد ولی متأسفانه کمتر کسی می تواند از این فرصت ها به نفع خود استفاده کند.متأسفانه انسانها بیشتر در رؤیای رسیدن به موفقیت زندگی می کنند تا اینکه بخواهند برای رسیدن به آن تلاشی از خود نشان دهند.حقیقتی که هر انسانی در راه رسیدن به موفقیت باید همواره به آن توجه کند این است که نه کسی شانسی و از روی اتفاق به موفقیت می رسد و نه کسی به همین صورت موفقیت های خود را از دست می دهد.این موضوع بیانگر این مطلب است که رسیدن به موفقیت خود مراحلی دارد و فقط کسانی از این موضوع با خبرند که می توانند امیدوار به دستیابی به آن باشند.
افکار همه چیز شماست:
با کمی مطالعه و تحقیق در زندگی بیشتر انسانهای موفق جهان به این نتیجه می رسیم که پشتکار داشتن و سخت کوش بودن ویژگی مشترک تمام انسانهای موفقی است که تا بهحال روی کره زمین زندگی کرده و می کنند.و بیشتر آن انسانها در ابتدا به اشخاصی خانه به دوش شبیه بوده اند امّا در عین حال افکاری سلاطین گونه داشته اند!پس باید جنس ذهنیت شما از افکار مثبت و امید به آینده باشد تا شما بتوانید با اشتیاق و طراحی برنامه ای مناسب برای رسیدن به آن تلاش کنید.
همه از صفر شروع کرده اند:
با این حال ممکن است این ذهنیت در شما ایجاد شده باشد که حتی با وجود اینکه ذهنیتی مثبت دارید ولی به علت کمبود منابع و امکانات لازم نمی توانیدبه اهداف خود برسید ،فراموش نکنید که همه انسانهای موفق هم در ابتدای کار وضعیتی مانند شما داشتند ولی با این حال توانستند با تلاش بیش از حد و داشتن افکار و برنامه ای مناسب به اهداف خود برسند. اصولاً انسانی که در ذهن خود هدف قاطعی دارد که باید به آن برسد هیچ وقت به محدودیت ها فکر نمی کند. تنها منبعی که انسان های موفق از آن بهره می برند ذهن است. این افراد از آنجایی که می دانند مغز انسان با افکار او دوست می شود، همیشه بهترین افکار را برای دوستی با ذهن خود انتخاب می کنند.اگر شما به خود به چشم یک انسان موفق نگاه کنید ذهنتان نیروی درونی شما را برای رسیدن به وضعیتی که دوست می دارید هماهنگ می کند،امّا اگر افکار و تصورات شما علیه خودتان باشد حتی اگر از منابع خوبی نیز برخوردار باشید به زودی همه چیز را از دست خواهید داد.متأسفانه بسیاری از انسان ها فکر می کنند که محدودیت معیار سنجش انسانهاست،در حالی که معیار حقیقی سنجش انسان ها،افکاری است که در سر دارند.
هیچ وقت نگویید دیر شده است:
وقتی صحبت از رسیدن به موفقیت است و انسانی از انسان دیگری دعوت می کند تا برای رسیدن به هدفی تلاش کند،معمولاً این گونه پاسخ می شنود که دیگر دیر شده است.عبارت"دیگر دیر شده" جواب انسانهایی است که ارباب ذهن خود نیستند. کسی که ارباب ذهن خود باشد هیچ وقت به کمبود منابع،پیری یا غیره فکر نمی کند،بلکه به این فکر می کند که از کدام راه باید برای رسیدن به موفقیت استفاده کند.کسی که ارباب ذهن خود نباشد حتی اگر تلاش شبانه روزی برای رسیدن به موفقیت داشته باشد هیچ وقت به خواسته خود نمی رسد.اگر کسی می خواهد به موفقیت برسد باید تلاشی توأم با ایمان به موفقیت داشته باش
نوشته شده توسط: الهه ناز
رازهای موفقیت...
روز اول
از کارهایی که ناچاری انجام دهی لذت ببـــر.
نق زدن تنها تو را خسته تر می کند و نمی گذارد کار را درست انجام دهی.
اما اگر با موفقیت مانند یک دوست رفتار کنی.
مثل سگ همه جا به دنبالت خــــــواهد بود.
روز دوم
سعی کن کارهایت را از صمیم قلب انجام دهی.
نه به صرف این که ناچاری انجام دهی.
باید به کارت ایمان داشته باشی.
یک جریان آب ضعیف ، تنها نیمی از باغچه را آبیاری می کند.
روز سوم
همه چیز را همانطور که هست بپذیر.
خواستن تنها، چیزی را تغییر نمی دهد.
خواستن، باد را از وزیدن باز نمی دارد و برف را به آب نبات تبدیل نمی کند.
اگر می خواهی چیزها را بهتر از خودشان تبدیل کنی، با آنها همان گونه که هستند مواجه شو.
روز چهارم
تمرین کن تا از درون شاد باشی.
اجازه نده دیگران برای شاد کردن تو تصمیم بگیرند.
خودت رئیس کارخانة شادی سازی باش.
روز پنجم
ذهنت را همانند ابر سفیدی که در آسمان است، آزاد کن.
تلاش کن، اما نتایج کار را واگذار تا با هم کار بیایند
برای ابر چه فرقی می کند باد از کدام سو بوزد.
چرا وقتت را برای چیزی که در کنترل تو نیست، تلف می کنی؟
روز ششم
وقتی تصمیم به انجام کاری می گیری،
از خود نپرس : من چه می خواهم ؟
بلکه بپرس : چه کاری به نفع همه است ؟
اگر به فکر منافع دیگران باشی، دیگران در کنارت کار خواهند کرد و کمکت خواهند کرد تا موفق شوی.
روز هفتم
هنگام تصمیم گیری ابتدا نباید بپرسی، از این کار چه نفعی عایدم خواهد شد؟
پرسش درست این است که : چه کاری به نفع همه است؟
خانه زمانی مستحکم خواهد شد که همة دیوارهایش استوار باشند.
روز هشتم
وقتی کار به مشکل می خورد، نه دیگران را سرزنش کن و نه خود را،
انسان وقتی شنا یاد می گیرد که از فرو رفتن در آب نترسد.
روز نهم
برای موفقیت در هر کار،
باید ابتدا تصویر واضحی از نقشة کار داشته باشی.
آن گاه، همان طور که در باد شدید، نخ بادبادک را محکم نگه می داری،
باید هدفت را هم به همان محکمی نگه داری.
روز دهم
اگر طرحی در عمل مشکل تر از آن شد که فکر می کردی،
دلسرد نشو.همه چیز این دنیا همین طور است،
خصوصاً اگر ارزشمند باشد.
لاجرم خود حبابی بیش نبود، زیبا اما توخالی.
روز یازدهم
مشکلات ما را قوی و به سمت
پیروزی های بزرگ تر هدایت می کنند.
کوهنوردی آسان نیست، اما منظره ای هم که
از قله کوه دیده می شود، بسیار زیباست.
روز دوازدهم
اراده ات را قوی کن.
خود را وارد به انجام کارهایی کن که برایت مشکل اند.
سپس آنها را با جدیت انجام بده.
بعد از مدتی خواهی دید که اراده ات همانند
گرزی فولادی سخت و درخشان شده است.
روز سیزدهم
با انرژی کامل روی کارهایت تمرکز کن.
شیشه های رنگی کلیسا، هنگام عبور نور از آنها
بسیار زیبا و درخشان می شوند.
کارهایت را هم اگر با انرژی انجام دهی،
شفاف و زیبا خواهند شد.
روز چهاردهم
هنگامی که قصد انجام کاری را داری، از خود نپرس :
دیگران آن را چگونه و با چه روشی انجام داده اند ؟
بلکه بپرس : چگونه می توانم آن را درست و به بهتـــــــــرین وجه ممکن انجام دهم.
این را بدان که همواره حقیقتی تازه در انتظار کشف شدن است.
بدون احساس وجود این حقایق، کریستف کلمب
هرگز به آمریکا نمی رسید و گراهام بل تلفن را اختراع نمی کرد.
روز پانزدهم
هر کاری را با جان و دل انجام بده.
اگر شعاع انرژی ات را مانند ذره بینی که نور خورشید را متمرکز می کند،
روی موانع تمرکز دهی،
هر مانعی که سر راهت باشد خواهد سوخت.
روز شانزدهم
امروز را آغازی تازه بدان.
چرا به چیزی که دیروز اتفاق افتاده، یا انجام شده فکر می کنی؟
زندگی رودخانه ای است که مدام به سمت آینده در جریان است.
هیچ قطره ای از آن دوبار از زیر یک پل رد نمی شود.
کار را با روشی تازه انجام بده، بهتر از همیشه.
روز هفدهم
افکار و رویاهایت را بسط بده.
هنگامی که در بیرون چمنزاری پهناور است
که از هر سو تا افق امتداد دارد.
چرا خود را در آغل حبس کنی.
روز هجدهم
نگذار افکار و ذهنیاتت به صورت عادت درآیند.
سعی کن هرگز در جا نزنی.هر روز از زاویه ای تازه به کارها نگاه کن.
زندگی یک صحنة پر از ماجراست.
به اطرافت نگاه کن: نشانه های زیبایی وجود دارند که به کشفیات تازه اشاره می کنند.
روز نوزدهم
مهم ترین چیز احساسی است که نسبت به کارت داری.
وجود رنگ های تیره در یک تابلوی نقاشی.
نشانة افسردگی نقاش آن تابلوست.
رنگ های روشن، حاکی از وجود روشنایی و انرژی در زندگی نقاش آن تابلوست.
هر کاری را با شادی انجام بده، تادیگران را هم شاد کنی.
روز بیستم
زندگی مثل یک تاب است که هم می تــــــــــواند سرگرم کننده باشد و هم حال به هم زن.
اگر هر بار که تاب می خوری احساس شگفتی کنی،
لذت تاب خوردن را احساس خواهی کرد.
در زندگی هم هر بار که کاری را انجام می دهی،
از انجام آن شگفتی احساس کن.
روز بیست و یکم
حرف حق را بپذیر و کاری به گویندة آن نداشته باش.
مثلاً اگر بوی دود را احساس می کنی و طوطی ات فریاد بزند که :
خانه آتش گرفت!
آیا به مهمانهایت خواهی گفت :
این طوطی نمی فهمد چه می گوید؟
روز بیست و دوم
عقاید را با حقایق اشتباه نکن.
حقیقت مانند دانة بادام است،
و عقاید پوستة آن دانة بادام هستند.
اگر به دنبال حقیقت هر چیز هستی،
باید پوسته را بکنی، تا خود دانه را ببینی.
روز بیست و سوم
قبل از انجام هر کار مهمی، اول ببین
چه احساسی نسبت به انجام آن داری.
آیا آن کار را مهم می دانی؟ آیا واقعی به نظرت می رسد؟
آیا به دیگران کمک می کند؟
روز بیست و چهارم
هنگام غلیان احساسات، هیچ تصمیم مهمی نگیر.
در این صورت اشتباه خواهی کرد.
اول درونت را آرام کن.
ذهن مانند یک دریاچه است.
هنگام غلیان احساس، دریاچه مواج است.
دریاچه هنگامی نور ماه را منعکس می کند که آرام باشد.
روز بیست و پنجم
هنگام مواجه شدن با مشکلی یادت باشد که حتماً راه حلی وجود دارد.
زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید.
بعد از هر سقوطی ، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد.
ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن.
برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در را پیدا کنی،
نه این که به دیوارها فکر کنی.
روز بیست و ششم
همواره از نعمتهایی که زندگی به تو بخشیده است،
شاد باش و به خاطر آنچه که نداری گله مند نباش.
ساختمان با سنگ هایی ساخته می شود که در دسترس اند،
نه با سنگ های حیاط خانة دیگران.
روز بیست و هفتم
سعی کن مثل ماشین خرابی که خاموش نمی شود،
دائماً در حال عذرخواهی نباشی.
با این کار توجه دیگران را به اشتباهاتت جلب خواهی کرد.
تلاش کن که بهترین را انجام دهی.
آن گاه لبخند بزن و حرکت کن.
تنها خداوند کامل است.
روز بیست و هشتم
هر کار خیری که در این دنیا انجام دهی،
بیش از هر کس به خودت کمک خواهد کرد،
به تو قدرت و انرژی و درک بیشتر خواهد بخشید.
اگر خودت نقاشی کنی،
دیگران از تماشای آن لذت خواهند برد.
ضمن آنکه در حین کار
تجربه ات هم در نقاشی بیشتر شده است.
روز بیست و نهم
برای عمل کردن از درونت فرمان بگیر.
برای تفکر از درونت راهنمایی بجو.
زیرا درک و آگاهی را باید دریافت کنی
و نمی توانی خودت خلق کنی.
زمین هنگامی گرم می شود که
به سمت خورسید متمایل باشد.
روز سی ام
هر چیز که راست و درست باشد،
به نفع تو و دیگران خواهد بود.
خداوند بهتر از هر کس می داند که
چه چیز به تو شادی واقعی می بخشد.
آیا یک گیاه می فهمد که باد، آن را تقویت می کند
یا باران ملال آور باعث
رشد گل های زیبا می شود.
روز سی و یکم
هرگز مغرور نشو،
زیرا غرور میکروبی کشنده است.
غرور به تدریج عقل را زایل می کند
و باعث می شود هیچ کاری را بدرستی انجام ندهی.
نوشته شده توسط: الهه ناز
شگفتیهای ادب حضرت اباالفضل(ع)
سالهای سال پای این سروها نشسته است. هر چهار را به خون جگر آب داده است، پرورده است، بزرگ کرده است برای امروز.
و امروز هر چهار را یکجا تقدیم میدان کرده است.
از میان این چهار، عباس سر آنهاست؛ گل آنهاست و ماه آسمان آنهاست.
و اما عباس تنها ماه آسمان خانه ام البنین نیست. ماه آسمان بنی هاشم است؛ بنی هاشمی که همه به زیبایی شهره اند و به رشادت مشهور.
ابروانشان پیوسته است، چشمانشان درشت، مشکی، سرشار از صلابت و جذبه و محبت، با سایه بانی بلند از مژگانی سیاه.
بدنها همه متناسب و تنومند، قدها همه رشید، دستها همه استوار و اجزای اندام همه موزون و بی عیب و نقص و در میان این همه، برتری یافتن، ممتاز شدن و چون ماه نو مشار الیه همگان قرار گرفتن، کاری سخت است و چیزی افزون می طلبد.
و عباس دارنده این افزونی است؛ آن قدر که به هنگام عبور او از کوچه و بازار مدینه، همگان واله و شیدا و خیره می مانند و بعضی بی اختیار "و ان یکاد" می خوانند.
"ماه بودن" بی همانند عباس، دوست و دشمن را هماره به تواضع واداشته است. دوست را از سر محبت و دشمن را از سر صلابت، خویش را از سر جمال و بیگانه را از سر جلال.
مادرش افتخار زنان بنی هاشم، ام البنین و پدرش برترین پدر عالم علی(ع) است
بنابراین عباس برادر حسین (ع) است و هر دو فرزند علی مرتضایند (ع) و طبیعی است که یکدیگر را برادر خطاب کنند و حسین (ع) همیشه او را برادر می خواند و حسن (ع) نیز و زینب و ام کلثوم هم - علیهما السلام.
اما عباس هیچ گاه حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند و نه آن سه دیگر را برادر و خواهر.
در مقابل حسین (ع) بال می گسترد و هر بار او را به الفاظی چنین می خواند:
- سید من! آقای من! مولای من! امام من! فرزند رسول من!
و در مقابل زینب:
- بانوی من! سرور من! پیامبرزاده من!
و این یکی از ظرایف و شگفتی های "ادب" عباس است در مقابل حسین برادر، حسین رهبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام.
و همیشه در توجیه این ادب ظریف، پاسخی مودبانه تر و ظریف تر در آستین دارد:
حسین (ع) - جانم به فدایش - فرزند فاطمه (س) است، دختر پیامبر؛ و من فرزند فاطمه (س) نیستم. اگرچه مفتخرم به فرزندی علی (ع) اما مادر او برترین زن عالم امکان است، فاطمه (س) است. من چگونه او را برادر بخوانم؟!
یا باید او را تا خودم پایین بیاورم یا خود را تا او بلند بشمرم و برادر خطابش کنم، حاشا که این دو هر دو خلاف ادب است و جسارت به ساحت مقدس حسین (ع). راستی فرزندان حسین (ع) سکینه و رقیه هم او را عمو خطاب می کنند و او بال در می آورد از شنیدن این لفظ آن قدر که از فراز دشمنان تا فرات پرواز می کند... ولی او حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند.
اما در تمام طول عاشورا و در همه ارض کربلا فقط یک جا هست، یک لحظه هست که ناگاه لفظ برادر بر زبان عباس جاری می شود:
- "اخی! ادرک اخاک"
برادر! برادرت را دریاب!
اینجا کجاست؟ این لحظه چه لحظه ای است؟!
این درست است که عباس در این لحظه در نهایت استیصال است. دشمن او را محاصره کرده و فهمیده است که او قصد جنگیدن ندارد؛ فقط می خواهد مشک آب را با امید به مقصد خیمه ها برساند و این به دشمن جسارت بخشیده است؛ آن قدر که هر دو دست او را بریده اند، عمودی آهنین بر فرقش فرود آورده اند، مشک امیدش را متلاشی کرده اند، سر و رو و چشم و اندام او را غرق تیر و نیزه ساخته اند و او را از اسب به زیر افکنده اند.
اینها همه درست ولی هیچ کدام سبب نمی شود که عباس از آن ادب معهود خود عدول کند و حسین (ع) را برادر بخواند.
تنها یک چیز می تواند در آن لحظه غریب، عباس را مجاز یا وادار به ادای لفظ برادر کرده باشد و آن اینکه:
فاطمه - سلام الله علیها - در آن لحظه غریب، در آن محاق مظلومیت با سر و موی آشفته حضور یافته باشد، سر عباس را پیش از آن که به زمین بیفتد بر دامن گرفته باشد و گفته باشد:
- فرزندم ! پسرم! عباسم!
مادری فاطمه، فرزندی عباس... جواز ادای لفظ برادر...
- برادر! برادرت را دریاب!
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
گامهایی برای زندگی خلاق
اولین گام برای رسیدن به زندگی خلاق، داشتن تصویر ذهنی سالم است. اگر بخشی از زندگی را تلف کرده اید خود را به خاطر آن سرزنش نکنید.
شما کامل و بی عیب و نقص نیستید، نه شما، هیچ کس نیست از ملامت هم کاری ساخته نیست. برای آنکه سلامت و شادابی را به زندگی وارد کنید احتیاج به تصویر ذهنی سالم دارید. باید احساس کنید که انسانی ارزشمند هستید.
تصویری که هر کس از خود دارد و به عبارتی، آن طور که خود را می بیند روی قضاوتی که از خویش و از دنیایش دارد تأثیر میگذارد.
برای رسیدن به خلاقیت باید فعالیت خود را دوچندان کنید، باید به خود ببالید که می توانید به هدف هایتان برسید. احساس مثبت داشته باشید و کارهای مفید انجام دهید، همچنین برای قبول کمبودها و شناخت محدودیت هایی که دارید تلاش کنید باید واقع گرا باشید و با واقع بینی خود را آن طور که هستید در نظر بگیرید و با این حال اجازه ندهید که روحیه بدبینی و منفی گرایی بر وجود شما مسلط شود.
اگر کسی شما را دوست داشته باشد، آن قدر دوست داشته باشد که از خودگذشتگی نشان دهد از مسیر اصلی زندگی اش فاصله بگیرد و شما را از بحرانی که در آن گیر کردهاید نجات دهد، اما نمیتواند به جای شما زندگی کند. نمیتواند به جای شما تصمیم بگیرد نمیتواند به طور کامل شریک غمها و شادیهای شما باشد و از همه اینها گذشته نمیتواند توانایی موفقیت یا شکست را در شما ثبت کند.
از او برای اینکه خود را قبول داشته باشید یا دست رو به سینه خود بزنید کاری ساخته نیست. تنها تصویر ذهنی شما چنین قدرتی دارد. تنها تصویر ذهنی است که میتواند به شما احساس اعتماد و اطمینان ببخشد.
با تقویت روزانه تصویر ذهنی خویش، برای زندگی خلاق آماده می شوید و خود را شایسته خوشی های زندگی می دانید و از آن به سود خود استفاده میکنید.
برای اینکه در خود یک تفکر و روحیه مثبت به وجود آورید باید طرز تلقی و برداشت خود را نسبت به رویدادهای زندگی تغییر دهید تنها دراین صورت است که میتوانید به کشمکشهای درونی خود خاتمه دهید و از یک روحیه شاد و پربار بهرهمند شوید.
اقلیت خلاق مثبتند. آنان کسانی هستند که در میان تردید و ناامیدیها جرقه امید و خوش بینی را روشن نگه میدارند. اقلیت خلاق به پیشرفت فرهنگ معتقدند.
گام بعدی برای رسیدن به زندگی خلاق، داشتن هدف است. برای لذت بردن از زندگی هدف داشته باشید. زندگی مجموعه ای از هدف هاست و مسئله رسیدن به آنهاست.
آیا با توجه به آنچه در درون شما میگذرد، میتوانید به هدفهایتان برسید یا نه خسته و دلسرد هستید. از هدفهایتان غلفت نکنید هر روز قدمی به جلو بردارید و این پیشرفت روزانه را احساس کنید و بدانید که فرصت و دامنه هدف نیست که مهم است.
مهم هدفی است که به هر صورت هر چند جزیی برای خود انتخاب کرده اید. در جویبار روان زندگی به حرکت ادامه دهید و برای رسیدن به هدف هایتان از هیچ گونه تلاشی فروگذار نکنید. جاری باشید، حرکت کنید، اگر شما به هدف نرسید، هدف به شما میرسد. مهم سمت حرکت شماست مهم این است که به پیش میروید و این پیشرفت را احساس میکنید.
واژه هدف برای بسیاری از افراد حاوی مفهومی منفی است، زیرا اغلب با وسواس و فشار و تنش و رقابت با دیگران همراه بوده است.
برای کامجویی از هدفهایتان آنها را به صورت علایم راهنما بنگرید که به مسیری ویژه اشاره میکنند تا تمرکزی دقیق به وجود آورند و شما را به تحرک وادارند.
راه رسیدن به هدفتان به خودتان بستگی دارد. میتوانید در طول راه بسیار جدی و منظم باشید و تمام توجه تان را به رسیدن به هدف تان معطوف کنید یا بیاسایید و از مسیر و راه محفوظ شوید.
برای توفیق در کارها هیچ چیز به اندازه اعتقاد و ایمان به توانستن، موثر نیست. اگر از انجام کاری بترسید و فکر کنید که قادر به انجام آن نیستید تحت هیچ شرایطی آن کار را به نحو مطلوب نمیتوانید انجام دهید.
اگر ملاحظه می کنید که شما در یک کار موفق نمیشوید و هستند کسانی که در همان کار به موفقیت های کافی دست یافته اند این را بدانید که عیب در شماست. آن که موفق است ایمان دارد که میتواند موفق شود و شما هنوز این یقین را به دست نیاورده اید.
در مورد هدفهای کوتاه مدت واقع بین باشید. هدفهایی قابل دسترس برای خودتان تعیین کنید تا دچار دلسردی نشوید. بهتر است در آغاز کار، گامهایی کوچک و مطمئن بردارید تا اعتماد به نفس پیدا کنید.
در مورد هدفهای بلندمدت، گسترده و آرمان گرا باشید. بگذارید تخیلتان بگسترد و عالی ترین را انتخاب کنید.
توجه تان را بر جوهر هدف تان متمرکز کنید. نگران جزئیات نباشید. زیرا جزئیات ممکن است تغییر کنند. در مورد هدفهایتان وسواس به خرج ندهید. انعطاف پذیر باشید.
شاید دریابید که بسیاری از هدفهایتان عوض میشوند، اما در مهمترین هدفها همواره جوهری هست که یکسان به جا می ماند. به یک شیوه خاص اکتفا نکنید هرگاه احساس کردید روش تان کارساز نیست شیوه خود را تغییر دهید.
مترصد پیروزی باشید و در هر کاری که میکنید تنها به آن بیندیشید. اگر امروز موفق نشدید اگر به رغم همه تلاش ها امروز به پیروزی نرسیدید از نو شروع کنید و آنقدر مداومت به خرج دهید تا موفق شوید نیروی خلاق خود را به کار اندازید و در جهت موفقیت گام بردارید.نگرانی را به مرحله قبل از تصمیم گیری محدود کنید. اگر برای رسیدن به هدف بیش از یک راه سراغ دارید، برای انتخاب مناسب ترین آنها تأمل کنید.
خوب فکر کنید و همه جوانب را در نظر بگیرید. اما پس از انتخاب راه، بدون کمترین نگرانی در آن جهت حرکت کنید. به جای دیروز و حوادث مربوط به گذشته به امروز فکر کنید. در هر لحظه تنها به یک هدف بیندیشید. گاه لازم است که حل مشکل را به تعویق بیندازید. در این صورت آن را موقتاً از ذهنتان خارج کنید.
به مکانیزم خودکار خود فرصت بدهید تا در جهت صلاح شما راهی بیابد. با آرامش کار کنید، اطمینان یعنی آرامش و نومیدی، یعنی تنش و فشارهای عصبی.
اگر قصد پیروزی دارید به پیش بروید. از ایستایی، کاری ساخته نیست. باید هر روز زندگی پویا و پرتحرک باشد. در جهت تحقق هدفی که در نظر گرفته اید بزرگ یا کوچک حرکت کنید.
حذف باورهای منفی و کاذب، راه دیگر برای رسیدن به زندگی خلاق است. خود را از باورهای منفی و کاذب نجات دهید. باورهای منفی خود را بررسی کنید میتوانید آنها را آن طور که هستند در نظر بگیرید. آیا نمیتوانید آنها را به کلی از وجود خویش پاک کنید؟ اگر نمیتوانید دست کم آنها را در همان حد که هستند نگه دارید تا بتوانید با آنها زندگی کنید.
به یاد یکی از موفقیت های خوب گذشته خود بیفتید؛ موفقیتی که به راستی به خاطر آن احساس غرور کرده اید. به خود بگویید: مهم نیست که در گذشته شکستهایی را تحمل کرده ام به جای آن به موفقیتهایی که داشته ام توجه خواهم کرد.
سزاوار خوبی ها و مثبت های زندگی هستم. من ناخدای کشتی خود هستم و تمام فکر و ذکرم را به هدف های خلاق و سازنده معطوف خواهم کرد.
با سرزنش خویش، لذت و شادمانی را از خود دریغ می کنید، این حق شماست که بدون احساس بیم و هراس و تقصیر، احساس شادمانی کنید. زندگی خلاق تصمیم گرفتن برای شادبودن است، پیروزی نیروهای مثبت فکر و تصور بر نیروهای منفی تفکر و تصور است.
اگر مشتاق باشید که از اندیشه های منفی و نگرانیهایتان آگاه باشید و ژرفتر به آنها بنگرید تا ببینید که ریشه آنها چیست، میتوانید از اندیشههای منفی و نگرانی هایتان به شیوه مثبت سود جویید.
به محض اینکه از باورهای منفی خودتان آگاه شدید، میتوانید آنها را تغییر دهید. شناخت عمیق باور منفی به این معناست که ??درصد از راه رها کردنش را طی کرده اید.
شاید چندی به طول بینجامد که کاملاً از بین برود. اما همین که واقعاً آن را ببینید و احساس کنید که چگونه در زندگی تان سرگرم کار بوده است، بی شک راه خروج را در پیش خواهد گرفت.
با خودتان همنوا و هماهنگ شوید و قدر زندگی تان را بدانید. این فرآیند سبب می شود که انرژی مثبت وجودتان جریان پیدا کند و خود به خود موجب خلاقیت افزونتر زندگی تان میشود و اما گام دیگر عفو و بخشش خود است.
شما هم احتمالاً با مشکلات بمانید، بسازید و ستیز کنید. عقب نشینی موقتی هم اشکالی ندارد، کمکی است به شما تا دوباره به زندگی بازگردید. قبل از هر چیز خود را مشمول عفو قرار دهید.
خطاها و لغزش های گذشته را به خود ببخشایید. از شکنجه کردن خویش به گناه عقل و درایتی که باید در گذشته به خرج می دادید و ندادید دست بکشید.
فراموش کنید که در موقعیتی به جای جسارت، احتیاط کردهاید و در موقعیتی دیگر که احتیاط شرط عقل بوده، بیپروا بوده اید. عصبانیتهای بی مورد را فراموش کنید.
فراموش کنید که در جایی در احقاق حق خود کوتاه آمده اید. بگذرید که در برخورد با سخنان تند و درشت، احساسی را جریحه دار کردهاید.
نوشته شده توسط: الهه ناز
چرا دعا می کنیم؟
شاید برایتان جالب باشد که آگاه شویم دعا در زندگی ما انسانها چه اثراتی به همراه دارد. امروزه اکثر ما انسانها فکر میکنیم دعا کردن هیچ تاثیری در زندگی و موفقیت ما ندارد.
گاهی ما، خداوند را محدود میکنیم به زمان و مکان مشخصی و دعای ما امکانپذیر نیست مگر در زمان و مکان معینی. بعضی از ما سحرگاهان هنگامی که خداوند هنوز خورشیدش را بر ما نتابانده، دعا میکنیم، بعضی دیگر شبانگاهان دیرهنگام زمانی که روز به اتمام رسیده و سکوت شب فرا رسیده است. بعضی در اتاق کوچکمان و بعضی در پشتبام خانه، بعضی در کلیسا و بعضی دیگر در رختخواب. گاهی چنان با این زمان و مکان معین انس میگیریم که دعا کردن در شرایطی دیگر برایمان غیرممکن میشود.
دعا کردن فوایدی دارد که باعث ایجاد سلامت جسمانی در انسانها میشود و کلیه این مزایا قابل اثبات هستند.
دعا، صحبت کردن با خالقی است که به شما هستی بخشیده، دعا یعنی برقراری ارتباط با یگانه خالق هستی.
خداوند به تکتک مخلوقاتش علاقه دارد و برای آنها ارزش قائل است. زمان دعا کردن باید این کار را با اعتقاد و ایمان کامل انجام دهید و مطمئن باشید که خداوند صدای شما را میشنود و روزی به شما پاسخ خواهد داد. اگر به دعا کردن ایمان نداشته باشید، چیزی بیشتر از آرامش نصیبتان نخواهد شد. برای رسیدن به حاجات، باید اعتقاد داشته باشید که خداوند به شما علاقهمند است و منتظر شنیدن صدای شماست. او همیشه به شما کمک خواهد کرد تا نقاط خالی موجود در زندگی خود را به نحوی پر کنید.
بیایید از هر فرصتی برای صحبت کردن با خدا استفاده کنیم. بیایید رابطه خود را با خدایمان صمیمیتر و دوستانهتر کنیم.
خداوند از ما میخواهد که با او صادق باشیم و در سختی، غم و عصبانیت یا در آسایش، خوشی و شادی با او در ارتباط باشیم. او ما را در هر لحظه میخواهد، پس ما نیز باید هر لحظه با او در ارتباط باشیم.
زمانی که دست به دعا بلند میکنید، نه تنها خداوند با روی باز به شما پاسخ میدهد، بلکه با این کار درهای زندگی خود را به سمت او باز نمودهاید و به راحتی با قلب و سپس تمام وجودتان عجین میشود. دعای شما به منزله دعوتی است که باعث میشود باریتعالی به زندگی شما قدم بگذارد.
ما دعا میکنیم خداوند کنترل امور زندگیمان را به عهده گیرد و در تمام شرایط ما را یاری کند چرا که ما آفریده شدهایم تا با خدا راز و نیاز کنیم و فقط از این طریق میتوانیم به سعادت و خوشی دست پیدا کرده و معنای حقیقی زندگی را دریابیم.
نوشته شده توسط: الهه ناز
بنام خدا
سلام
میگن خدا افرادی رو که غرورشونو میشکونه خیلی دوست داره ، چون غرور و تکبر بارز ترین ویژگی شیطانه ، و خدا نمیخواد مخلوقش این خصلت رو از شیطان بگیره. اگه یه جایی ، یه زمانی ، غرورت شیکست ، غصه نخور ، شاید به ظاهر فکر کنی زمین خوردی ، اما در اصل خدا دستتو گرفته و از روو زمین بلندت کرده. هر عملی ، هر حرفی ، هر حرکتی یه پشت صحنه ای داره که بقیه ازش بی خبرن ، مثلا ممکنه هدف من از این صحبت ها فقط مطرح کردن خودم و یا جلب توجه باشه ، ولی اینو کسی نمیدونه ، اتفاقات و داستان هایی هم که توو زندگی ما از طرف خدا میوفته عین همین موضوعه. بعضی وقتا خدا خوشی های مارو ازمون میگیره تا خوب شیم ، آخه میدونید که؟ ما اومدیم اینجا که خوب باشیم ، نه خوش !. یه روزی پیامبر در راه مسجد میرفته ، بچه ها به پیامبر اصرار میکنن که باهاشون بازی کنه ، پیامبر شروع میکنه به بازی با بچه ها ، یه مدتی که میگذره یکی از اصحاب میاد تا ببینه چرا پیامبر دیر کرده ، حضرت به شخص میگه ، چند تا گردو واسه من تهیه کن تا بدم به بچه ها و سرشون گرم شه و ما هم به مسجدمون برسیم. خلاصه حضرت چند تا گردو میندازه زمین و بچه ها میرن دنبال گردو بازی ! . در راه مسجد پیامبر به شوخی و به زبون خودمون به همراهش میگه : دیدی چطوری پیامبر خدا رو با چند تا گردو عوض کردن؟!!
توو این دنیا هم ، خدا خودش به ما خوشی میده تا ببینه ما به چه قیمتی خوشی ها رو با خوبی ها عوض میکنیم ، اگه میخوای خوب باشی باید خوشی هاتو رها کنی ، مثل آدمی که سرما خورده ، خربزه خیلی براش خوشه ، اما اصلا براش خوب نیست! ، آمپول براش اصلا خوش نیست ولی براش خوبه!... چقدر زیبا توصیف میکنه این انسان ها رو :
همین کسانند که ضلالت را به بهای هدایت ، و عذاب را در ازای آمرزش خریدند.
پس چه صبورند بر آتش! " بقره ، آیه ی 175 "
خیلیا توو این دنیا میرن دنبال گردو بازی ، اما خدا انقدر دوسشون داره ، که طاقت نمیاره و گردو هاشونو ازشون میگیره تا دوباره برگردند سمت خودش. توو سوره ی حدید ، خدا ، هم خیلی قشنگ به بنده هاش دلداری میده ، یعنی اونایی که گردو هاشونو ازشون گرفته ، و هم یه تلنگری به کسایی میزنه که هنوز گردو دستشونه ، خیلی آدمو آروم میکنه این دو تا آیه :
آیه ی 22 : هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در جانتان روی ندهد مگر پیش از آنکه آنرا پدید آوردیم در کتابی ثبت است. همانا این کار بر خدا آسان است... آیه ی 23 : تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوه نخورید و بدانچه به شما داده سرمست نباشید ، و خدا هیچ خود خواه فخر فروشی را دوست نمی دارد.
خلاصه اینکه ، این حرف هارو زدم تا آخرش اینو بگم : یه نگاه به خودت بنداز ، ببین چند وقته داری گردو بازی میکنی ! ، اگه خودت قدرت و دله دور انداختنشونو نداری پس دعا کن خدا ازت بگیرتشون...
یا حق...
نوشته شده توسط: الهه ناز
آنــان که علـــی را چو خـــدا پنـــدارنـــد کفـــرش بـــه کنـــار عجــــب خــــدایـــی دارنـــد.
عــیـــــد غـــدیـــر خـــم ، عیـــد ولایت علـــی بــــر همــــگی مبـــارک
نوشته شده توسط: الهه ناز
اگر یک روز بد در محل کارت داشته باشی:
به مردی فکر کن که سالهاست بیکار است و شغلی ندارد
ممکنه قصه زود گذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری:
به زنی فکر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ? هفت روز هفته را کار میکند تا فقط شکم فرزندانش را سیر کند
وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن کمک مایلها پیاده بروی
به معلولی فکر کن که دوست دارد یکبار فرصت راه رفتن داشته باشد
وقتی که روابط تو رو به تیرگی و بدی میگذارد و دچار یاس میشوی:
به انسانی فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده
ممکنه که احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی میکنی و بپرسی هدف من چیه؟
شکر گذار باش. در اینجا کسانی هستند که عمرشان آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافی برای زندگی کردن نداشتند.
وقتی متوجه موهایت که تازه خاکستری شده در آینه میشوی:
به بیماری سرطانی فکر کن که آرزو دارد کاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند.
ممکنه خودت را قربانی تندی ?جهل?پستی یا تزلزلهای مردم ببینی:
به یاد داشته باش همه چیز میتواند بدتر هم باشد. تو میتوانستی یکی از آنها باشی.