نوشته شده توسط: الهه ناز
حسین (ع) هنوز مظلوم است
حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... ستار گلمکانی صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر ?ماه تکیه راه می اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می مالد و ?? ماه هم سرشان شیره! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می شود و میانداری می کند و روزها مردم را لخت می کند و زورگیری ...! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می کند وآخرین ورژن! پوسترهای علی اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... آقای صولتی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می کند و تا آخر سال هم مشتری هایش را! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می زند و علم می کشد ولی در ماه رمضان سیگار ازلبش نمی افتد! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته جات عزاداری اسفند دود می کند! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... نیما پشت ماکسیمایش می نویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ??ماهه اش دور نمی شود! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... حاج مجید مداح معروف شهر بابت ? ساعت مداحی حقوق ?? روز یک کارگر را می گیرد! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ??شب شیر صلواتی به خلق خدا می دهد و ??? روزهم با اضافه کردن آب شیرشان را می دوشد! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم مولا بر مصیبت ما می گرید! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... حاج آقا کلامی ?شب مردم را به تقوی دعوت می کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوی می کند! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... هیت امنای مسجد ...علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می زنند و گریه می کنند ! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... کل یوم عاشورا یعنی...?? روز و شب ...غم گریه کل ارض کربلا یعنی...چند مسجد و چند تکیه ! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد او هم می رود تا سال بعد ! تا یاد بعد!
|
نوشته شده توسط: الهه ناز
اگر این شیر میدانست چه مزایای خاصی داشت، به این راحتی در دسترس همگان قرار نمیگرفت. شیر محصول لبنی است که این سالها کمکم به یک ماده حیاتی تبدیل شده است.. با اینکه سالهای زیادی است که شیر به صورت یارانهای در کشور توزیع میشود اما کمبود، توزیع نامناسب و نداشتن نظارت بر پخش آن، همچنان مصرفکنندگان را دچار دردسرهای زیادی کرده است. این در حالی است که با کاهش دمای هوا، تقاضا برای دریافت شیر یارانهای افزایش یافته و توزیع نامناسب این فرآورده لبنی، مردم را با مشکل مواجه کرده است..
از زمانهای بسیار دور شیر شیشهای یارانهای هفتهای سه بار در مناطق و محلهها توزیع میشد و روزها و حتی ساعت پخش آن نیز مشخص بود اما چند سالی است که شیرهای یارانهای شیشهای جای خود را به شیرهای کیسهای دادهاند. شیرهای شیشهای با نام یک کارخانه توزیع میشد اما با جایگزین کردن شیرهای یارانهای کیسهای که البته فواید زیادی هم دارند، در هرکدام از محلهها و مناطق، شیرهایی با نام کارخانههای متفرقه توزیع میشود که نامشان تا به حال روی هیچ محصول لبنی دیگری به چشم نخورده است. حال در بعضی محلهها به دلیل نداشتن دقت و نظارت کافی، فروش اجباری محصولات لبنی در کنار شیر یارانهای وجود دارد و بسیاری از نمایندگیهای پخش توزیع شیر به خاطر اینکه نام محصولاتشان بیشتر به مردم شناسانده شود و به نوعی تبلیغ محصولاتشان صورت بگیرد، این عمل را انجام میدهند. این در حالی است که از حدود شش میلیون تن شیر تولیدی کشور، نیمی از آن در کارخانههای تولید فرآوردههای لبنی تبدیل به شیر یارانهای و سایر فرآوردههای لبنی میشود که از این میزان، 5/1 میلیون تن آن شیر یارانهای خانوار و مدارس است. نکته قابل توجه این است که تنها 25 درصد شیر تولیدی کشور با یارانه توزیع میشود و برخی از نمایندگیهای پخش شیر یارانهای نیمی از سهمیه را بین مردم توزیع میکنند و پنجاه درصد را به نرخ آزاد میفروشند. باید به این موضوع توجه داشت که کم نیستند مردمی که در این روزهای سرد زمستان مجبورند ساعتها در صف خرید تنها یک کیسه شیر یارانهای بایستند. محصولی که به عنوان یکی از اصلیترین مواد مغذی برای رشد کودک، نوجوان و حتی بزرگسالان است. |
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
|
نوشته شده توسط: الهه ناز
12. توصیه دوستانه: دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را. بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد. حالم را به هم میزد. دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،فقط گوشهای بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا میکنم. نه قیل و قال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد. میبینی! آدمها خودشان دور من جمع شدهاند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق میکنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات میدهد. اینها سادهاند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب میخورند. از شیطان بدم میآمد. حرفهایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبهای عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتهام. تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. میخواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغیاش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشکهایم که تمام شد،بلند شدم. بلند شدم تا بیدلیام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.و همانجا بیاختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود، همین!!!!!!
13. توصیه دوستانه: ارزش زندگی با یک موفقیت یا یک شکست تعیین نمیشود.
14. توصیه دوستانه: دیروز شاید آغاز و شاید پایان امید بود بستگی داره چطور به آن نگاه کنم.
15. «بیل گیتس»، رئیس «مایکروسافت»، در یک سخنرانی در یکی از دبیرستانهای آمریکا، خطاب به دانشآموزان گفت: «در دبیرستان خیلی چیزها را به دانشآموزان نمیآموزند». او هفت اصل مهم را که دانشآموزان در دبیرستان فرا نمیگیرند، بیان کرد. اصول بیل گیتس به این شرح است:
اصل اول: در زندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید.
اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار میرود که قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید.
اصل سوم: پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوقالعاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید.
اصل چهارم: اگر فکر میکنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد.
اصل پنجم: آشپزی در رستورانها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگهای ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار «یک فرصت» بود.
اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید.
اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما میرسد، ملالآور نبودند.
16. توصیه دوستانه: هیچگاه از عواقب تصمیمگیری برای رسیدن به هدفتان نترسید، زیرا اگر عواقب احتمالی انتخاب خود برای رسیدن به هدف هراس داشته باشید، قادر به تصمیمگیری نخواهید بود، فکر کردن به شکست پروژه یا ایده، شما را در اخذ تصمیم مردد میسازد. هر فکری برای اینکه به مرحله عمل درآید، باید شروع شود و پیش شرط هر شروعی، تصمیمگیری است.
ادامه در آرشیو مطالب...
نوشته شده توسط: الهه ناز
عاشقانه:
1. گر عشق نباشد به چه کار آید دل؟
عشق یعنی مستی و دیوانگی.
عشق یعنی به جان خود بیگانگی.
عشق یعنی شب نخفته تا سحر.
عشق یعنی سر به در آویختن.
عشق یعنی اشک حسرت ریختن.
عشق یعنی در جهان رسوا شدن.
عشق یعنی مست و بیپروا شدن.
عشق یعنی سوختن یا ساختن.
عشق یعنی زندگی را باختن.
عشق یعنی انتظار و انتظار.
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار.
عشق یعنی دیده بر در دوختن.
عشق یعنی در فراغش سوختن.
عشق یعنی لحظههای التهاب.
عشق یعنی لحظههای نابِ ناب.
عشق یعنی سوزه آهِ یک شبان.
عشق یعنی معنی رنگی کمان.
عشق یعنی شاعری دل سوخته.
عشق یعنی آتشی افروخته.
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن.
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن.
عشق یعنی با پرستو پر زدن.
عشق یعنی آب بر آتش زدن.
عشق یعنی قطره و دریا شدن.
عشق یعنی همچو من شیدا شدن.
عشق یعنی یک شقایق غرق خون.
عشق یعنی درد محبت در درون.
(کتاب، زندگی زیباست)
2.
ای درمیان جانم و جان از تو بیخبر
و زتو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
نقش تو بر خیال و خیال از تو بینصیب
نام تو بر زبان از تو بیخبر
جویندگان گوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
شرح و بیان تو چه کنم زآنکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بیخبر
عطار اگر چه نعره عشق تو میزند
هستند جمله نعره زنان از توبیخبر
(از کتاب زمزمههای زندگی)
3.
جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست
جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست
مدام آتش شوق تو در درون منست
چنان که یکدم از آن آتشم رهائی نیست
وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن
طریق یاری و آئین دلربائی نیست
زعکس چهره خود چشم ما منور کن
که دیده را جز از آن وجه روشنایی نیست
به سعی دولت وصلت نمیشود جاهل
محقق است که دولت بجز عطائی نیست. (از کتاب زمزمههای زندگی)
4. در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ، پیروزی نوعی عشق است .(امرسون )
5. دنبال کسی نگرد که بتوانی با او زندگی کنی ، دنبال کسی باش که بدون او نتوانی زندگی کنی؟
عشق ، فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد؟
عشق یعنی ترس از دست دادن تو. (ایتالیائی)
6. عشق و دیوانگی
دوست خوب من ! سلام
تا احساس میکنی که ته قلبت خبرهایی است و عاشق شدهای میبینی که معشوقهات کوله بار سفرش را بسته است.
تا بجنبی که از او بپرسی به کجا میرود او برای همیشه رفته است.
غروبها که میشود کوچهها بوی غربت میدهند .
سعی میکنی خودت را در انبوه و ازدحام مردم گم کنی.
ولی همه را که پیدا کنی باز هم دردی در دلت و بغضی درگلویت احساس میکنی که جز دیدار او بر این زخم مرهمی نیست. او چیز دیگری است تا او هست زندگی هم هست.
وقتی او میرود همه چیز از دست رفته است حتی امید. روز اول که عاشق میشوی گمان میکنی که خوشبختترین آدم روی زمین هستی و خوشبختیات را با همه قسمت میکنی . سیب اول دوستیات را هنوز گاز نزدهای که دلتنگیهایت شروع میشود . اضطراب و دلهرهداری شب و روزت میشود او. خوابهای زیبای با او بودن را میبینی و هرچیز را که بو میکنی بوی او میدهد . ناگهان احساس میکنی که او تو را نمیبیند و او همه را میبیند جزتو. عاشق میشوی آنچنان در یاد او خودت را ذوب میکنی که خودت را از یاد میبری . احساس میکنی که تنهاترین انسان روی زمین هستی و حال وقت آن است که سیب تنهاییات را با همگان قسمت کنی . تنهاییات آنقدر بزرگ میشود که هیچ اشکی نمیتواند آتشی را که در سینهات افروختهای خاموش کند. احساس میکنی که او شدهای . عاشق عاشق. دعا میکنی اشک میریزی فریاد میزنی او را . و او برای همیشه رفته است او را که عاشقش بودی و همچون بت میپرستیدیاش.
گمان مبرکه از دوست داشتن او چیزی جز تنهایی نصیبت شود. تنهایی میوه تلخ درخت عشق است . تا تنها نشوی لذت عشق را نچشیدهای . تنها میداند که عشق چیست . تا طعم تنهایی و تنها شدن را نچشیده باشی مزه عشق را نمیتوانی بفهمی.
تا میآیی که بگویی دوستت دارم همه چیز تمام شده است و او در خلوت یک صبح پاییزی پشت جنگلهای آنسوی چشمهای بارانی گم شده است. میدوی تا سیبی را که در دست داری به او هدیه کنی اما او سیب را به تو میبخشد تا طعم تنهایی را به یادگار از او داشته باشی.
عشق تنها شدن است. عشق دیدن و نداشتن است. عشق دیوانگی است. تا دیوانه نشوی عاشق نمیشوی . عاشق دیوانه است. عاقلان تابع قانوناند و عاشقان از هیچ قانونی تبعیت نمیکنند. هر آنچه دل بگوید همان راست است و راست همان است که دل بگوید.
قویترین انسان را به یاد داشته باش. قویترین انسانها کسی است که بتواند بیش از همه تنها بماند و قوی تر از او کسی است که هم عاشق باشد و هم تنها مانده باشد . عشق و تنهایی اگر یکجا بر کسی فرود آیند جز خاکستری از عشق بر جای نخواهند گذاشت. تنهایی سخت است و چشم انتظاری از له شدن زیر چرخهای یک کامیون هم زجرآورتر است. چشم انتظاری میمیراند و ازپای در میآورد . اگر یک بار عاشق شده باشی خواهی دانست که من چه میگویم.
دوست خوب من !
خدا نکند که عاشق هم تنها باشد هم چشم انتظار.
که در این صورت دیوانگی به سراغش میآید.
دیوانگی یعنی لذت همه خوبیهای دنیا را یکجا داشتن. دیوانگان به حقیقت نزدیکترند و سیب را میفهمند . دیوانگان هم ستاره را دوست دارند هم گاو را !.
در نگاه دیوانگان همه چیز خوب است. سالهای سال عاشق بودن به لحظهای دیوانه بودن نیرزد. دیوانگی سرچشمه همه پاکیهاست. دیوانگی یعنی تو باش و من نباشم . دیوانگی یعنی بدانیم عشق زیباست حتی اگر به آنی دیدن باشد. دیوانگی یعنی من عاشق باشم حتی اگر به تو نرسم. دیوانگی یعنی من تو را دوست داشته باشم حتی اگر از من متنفر باشی.
دیوانگان به سر انجام نمیاندیشند . دیوانگان همه را دوست دارند و فقط به حال میاندیشند.
دیوانگان از کسی باکی ندارند و وقتی عاشق میشوند همگان را خبر میکنند و زنگ بیدار باش عشق را در سر تا سر شهر به صدا در میآورند. دیوانگان عشقشان را در پستوی خانههایشان پنهان نمیکنند.
فریاد میزنند تا همگان بدانند که دیوانگی یعنی عاشق باشی و تنها بمانی و هیچ نگویی و دم برنیاوری حتی اگر بغضی که درگلوداری تو را از پای درآورد و اشکی که از چشمانت فرو میریزد دریاچه خونی شود.
دوست خوب من !
ستاره باش، اگرچه دور اما دست یافتنی و به یاد داشته باش اگر روزی عاشق شدی صادق باشی....... صادق صادق......
7. اگه یه روزی یکی بهت گفت دوستت دارم سعی نکن بهش بگی دوستت دارم
اگه گفت عاشقتم سعی نکن عاشقش باشی
اگه گفت که تو همهی زندگیمی سعی نکن همهی زندگیش باشی
چون یه روزی مییاد بهت میگه ازت متنفرم اون موقع نمیتونی سعی کنی ازش متنفر باشی
8.
به کوه گفتم عشق چیست؟! لرزید
به ابر گفتم عشق چیست؟! بارید
به باد گفتم عشق چیست؟! وزید
به پروانه گفتم عشق چیست؟! نالید
به گل گفتم عشق چیست؟! پرپر شد
به انسان گفتم عشق چیست؟!
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:
دیوانگیست!
9. فرق من و تو:
گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم.
گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم.
گفتی من بجز تو به کسی فکر نمیکنم، گفتم اتفاقا من به خیلیها فکر میکنم.
گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری.
گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو میکشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم.
گفتی ... ، گفتم... .
حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟ نه!
فرق ما اینه که: تو دروغ گفتی، من راستشو.
10. آنان چه....
آنان چه احمقند آنان که عشق را تنها به سوی خویش اصرار میکنند
خود را میان تن شب را میان من، من را میان خود تکرار میکنند لیلای خسته را
ادامه دارد...
نوشته شده توسط: الهه ناز
سخنان بزرگان:
1. « درخت و تبر »
درخت نعرة تلخی زد و به خاک افتاد !
تبر به خنده درآمد از این حکایت و گفت :
ببین چگونه به خاک سیاهت افکندم ,
***
درخت گفت :
تو ما را زپا نیفکندی
که از وجود تو مرد افکنی نمیآید
زپا افتادة خویشم، به خویشتن بنگر
که پارة تن من ، دستگیر و دستة توست
***
به روز رزم ننالد کسی زدشمن گُرد
چه سازد آنکه به میدان ، زپشت خنجر خورد؟! « محمود پاینده»
2.
طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف
گربکشم زهی طربور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نیست این دل پرامید من
گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف (حافظ)
3. به من بگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمیتوانم نفهمم، من میفهمم. (دکتر علی شریعتی)
4. شما بدون تسلط بر خود نمیتوانید فاتح دیگران باشید.(کیم وو چونگ)
5. اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد ، بهاین معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. (مارکز)
6. بهترین راه پیش بینی آینده، ساختن آن است . (برایان تریس)
7. در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است.(گوته)
8. هر کجا میروی ، با تمام قلبت برو؟ آسمان برای گرفتن ماه تله نمیگذارد، آزادی خود ماه است که او را پایبند میکند. (تاگور)
9. سرمایههای هر دلی ، حرفهائیه که واسه گفتن داره؟
10. زنانیکه میخواهند مرد باشند ، زنانی هستند که نمیدانند زن هستند. (الکساندر دوما )
11. شانس هرگز کافی نیست. (اندرو متیوس)
12. قانون احتمالات یادت نره ، بلاخره یک نفر خواهد گفت بله. (آنتونی رابینز )
13. اگر فکر میکنید که موفق میشوید یا شکست میخورید، در هر دو صورت درست فکر کردهاید. (آنتونی رابینز)
14. وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهودهای است . (لارو شفوکو )
15. موفقیت ، یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن. (توماس ادیسون)
16. مهم این نیست که در کجای این جهان ایستادهایم ، مهم این است که در چه راستایی گام بر میداریم . (هولمز)
17. سعی نکنیم بهتر یا بدنر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم . (مارکوس گداویر )
18. مغز ما یک دینام هزارولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمیکنیم. (ویلیام جیمز)
19. اگر کسی از درخت زردآلو بپرسد که: « از وقتی که هسته بودی تا الان که درخت شدهای چی از همه بیشتر بهت سخت گذشت؟
میگوید : یکی آن زمستان اولی بود که سرما شد و یخبندان شد و یخ پوستم را ترکاند، یکی هم آن سال که باغبان آمد و با نیش چاقویش پوستم را چاک داد و پیوند زد.
راست میگوید. بهش سخت گذشته. حواسش هم نیست که اگر آن سرما و یخبندان نبود و پوستش را نمیترکاند، توی باغچه میپوسید و اگر هم آن نیش چاقو نبود تا دنیا دنیا است بیبار میماند.
یک حرف برایت بزنم که کیف کنی. هزار بار هم شنیدهای ولی کیف دارد. خدا معاملهگر است. معاملهگر زرنگی هم هست. میروی جلو کلاهش را برداری، سرت کلاه میگذارد. تازگیها هم شنیدهام که معامله میکند سه به یک. اما جنسی که دارد اینقدر خوب است که سه به یک هم میارزد. آن سه تا که میخواهد چی است؟ آن سه تا چی است؟
اولیش این که برگرد. برگرد خانهات. برگرد به وطنت. برگرد پیش مادرت. برگرد همانجا که بودی. همانجا که آهو بودی و قشنگ بودی.
دوم این که دنبال آرامش باش. همیشه پی آرامش و امنیت باش. از هر چیزی میگذری بگذر، ولی از آرامش نگذر. از امنیت نگذر.
سومی هم این که کار کن. کار خوب هم بکن. کاری کن که خوبی ازش دربیاید. این کارها را که کردی، او هم همهی کارهای بدت را جمع میکند، مثل این معرکهگیرها. چی میگویند بهش شامورتی. همهاش را میکند کار خوب. کار بد چی شد؟ خوب شد. خلاص مومن برایت گفتم همان کسی است که دنبال آرامش است. دنبال امن و امان است. آن وقت مومن یک شرایطی دارد. یک احوالی دارد. این احوال اگر در کسی بود، خودش بود نه که به زور، او مومن است. اما اگر به زور در کسی فراهم کردند یا کسی نداشت، خب او به امن و آرامش نزدیک نشده هنوز.
از این نشانهها یکی هم این است که غمش توی دلش است. هر وقت دیدی دلت میخواهد شکایت کنی، غمت را به یکی بگویی بدان که هنوز تا آرامش و امن فاصله داری. وقتی به آرامش نزدیک شوی اصلا دلت نمیخواهد شکایت احوالت را به کسی کنی. یکیش هم این است که شادیش توی صورتش است.
وقتی شاد است اصلا نه میخواهد قایم کند و نه اگر هم بخواهد میتواند.» (دکتر علیرضا شیری)
20. این زمانه بازیهای فراوان دارد که ذهن و فکر را به خود مشغول و انسان را فرسوده میکند و کسانی که حرص و طمع میورزند، بیشتر رنج میکشند. فروتنی و تواضع، شرط اول بزرگی است. (حافظ)
21. خود را بشناس و بر روح خویش فرمانروایی کن. در این صورت میتوانی امیدوار باشی که روزی مقتدر و سعادمتند خواهی شد. (تنسون)
22. در بطیعت و اخلاق انسانی، هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود. (بیکن)
23.
چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
مجموعتر از ملک رضا مملکتی نیست
گر منزلتی هست کسی را مگر آنست
کاندر نظر هیچ کساش منزلتی نیست. (سعدی)
24.
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هرآنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر (دیوان حافظ)
ادامه دارد....
نوشته شده توسط: الهه ناز
تصاویری از همدان بدان شرح
استر و مردخای
شیر سنگی
آرامگاه باباطاهر
آرامگاه بوعلی سینا
آبشار گنجنامه (عباس آباد)
تخت سنگهای گنجنامه
غار علیصدر
قایقهای غارعلیصدر
سنگ شیر از جلو
آرامگاه باباطاهر
آرامگاه بوعلی سینا
گنجنامه
راه غار علیصدر
عاشورا
فرش دستباف همدان
آبشار گنجنامه زمستانی
داریوش طاق بستان کرمانشاه
نوشته شده توسط: الهه ناز
بسیاری از ما شناخت مان از امام حسین (ع) فقط محدود به دو روز تاسوعا و عاشورا و یا شاید فقط عاشوراست، در حالی که به تعبیر علامه شهید مرتضی مطهری، عاشورا یک فرهنگ می باشد و زندگی سرور آزادگان جهان مملو از نکات علمی است. امام حسین (ع) معلم بزرگ تاریخ است؛معلمی که اگر رفتار و گفتارش مبنای زندگی قرار بگیرد، موجب تحول شگرف در آن خواهد شد. «از روز تاسوعا می دانیم و عصر عاشورا ختمش می کنیم. قبل و بعد آن را دیگر نمی دانیم چه شد؟» این سخن گرانبهای استاد شریعتی در وصف امام حسین (ع) است و در ادامه می گوید: «حسین می خواست بیاموزد که چگونه زندگی کنند اگر می توانند و چگونه بمیرند اگر نمی توانند.» به واقع همین گونه است؛ حسین (ع) تنها برای تاسوعا و عاشورا نیست، بلکه این امام بزرگوار در سال های پیش از واقعه عاشورا، زندگانی می کرد و به ارشاد مردم می پرداخت. به نوعی زندگی می کرد که همه در آرزوی آن بودند. امام سوم شیعیان مقامی عظیم و والا داشت. دارای صفاتی بود که بهترین درس را به تمام عالم بشریت داد. تواضع، ادب، بخشش، صله رحم، شجاعت، شهامت، فداکاری و گذشت، زهد و تقوی، عدالت و بسیاری از صفات پسندیده را دارا بود. به صفاتی از این شخصیت بزرگ تاریخی پرداخته ایم. به قول دکتر علی شریعتی: «حسین وارث آدم». زندگانی او فراتر از عاشورا بود. آنچه در ادامه می خوانید، گوشه هایی از اندیشه های ناب حسینی است، به امید آن که در زندگی عادی مان مورد توجه قرار گیرد.
دوری از گناه: روزی مردی خدمت امام حسین (ع) آمد و گفت: من مردی هستم اهل گناه و توانایی این که از گناه بگذرم را ندارم، پس شما مرا موعظه ای بفرمایید تا گناه نکنم.
امام (ع) فرمودند: پنج کار را به جا بیاور و سپس هر گناهی را که می خواهی انجام دهی، انجام بده. اول آن که؛ از روزی خدا نخور و هرگناهی بخواهی انجام بده. دوم آن که؛ از ملک و زمین خدا خارج شو و گناه کن. سوم آن که ؛ برای گناه جایی برو که خداوند تو را نبیند و آن وقت آن گناه را انجام بده. چهارم آن که؛ وقتی فرشته خداوند عزرائیل برای گرفتن جان تو می آید، او را از خود دور کن و هر گناهی را انجام بده. پنجم آن که؛ وقتی در روز قیامت تو را خواستند در آتش دوزخ بندازند، تو در داخل آتش نرو و هر گناهی خواستی انجام بده.
احسان به مانند باران: مردی در حضور امام حسین (ع) گفت: احسان کردن به نا اهل تباهی است. امام در پاسخ او، فرمود: چنین نیست، احسان مانند باریدن باران است که نیکوکار و بدکار را در بر می گیرد.
احترام به یکدیگر: امام (ع) می فرمایند: «بترسید، دوری کنید از ستم کردن به کسی که یاوری جز خداوند عزوجل ندارد.»
دوری از نا امیدی: امام (ع) فرمودند: «کسی که با نافرمانی خدای حکیم، گرد کسی گردد و عاشق شود، به آنچه امید داشته باشد، دست ژیدا نمی کند.»
حسنات سلام: سلام، هفتاد حسنه دارد، شصت و نه حسنه آن برای سلام کننده است و یک حسنه از آن پاسخ دهنده سلام؛ و بخیل کسی است که از سلام دادن خودداری نماید.
از ستم فاصله بگیرید: امام حسین (ع) به فرزند خود امام سجاد (ع) فرمود: پسرم! مبادا کسی که در برابر تو جز خدای عزوجل یاوری نمی یابد مورد ستم تو قرار گیرد.
رفتار درست: برادران، چهار گونه اند: برادری که سودش نصیب تو و خودش می گردد، برادری که سودش فقط نصیب تو می شود، برادری که فقط زیانش به تو می رسد و برادری که سودش نه نصیب تو گردد و نه نصیب خودش. از امام حسین (ع) در این خصوص توضیح خواستند، فرمود: آن برادری که سودش نصیب تو و خودش می گردد، برادری است که هدفش از رفاقت، تداوم برادری است نه نابودی آن؛ پس این برادری به سود هر دوی شماست؛ زیرا هنگامی که برادری کامل شد زندگی برای هر دو دلپذیر و دوست داشتنی می شود و اگر این برادری به ناسازگاری کشد، زندگی هر دو تباه گردد. برادری که فقط سودش نصیب تو می گردد، برادری است که طمع را از خود دور کرده و شیفته تو گشته و چون شیفته برادری مشکل گشا و سودمند است. برادری که فقط زبانش عاید تو گردد، برادر نماست که همیشه منتظر گرفتار شدن توست و با تو یکدل و یکرنگ نیست و بین آشنایان بر تو دروغ می بندد و حسودانه بر تو می نگرد، پس لغت خدای واحد بر چنین برادری باد. و اما برادری که نه سودش نصیب تو گردد و نه نصیب خودش، آن برادری است که خدا او را پر از حماقت ساخته و او را به کلی از رحمت خود دور کرده است، پس او را مشاهده می کنی که خود را بر تو ترجیح دهد و از آن چه نزد توست با تنگ چشمی دنبال آن است.
غیبت نکنید: امام حسین (ع) به مردی که در حضور ایشان از دیگری غیبت می کرد، فرمود: از غیبت کردن دست بردار که غیبت خورش سگ های جهنم است.
کمک مالی: مردی به حضور امام حسین (ع) شرفیاب شد و درخواست کمک کرد، حضرت فرمود: همانا درخواست کمک مالی خوب نیست مگر برای پرداخت جریمه سنگین یا فقری ذلت بار یا تعهد مالی مهم. آن مرد عرض کرد: من هم برای یکی از این موارد آمده ام. امام حسین (ع) دستور داد صد سکه طلا (دینار) به او بدهند.
از جوانمرد کمک بخواه: مردی از انصار نزد امام حسین (ع) آمد و می خواست حضرت، مشکل مالی او را حل نماید. حضرت فرمود: ای برادر انصاری! آبرویت را با درخواست حضوری (از تباه شدن) نگهدار و درخواست خود را به صورت کتبی عرضه کن و من نیز طوری عمل خواهم کرد که تو را شاد سازم انشاا...
آن مرد به حضرت چنین نوشت: ای ابا عبدا...! فلانی از من پانصدسکه طلا طلبکار است و برای دریافت آن پافشاری می نماید، لطفا با او گفتگو فرمایید که تا فراهم شدن و پرداخت آن به من مهلت بدهد. چون امام حسین (ع) این نامه را ملاحظه فرمود، به منزل خود تشریف برد و کیسه ای که در آن هزار سکه طلا بود، آورد و به او داد و سپس فرمود: پانصد سکه آن را به قرضت بده و پانصد سکه دیگر را کمک خرج زندگی خودساز و حاجت خود را فقط با فردی در میان بگذار و کمک طلب کن که دیندار، جوانمرد و ریشه دار باشد فرد دیندار برای حفظ دین خود حاجت تو را بر آورده می سازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم می کند و ریشه دار می داند که تو با این رو انداختن به او، از آبرویت مایه گذاشتی، لذا بابرآوردن نیازت آبروی تو را حفظ می کند.
نوشته شده توسط: الهه ناز