نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان در مورد افرادی به کار میرود که می خواهند رفتار غلطی را از خود دور کنند و عواقب آن کار را به گردن دیگری بیندازند.
داستان ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان:
در زمانهای قدیم، مرد راهزنی که خیلی زرنگ و چابک بود. سالیانه فقط یکبار و به تنهایی راهزنی میکرد و بقیه سال را با پولی که به دست میآورد، میگذراند. این مرد زرنگ نقشهای داشت. او هر سال موقعی که مأموران مالیاتی، مالیات شهرهای مختلف را جمع آوری میکردند و میخواستند به قصر بازگردند. از کمینگاهی که خودش در دل کوه کنده بود خارج میشد و راه مأموران مالیاتی که تعدادشان کم بود را میبست آن وقت پولها و جواهراتی که همراه آنها بود را به زور میگرفت و در طول سال آن پولها را خرج میکرد.
آن سال هم همین کار را کرد در کمینگاه خود نشسته بود و منتظر بازگشت مأموران مالیاتی بود که یکی از آنها را دید. موقعی که نزدیک آمد در یک موقعیت مناسب از کمینگاه خود خارج شد و بر سر مأمور پرید و قبل از اینکه او بتواند حرکتی کند دست و پای او را بست. پول، طلا و جواهراتی را که همراه او بود را برداشت شترش را سوار شد و فرار کرد و مأمور دست و پا بسته را در راه گذاشت. مرد وقتی به خانهاش رسید اموال دزدی شده را در باغچهی خانهاش پنهان کرد. تنها چیزی که مانده بود شتر بود، باید به نحوی شتر را هم پنهان میکرد تا کسی به او شک نکند.
از سوی دیگر مأمور دست و پا بستهی مالیاتی که در جاده مانده بود شروع کرد به دادوبیداد تا اینکه یکی از کاروانهایی که از آنجا میگذشتند متوجه او شده و او را نجات دادند. مأمور سریع خود را به شهر رساند وارد قصر شد و ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد.
این خبر به سرعت در شهر پیچید، و همهی مردم از این خبر مطلع شدند به جز دزد که تمام روز را در خانه مانده بود از طرف دیگر مأموران شاه در شهر راه افتادند تا شاید نشانی از دزد اموال دولتی پیدا کنند.
خبر دزدی فقط به گوش دزد زرنگ نرسیده بود، دزد با خود گفت: شتر را به محله دیگری میبرم تا شک مأموران دولتی نسبت به این محله کمتر شود این کار را هم کرد و نیمه شب آرام از خانه خارج شد و شتر را به محلهی دیگری از شهر برد همین که میخواست حیوان را بخواباند و افسارش را به در خانهای ببندد بعد فرار کند. صاحب خانه از خانه خارج شد و گفت: آقا! این شتر را جای دیگری بخوابان.
دزد خبر نداشت همهی مردم از دزدی باخبر شدند و میدانند این شتر اگر در خانهی کسی بخوابد به این معنی است که او اموال مأمور را غارت کرده و باید به مأموران پادشاه پاسخگو باشد، افسار شتر را گرفت و گفت: چیزی که زیاد است خانه، شتر را دم در یک خانهی دیگر میخوابانم. شتر را چند کوچه گذراند و باز خانهای را در نظر گرفت ولی تا خواست شتر را بخواباند صاحبخانه خارج شد و گفت: آقا! این شتر را جای دیگری بخوابان.
آن شب دزد که از همه جا بیخبر بود به در هر خانهای میرفت تا شتر را بخواباند موفق نمیشد. شکش برد که احتمالاً مردم از موضوع باخبرند و فقط نمیخواهند فردی باشند که دزد را تحویل حاکم میدهد.
با این فکر دزد خواست از شهر خارج شود و در بیابانهای اطراف شهر شتر را رها کند، ولی همین که خواست از دروازهی شهر رد شود مأموران پادشاه او را گرفتند.
نوشته شده توسط: الهه ناز
ترفند اصلی نهنگ آبی لو رفت!
پشت پرده حمایت از هنرمندان خاص!
گرفتاری دردناک 30درصد زنان تهرانی!
اینم دسته چک رنگی!
کارتون/ احمدینژاد، بقایی و مشایی بیست سال بعد
اقتصاد وابسته به نفت
حمل سلاح سرد ممنوع شد
افزایش طلاق در جامعه
ازدواجهای زودهنگام بین کودکان جای نگرانی دارد!
ثبتنام 94 هزار فارغالتحصیل دانشگاهی بیکار در سامانه کارورزی!
50 روز زندگی در پارک فردیس با کودک 8 ماهه!
کشیدن نامحسوس گوش فرزندان، بخاطر فضای مجازی!
کاریکاتور/ ژن خطرناکتر از بمب اتم !!!
کاریکاتور/ اکثر کودکانکار سوء تغذیه دارند!!!
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
مطالب طنز و خنده دار
الان کارشناس برنامه و مجری دارن درباره ازدواج دوم پدر خانواده بعد از طلاق حرف می زنن.
.
.
مجری:قبول دارین نامادری واژه خوبی نیس؟
کارشناس:صددرصد.
البته کلماتی اختراع شده.
مجری:مثال می زنید؟
کارشناس:بله. مثلا، جامادری (کسی که جای مادر اومده).
مجری:... سکووووووت
آخه جاااااااا مادری !
خفن ترین جوک های خنده دار
یه دکتر تو محله مون هست میری پیشش میگه
فعلا این داروها رو برات می نویسم
.
.
ولی بعدا حتما یه دکتر درست و حسابی برو
یعنی میخوام بگم تا این حد به خودشناسی رسیدهها
مطالب طنز و خنده دار
ازدواج یعنی
.
.
.
به فرزندی قبول کردن یه پسر بالغ که پدر و مادرش دیگه نمی تونن ازش نگهداری کنن
جوکهای جدید و خنده دار
سلامتیه زن زندگیم
خانوممو می گم
وقتی من صداش می کنم
نمیگه هااا یا بله
داد میزنه میگه بگو
بگو جووووونم، بگو عمرم
وقتی باهاش قهر می کنم اون قهر نمی کنه
میاد لپمو می کشه می گه
حق با منه هااااا نیم وجبی
ولی آشتی نفسم عمرم؟!
.
.
فعلا تا همین جاشو خواب دیدم
فردا بقیشو تعریف می کنم
جوک های خنده دار جالب
حیف نون تو امتحان ف?ز?ک سوال واسش اومده که
قانون اُهم، را توض?ح ده?د
جواب حیف نون:
.
.
وقت? م?رو?م دست شویی، اگر کس? بخواهد ب?ا?د با?د بگ?م
اهم
معلم در هنگام تصح?ح، با لبخند ملیحی دنیارو ترک کرد
جوک های خنده دار و باحال
رفته بودم بیمارستان،ابمیوه و کیک خریدم، یه پسره هم نشسته بود کنارم دیدم داره نگاه میکنه دلم سوخت برای اونم خریدم، یخورده بعد
مادرش اومد داد زد کدوم احمقی برات کیک و ابمیوه خریده!
.
.
.
(پسرش رو اورده بود برای ازمایش باید ناشتا میبود)
من نفهمیدم چطوری فرار کنم
خفن ترین جوک های خنده دار
سه تا معتاد پای بساط نشسته بودن داشتن نعشه میکردن
اولی گفت میخوام یه ترانزیت بخرم باربزنم برم خارج
دومی گفت من هم میخوام یه ویلا تو شمال بخرم به وسعت یه میدون فوتبال
.
.
سومی گفت هر چی میخواید بخرید زود بخرید چون میخوام پیک نیک و خاموش کنم
جوک های خنده دار خفن
برای کشتن یک مرد نیاز نیست ترکش کنی یا غرورش را بشکنی یا بی تفاوت باشی
برای کشتن یک مرد تنها کافی ست
.
.
یه چاقو ورداری دنبالش کنی
بهترین جوک های خنده دار
بابام داشت طالع بینی ماه تولدم رو از مجله برامون میخوند
.
.
رسید به جذاب ، زیبا و سخت کوش
یهو یه نگاه به من کرد و مجله رو پرت کرد گفت:
اینا همه ش چرته
جدیدترین جوک های خنده دار
منطق خانمها : . . . . . .
د?روز رفتم بازار ?ه مانتو بخرم بعدش ?ه جفت کفش خوشگل د?دم
ا?ن ک?فو خر?دم
جوک های خنده دار جدید
دیروز داشتم با خانومم دور فلکه با موتور دور میزدم
.
.
برگشت گفت وااااای عزیزم...
چه بوی کبابی میاد...
منم لوتی بازیم گل کرد...
گفتم گور بابای بنزین...
یه دور دیگه چرخیدم
جوک های خنده دار و باحال
من یه سری پنج دقیقه قبل از اینکه اخبار اعلام کنه تو یه کانال یه خبر خوندم به بابام گفتم فلان جا زلزله اومده
.
از اون روز هرجا بحث این میشه که حیوانات زودتر از زلزله با خبر میشن بابام بهم چپ چپ نگاه میکنه
جوکهای جدید و خنده دار
سه تا خانم عروسی دعوت بودن حالا شرح لباس:
.
.
اولی گفت : من طلایی میپوشم چون موهای شوهرم بوره با هم ست بشه
دومی میگه: من سیاه سفید میپوشم چون موهای شوهرم جوگندمی با هم ست میشه
سومی گفت :من نمیام چون اینطور که شما ست کردین من باید لخت بیام چون شوهرم کچله
مطالب طنز و خنده دار
همشیره کیست؟
.
.
.
.
به دونفر که سر یک پیکنیک شیره میکشند همشیره میگویند.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل شده حکایت روباه و مرغهای قاضی
مورد استفاده:
این ضرب المثل برای پرهیز کردن به افراد عادی جامعه از درافتادن با ثروتمندان و افراد بانفوذ حکومت به کار میرود.
در جنگلی سرسبز، گرگ و روباهی چندین سال با هم رفیق بودند. بیشتر وقتها این دو دوست با هم برای شکار به حیوانات حمله میکردند و با هم آن حیوان را میخوردند. ولی معمولاً هرکدام خودش به دنبال غذا میرفت مگر اینکه حیوانی که میخواست شکار کند به حدی بزرگ بود که تنهایی نمیتوانست آن حیوان را شکار کند و از دوستش کمک میگرفت.
شکار رفتن و تقسیم خوراکی دو نفره میان این دو حیوان دوستی و نزدیکی ایجاد کرده بود. و حتی گاهی میشد که این دو حیوان چندین روز غذایی برای خوردن پیدا نمیکردند و گرسنه میماندند.
در یکی از این دفعات گرگ گرسنه، همین طور که به دنبال غذا میگشت از کنار مرغدانی خانهی بزرگی گذشت و نگاهی به مرغدانی انداخت و دید پنج تا مرغ و خروس چاق در آنجا مشغول دانه خوردن هستند.
گرگ کمی فکر کرد و برگشت داخل جنگل و دنبال دوستش روباه گشت و هر جوری بود روباه را پیدا کرد و به او گفت: بلند شو بیا که به اندازهی چند روزمان غذای چرب و نرم پیدا کردم. روباه که خیلی گرسنه بود با خوشحالی به گرگ گفت: بگو غذا کجاست که من دیگر طاقت گرسنگی ندارم؟
گرگ گفت: دنبال من بیا تا نشانت بدهم و یکراست روباه را پشت حصار مرغدانی خانه آورد و گفت: ببین آنجا در مرغدانی است که بازمانده. کسی هم امروز در خانه نیست، وگرنه تا الان در مرغدانی را بسته بود، فقط کافی است کمی عجله کنی و در یک چشم برهم زدن حداقل یکی از مرغها را بگیری و بیاوری.
روباه که منتظر چنین موقعیتی بود از پشت حصارها دور زد و به در مرغدانی رسید. اما همین که آمد بپرد داخل مرغدانی یک لحظه با خود گفت: چه طور شده که گرگ با اینکه اینقدر گرسنه است خودش از شکار چنین لقمه آماده و لذیذی صرف نظر کرده و شکار مرغها را به من پیشنهاد میدهد. بهتر است صبر کنم تا برای خوردن یک غذای لذیذ خودم را به کشتن ندهم.
کمی که گذشت روباه از مسیری که آمده بود برگشت و خود را به گرگ رساند، گرگ گفت: چی شد؟ چرا نرفتی توی مرغدانی؟ روباه گفت: اینجا خانهی چه کسی است؟ این مرغها برای چه کسی هستند؟ چرا صاحب خانه چنین اشتباهی کرده و در مرغدانی را باز گذاشته؟
گرگ گفت: چه فرقی برای ما میکند، اینجا خانهی قاضی شهر است. حتماً عجله داشته و حواسش به مرغ و خروسهایش نبوده. روباه با شنیدن این حرفها مثل حیوانی که شکارچی ماهری را دیده باشد پا به فرار گذاشت. گرگ دوید تا خود را به روباه رساند و گفت: چی شده؟ چرا فرار میکنی؟
روباه گفت: از گرسنگی علف بخورم، بهتر است تا مرغ و خروسهای خانهی قاضی شهر را بخورم. اگر قاضی بفهمد که این دزدی، کار من است، کافی است بگوید از فردا گوشت روباه حلال است. آن وقت تو فکر میکنی من بتوانم جان سالم به در ببرم و کمتر از یک هفته نسل روباهها منقرض میشود.
نوشته شده توسط: الهه ناز
وقتی از بابام پول میخوام
نیمه گمشده
اگه اینا یادت میاد بدون که داری پیر میشی...
البته دو نوع بودن اینا زردا واسه موهای معمولی بود ، سبزا واسه موهای چرب
تزیین یخچال عروس
خداحافظ زندگى
بالاخره کبری هم رفت سر خونه زندگیش
سورپرایز های قبل از تو سوء تفاهم بود
اینو خواهشن دیگه مد نکنید
روشی جالب برای تمیز ماندن خونه
بعد از ریخت و پاش بچه هاش، این لباس ها رو تنش میکنه میاد و بعد از تمیز کردن خونه به اونا میگه:
دیگه نبینم خونه رو بهم ریختید!
احتمالا رابطه عاشقانه ای با همسرش داشته
آخرین مدل صنعت مد
این چیه .. مدل.سیگاری
آخه این کجاش شبیه منه
وقتی چشممو باز میکنم، میبینم مامانم داره جیب لباسامو میگرده که ببره بشوره
وقتی برای اولین بار سبیل گذاشتی و فکر میکنی بهت میاد
مادرا هم زرنگ شدن
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: دنیای ضرب المثل
داستان ضرب المثل محتسب در بازار است
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل محتسب در بازار است در توجه دادن به اینکه هر عملی را مکافات و پاداشی است و انسان هر کاری انجام دهد، نتیجه آن را خواهد دید.
داستان ضرب المثل محتسب در بازار است:
نقل است روزی «هارون الرشید»، بهلول را خواست، او را به عنوان نماینده خود به بازار بغداد فرستاد و به وی گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ستم و تجاوز میکند یا پیشهوری در امر خرید و فروش اجحاف میکند، همان جا عدالت را اجرا کن و خطاکار را به کیفر برسان! بهلول ناچار پذیرفت و لباس مخصوص محتسبان را پوشید و به طرف بازار شهر به راه افتاد. به بازار که رسید، پیرمرد هیزم فروشی را دید که چند تکه چوب را برای فروش مقابلش گذاشته بود.
ناگاه جوانی سر رسید و یک تکه از چوبها را برداشت و به سرعت دور شد. بهلول ناراحت شد و خواست فریاد بزند که ناگاه جوان با سر به زمین افتاد و تلاشه چوب در بدنش فرو رفت، به گونهای که خون از بدن جوان جاری شد. سپس بهلول به گشتش در بازار ادامه داد که ناگاه ماست فروشی را در حال وزن کردن ماست دید. مرد ماست فروش با نوک انگشت پا کفه ترازو را فشار میداد تا ماست کمتری به مشتری بدهد.
بهلول خواست ماست فروش را متوجه کارش کند که ناگاه الاغی به دکان ماست فروش وارد شد و سرش را درون ظرف پر از ماست کرد. ماست فروش فریادی کشید، سر الاغ به لبه ظرف ماست خورد، ظرف به زمین افتاد، شکست و همه ماستها ریخت.
بهلول چند قدمی جلوتر رفت و به دکان پارچه فروشی رسید. بزاز که مشغول ذرع کردن پارچه بود، در حین ذرع کردن، با انگشت، نیم گز خود را فشار میداد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود کم میکرد. بهلول جلو رفت که دست بزاز را بگیرد و مجازاتش کند، ولی در کمال تعجب دید، موشی وارد دخل پارچه فروش شد، سکهای به دهان گرفت و بدون اینکه پارچه فروش بفهمد، فرار کرد.
بهلول دیگر جلوتر نرفت و به نزد هارون الرشید بازگشت و گفت: محتسب در بازار است و به وجود من و دیگری هیچ نیازی نیست.
نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: دنیای ضرب المثل
داستان ضرب المثل کار از محکم کاری عیب نمیکند
مورد استفاده:
کنایه از وسواس و محکم کاری بیش از اندازه در کارها
داستان ضرب المثل:
روزی روزگاری، ملانصرالدین که با رفتارهای عجیب و غریبش خیلی معروف است، در باغچهی گوشهی حیاط خانهاش چند ساقه مو را قلمه زد. ملا چند هفتهای از آنها مراقبت کرد تا جوانه زدند و تبدیل به نهال درخت انگور شدند. ملانصرالدین که خیلی خوشحال بود و توانسته بود نتیجهی زحمتش را ببیند، ذوق زده شده بوده و از نهالها به شدت مراقبت میکرد.
او هر روز غروب وقتی که آفتاب غروب میکرد نهالها را از باغچه خارج میکرد و به انباری خانه میبرد و همهی آنها را به ترتیب میچید و فردا صبح با طلوع خورشید دوباره تک تک نهالها را میآورد و در باغچه کنار حیاط خانهاش میکاشت. آوازهی این سبک باغداری ملانصرالدین در شهر پیچید، یکی از دوستانش که این شایعات را باور نداشت، یک روز عصر به قصد میهمانی به خانهی ملانصرالدین رفت و هنگامی که وارد خانه ملا شد کم کم غروب میشد و ملا داشت تک تک نهالها را از باغچه خارج میکرد.
دوستش در حیاط نشسته بود و کارهای او را نگاه میکرد. مرد آن شب را در کنار ملا ماند و فردا صبح بعد از نماز دید ملا لباسهای کارش را پوشید و دوباره به انبار رفت تا نهالها را بیاورد و دوباره آنها را کاشت و رفت لب حوض تا دستهایش را بشوید.
دوست ملا که تا پایان کارهای او سکوت کرده بود به سراغش رفت و گفت: ملا خسته نباشی. ولی چرا این کار را میکنی. این کاشت و برداشت روزانهی تو باعث خراب شدن و از بین رفتن نهالهایت میشود. ملا لبخندی زد و گفت: تو فکر میکنی من نمیدانم ولی چه کنم؟ کار از محکم کاری عیب نمیکند. من فقط میخواهم از نهالها مراقبت کنم.
نوشته شده توسط: الهه ناز
جوک خیلی خنده دار
از عجا?ب خانم ها ا?نه که 7 طبقه? ?ک مجتمع تجار? رو طبقه به طبقه و مغازه به مغازه م?گردن، بعد که از خر?د م?ان
ب?رون م?گن :
.
.
.
اووووه ماش?ن چقدر دوره....میمردی نزدیک تر پارک میکردی؟!!!
طنز نوشته های کوتاه
بابام تو تلگرام جواب جوکا رواینطوری میده:
.
.
.
دست شما درد نکند امیدوارم همیشه شاد و خندان باشید
جوک خیلی خنده دار
طرف تو مترو داشت با تلگرام چت میکرد،نوشت بعدا باهات حرف میزنم الان چنتا گاو دارن میبینن
.
.
.
یهو همه سرشون رو برگردوندن
منم که برام تعریف کردن
مطالب طنز و خنده دار
?تهرانیا زیاد شیر بخورن، چون سرب هوا رو دفع میکنه...
ولی بلافاصله بعدش آب بخورن چون نیترات آب، ضد وایتکسه.. بعدش هم چای بخورن نیترات آب رو میکشه... بعد از چای هم
آبلیمو بخورن تا رنگای شیمیایی تو چایی را دفع کنه...
بعد از آبلیمو هم توکل کنن به خدا دیگه...
طنز نوشته های خنده دار
سوار تاکسی شدم راننده از بدبختیاش گفت گفتم حاجی منم مشکلات زیاد دارم گفت یکیشو بگو گفتم عشقم سین می کنه
جواب نمیده دستی رو کشید گفت پیاده شو
جوک خیلی خنده دار
مورد داشتیم خانومه تو گوگل سرچ کرده :عاقبت ازدواج یک زن متولد تیر ماه با یک مرد متولد مرداد، ؟
گوگل جواب داده : الله وکیلی فازت چیه آبجی!
طنز نوشته های کوتاه
اقا ما رو دزدیده بودن
دزدا یه تیکه از انگشتمو برا بابام فرستادن
بابام پیغام داد:
به مدارک بیشتری برای اثبات نیاز هست
طنز نوشته های جالب
زندگی پسر مجرد 2 بخشه
بخش اول میخواد زن بگیره خانواده مخالفه
بخش دوم خونواده میگن زن بگیر خودش مخالفه
دختر مجرد کلا یک بخشه
فقط شوهر میخواد
جوک خنده دار
میدانی در نبودت چه ها کشیده ام ?
دوسیب آلبالو . . .
لیمو نعناع . . .
بلوبری . . .
و دوسیب تنها . . .
خب میخواستی نری…
والا…
فک کرده میشینم غصه میخورم
طنز نوشته های کوتاه
بابام زنگ زده میگه دلستر بخر
میگم چه طعمی ؟
.
.
.
میگه هر طعمی که دوست داری فقط لیمویی باشه
طنز نوشته های جالب
یارو میلیاردر میشه
با عجله میاد خونه میگه خانوم پولدار شدم وسایلتو جمع کن چمدونتو ببند!!!
زنش با هیجان میگه:دبى یا پاریس؟؟؟
میگه: نمیدونم مهریه تو بگیر هرجا میرى برو فقط دیگه نبینمت!!!
طنز نوشته های خنده دار
دارم به بابام جست وجو تو گوگل رو یاد میدم بعد یک ساعت میگه نوشتم حالا بزنم رو کفگیره ؟
میگم چی ....؟؟
بعد فهمیدم منظورش جست و جو بوده
نخند
خودمم اوایل فکر میکردم آب نبات چوبیه
مطالب طنز و خنده دار
آیا میدانید لاکپشت ها بخاطر سبک زندگی خاصی که دارن نزدیک به 150 سال عمر میکنن؟.
.
.
.
آیا میدانستید سبک زندگیشون اینه که سرشون تو لاکِ خودشونه نه تو زندگیِ دیگران؟ پس سرت تو لاک خودت باشه نخند
عبرت بگیر!!!
جوک خیلی خنده دار
یارو یه نیسان گوجه قاچاق میاره
گمرک دستگیرش میکنه
مدیر گمرک بهش میگه واسه جریمه باید یه جعبه گوجه بخوری!
یارو شروع میکنه به خوردن گوجه و داد میزنه:
آخ بمیرم برات ممدلی...بدبخت شدی ممدلی...دهنت سرویسه ممدلی.
مدیر گمرک بهش میگه: ممدلی کیه؟
میگه: ممدلی برادرمه با یه نیسان فلفل هندی قاچاق پشت سرم داره میاد
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
کاریکاتور جولان مافیایکنکور، نبودنظارت در این آشفتهبازار
کاریکاتور بازنشستگان و صندوقهای خالی
کاریکاتور وقتی خرج بیشتر از دخل
کاریکاتور استعفا، آخوندی را به خیابان بهشت میرساند؟
کاریکاتور افزایش حقوق کارمندان
کاریکاتور موافقت رئیس جمهور با پیشنهاد افزایش حقوق کارمندان
کاریکاتور محموله وارداتی کشور چین
کاریکاتور ببینید گرانی با سوپرمن چه کرد!
کاریکاتور اینم بیماری جدید دختران مجرد ایرانی!
کاریکاتور ببینید: مشکل نیمهلختبودن فوتبالیستها حل شد!
کاریکاتور تاکسی های فرسوده
کاریکاتور نشان دادن راه بهشت به مردم
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
طنز نوشته های خنده دار
یه روز یه خسیسه به بچه اش میگه برو از همسایمون اره بگیر بیا لازم دارم
پسره میدوعه میره خونه همسایه میگه عمو اره دارید میگه نه...
باباش میگه برو از همسایه بالایی بگیر بیا
بچه میره خونشون میگه اره دارید میگن نه نداریم
بعد بچه میاد میگه اوناهم نداشتن
باباش میگه پس برو از انباری مال خودمونو بیار
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
همه دوستام بخاطر پول منو میخان و دورم جمع میشن واقعا زمونه بدی شده
.
.
البته نه اینکه پول خرجشون میکنم نه
نفری یه میلیون طلب دارن ازم هی میان دنبال پولشون
خنده دار ترین جوک ها
پر سودتر?ن معامله ى عمر دهه شصتى ها
.
.
.
.
.
تعو?ض دمپا?? پاره با جوجه رنگ? بود
طنز نوشته های خنده دار
دختره از دوستش میپرسه : توک چشم کجاست؟
دوستش میگه چشم که توک نداره
.
.
میگه:پس چرا خواننده میگه توکه چشمات خیلی قشنگه !؟!؟
طنز نوشته های جدید
الان همه چی گرون شده
شما یادتون نمیاد...
اون موقع ها با 100 تومن می رفتیم مغازه
با یدونه نوشابه شیشه ای و دو سه تا پفک و آدامس و صد جور حله هوله دیگه می اومدیم بیرون...
الان دیگه نمیشه همه جا دوربین داره
طنز نوشته های جالب و خنده دار
به جعفر میگن با بالش جمله بساز، میگه: یه گنجشک دیدم با تفنگ زدم به بالش!!!
میگن: نه این بالش، اون یکی بالش،
میگه: با تفنگ زدم به اون بالش!!!
میگن: اصلأ بالش رو بی خیال شو؛ با تشک جمله بساز!
میگه: تو شک داری زدم به بالش؟!!!
میگن: نمیخواد اصلأ با پتو جمله بساز!
میگه: پَه تــو شک داری زدم به بالش!!!
میگن:آقا غلط کردیم اصلا با تخت جمله بساز!
میگه:خیالت تخت، زدم به بالش!!!
جوک خیلی خنده دار
خانم? به شوهرش پ?ام م?ده:
عز?زم سر راهت که دار? میای ?ه مقدار م?وه هم بخر در ضمن فتانه هم س?م م?رسونه
شوهر میگه : فتانه ک?ه
خانم با خنده م?گه ه?چ? م?خواستم مطمئن بشم که پ?امم رو خوند?
شوهر م?گه آخه من ا?ن با فتانه هستم م?خواستم بدونم تو فتانه رو از کجا میشناسی؟
خانم م?گه تو ا?ن کجا??؟؟
شوهر م?گه با فتانه نزد?ک م?وه فروش?
خانم م?گه همونجا وا?سا من ا?ن م?ام
چند دق?قه بعد خانم پ?ام م?ده کجا?? من ا?ن جلو? م?وه فروش? هستم
شوهره میخنده و م?گه من تو دفتر کارم هستم حا? که اونجا?? م?وه بخر و برو خونه
خنده دار ترین جوک ها
چطوری دلتون میاد میرید کافه اونهمه پول چایی میدید؟ من یه بار چایی گرفتم از دانشگاه 500 تومن گرفت ازم، از فرداش با خودم فلاکس میبردم
جوک سرکاری
تو ایران وقتی میخوان جراحی زیبایی انجام بدن
یه ذوزنقه با خودشون میبرن و میگن آقای دکتر لطفا کامل شبیه این بشم
.
.
شهر پر شده از صورتای مختلف الاضلاع...
جوک خیلی خنده دار
من توی دلداری دادن افتضاحم
یه بار یه پسره تو پارک داشت گریه میکرد، گفتم چی شده گفت رفیقم فوت شده
منم اومدم دلداریش بدم براش آهنگ مرو ای دوست اصفهانی رو گذاشتم
عر میزد و خودشو میکشوند رو آسفالت، مردم اومدن گوشیمو شکستن
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
زن رفت پیش دکتر گفت:
آقای دکتر شوهرم توی خواب حرف می زنه چی بهش بدم
.
.
.
دکتر گفت: فرصت
زن گفت: فرصت چی
دکتر: بهش فرصت بده وقتی بیداره حرف بزنه
طنز نوشته های خنده دار
واقعا بعضیا چقدر میتونن بی شعور و بی فرهنگ باشن
روی آسانسور نوشته ظرفیت چهار نفره،
بعدا یارو درو باز کرده داره میبینه من و خانوادم شیش نفری تو آسانسوریما ولی بازم به زور خودشو میچپونه تو
طنز نوشته های جدید
رفتم تردمیل بخرم
یارو گفت بیا از این ارزوناش بخر گارانتی هم داره
گفتم چرا؟
گفت تو از قیافت معلومه حال دویدن نداری
یه ماه دیگه میخوای بیاری پس بدی
طنز نوشته های کوتاه
دیشب پلیس جلوی ماشینمو گرفت
به پلیس خیلی جدی گفتم:
میدونی من کیم؟
گفت: کی هستی؟
گفتم: یعنی واقعا نمی دونی؟
رنگش زرد شد؛ گفت: نه،کی هستی مگه؟
گفتم:
من یه پرندم، آرزو دارم، تو یارم باشی…!
جریمم نکرد!
اشک تو چشاش جمع شد،فقط گفت قرصاتو سروقت بخور
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
سوال شرعی یه خانم:
دیروز یواشکی از جیب شوهرم پول برداشتم
رفتم یه جفت جوراب شیک ، هدیه روز تولدش براش خریدم
بعد دیدم یه مقدار از پولش هم اضافه اومده
حیفم اومد بذارم سر جاش رفتم واسه خودم یه جفت النگو خریدم
ایا کار بدى کردم
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته