نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل حکایت موش و قالب پنیر کنایه از فردی است که در داوریها همیشه نفع خودش را در نظر میگیرد.
داستان ضرب المثل:
روزی روزگاری، دو موش زرنگ و بازیگوش با یکدیگر در یک انباری بزرگ زندگی میکردند. آنها هرکدام برای خود در گوشهای از این انبار لانهای ساخته بودند. در این انبار یک گربهی پیر و یک سگ نگهبان هم زندگی میکردند. این دو موش هر روز صبح با هم به دنبال غذا میرفتند و هرکدام برای خود غذایی پیدا میکردند به لانه میآوردند و میخوردند. و در پایان روز با یکدیگر مینشستند و اتفاقاتی را که در آن روز برایشان رخ داده بود تعریف میکردند و میخندیدند.
گربه که خیلی پیر، تنبل، و خواب آلود بود از این همه جنب و جوش و تلاش موشها عصبانی بود و آرزو میکرد که جوان بود و توان داشت تا جستی بزند آنها را بگیرد و بخورد تا هم یک شکم سیر غذا خورده باشد و هم اینکه از صدای بازی و خندهی موشها برای همیشه راحت شود ولی هیچ گاه به آرزوی خود نمیرسید.
یک روز که هر دو موش به دنبال غذا میگشتند، بوی مطبوعی به مشام آنها رسید هر دو موش به طرف بو کشیده شدند، بله بوی پنیر بود هر دو با هم به قالب پنیر رسیدند و خواستند که آن را بردارند. این موش میگفت من زودتر رسیدم این قالب پنیر مال من است. آن یکی موش میگفت من زودتر رسیدم این قالب پنیر مال من است.
کم کم داشت دعوایشان می شد، اما تصمیم گرفتند به جای دعوا کردن مثل دو تا دوست واقعی پنیر را به دو قسمت مساوی تقسیم کنند تا هر دو از پنیر استفاده کنند، موشها برای اینکه اختلافی بینشان پیش نیاید پیش سگ نگهبان انبار رفتند، سگ خواب بود، چون تمام شب را بیدار بود. و از انبار نگهبانی کرده بود، هرچه صدایش کردند جواب نداد. آنها از سگ که ناامید شدند به سراغ گربه رفتند تا مثل یک قاضی عادل و با انصاف قالب پنیر را بین دو موش تقسیم کند تا هیچ گونه اختلاف و مشکلی پیش نیاید.
گربه که در حال چرت زدن بود با دیدن موشها بیدار شد و موشها ماجرا را برای گربه تعریف کردند. گربه که دوست داشت به نحوی خودش صاحب پنیر شود و یک قالب پنیر را بخورد، گفت: باید ترازویی درست کنیم. یک پرتقال بیاورید. موشها یک پرتقال آوردند گربه آن را نصف کرد، داخل آن را خارج کرد و با کمک یک تکه چوب و کمی نخ توانست یک ترازو با دو کفه درست کند. سپس قالب پنیر را به دو قسمت نامساوی تقسیم کرد و در داخل ترازو گذاشت یک کفه سنگینتر از کفهی دیگر بود.
تکهای از کفه سنگینتر برید و خورد تا مساوی شود. این بار کفهی دیگر سنگینتر شد، دوباره تکهای از این کفه کند تا برابر شود ولی باز طرف دیگر سنگینتر شد و دوباره از پنیر کَند و خورد تا جایی که فقط در یکی از کفههای ترازو مقدار کمی پنیر ماند. درنهایت گربه آخرین تکهی پنیر را در دهان خودش گذاشت و گفت: این هم حق الزحمهی من، موشها که در تمام این مدت سکوت کرده و کارهای گربه را نگاه میکردند با عصبانیت یکدیگر را نگاه کردند و فهمیدند که با سادگی خودشان باعث شدند کلاهی بزرگ بر سرشان رود.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
جوک خیلی خنده دار
بچگیا روزی که فهمیدم مادرم بعد از بردن من به مدرسه، برمیگشت خونه میخوابید
.
.
.
همون روز تصمیم گرفتم در آینده خانم خونه دار بشم...
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
د?شب پوست هندونه رو گذاشت?م دم در
.
.
:مامور شهردار? آ?فونو زده م?گه :
باژ?لت تم?زش کرد?ن؟
.
.
?عن? د?گه آب شد?م رفت?م تو زم?ن
طنز نوشته های خنده دار
بابای من آخر دموکراس?ه
وقت? م?خواد فحش بده نظر خودمم م?پرسه؛مث? م?گه
.
.
.
میخوای فحشت بدم؟
م?خوا? بهت بگم نفهم؟؟
م?خوا? بهت بگم ب?شعوررررر؟؟؟
م?خوا? بهت بگم احمق؟؟؟؟
توهین نمیکنه ها حق انتخاب بم مید
جوک خنده دار
محرم داره از راه میرسه
.
.
.
ما هنوز تو یخچالمون یه قیمه از پارسال داریم
جوک های بی ادبی
دیروز با نامزدم رفته بودیم دریا...
کنار آب خواسم باهاش شوخی کنم افتاد تو آب!!!
چشتون روز بد نبینه فک کنم آب بردش...
به جاش یه مرد ترسناکی از آب اومد بیرون!
طرف دیوونه هم بود هی میگفت
من نامزدتم آرایشم پاک شده...
منم زدم با بیل کشتمش فکر میکرد من خرم!!
جوک خیلی خنده دار
یکی از دخترای گروه ما رو تو بازار د?ده اومده با کل? ذوق م?گه :
واااااااااااااااااا? واقعا خودت? ؟
گفتم بله
.
.
.
گفت من تمام پستاتو م?خونم . . . خ?ل? ب? شخص?ت? خاک بر سر
ب?شعورت !!!!!
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
یک دسر خوشمزه
مواد لازم:
2عدد موز
1لیوان شیر
1قاشق وانیل
2قاشق کاکائو
همه رامخلوط کرده دریخچال قرار دهید تا خودش را بگیرد.
بعداز نیم ساعت در یخچال راباز
کنید. اگه خودشو گرفت شمام خودتونو بگیرین
واااالاااا
بیشعور از خود راضی
فک کرده کیه
دسر عقده ای
طنز نوشته های زیبا
زن :
میگم اگه من بمیرم تو چکارمکنی؟
شوهرش:معلومه دیگه دیونه میشم!
زن:
دیگه زن نمیگیری؟
مرد: نمیدونم،از دیوونه هرکار بگی بر میاد
طنز نوشته های خنده دار
تو فرودگاه موقع کنترل مدارکم یارو چپ چپ نگام کرد و گفت چند لحظه صبر کنید.
پرسیدم ممنوع الخروجم؟
.
.
.
گفت احمق بلیط مشهد داری ،صبر کن خودکارم تموم شده!!
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
یه سوالی ذهنمو مشغول کرده،
بچه هایی که از سال 1400 تا 1409 به دنیا میان، دهه چندی حساب می شن؟
.
.
.
باید چطوری خطابشون کرد؟
دهه صفری؟ دهه جدید؟ شروعی دوباره؟ دهه ناشناخته؟ تغییر را احساس کنید؟
طنز نوشته های جالب
امروز صبح کنار خیابون وایساده بودم
دختره اومد با "جنسیس کوپه" جلوی پام ترمز زد گفت: ببخشید میخوام برم جُردن
منم گفتم کار خوبی میکنی... جای خیلی خوبیه...
برو به امید خدا
دیگه از خنده نمیتونست حرکت کنه
.
.
والا جنسیس زیر پایه تویه! آدرسه جُردن رو از من میخوای!!
آدرس شاعبدلعظیمو بلدم میخوای؟
جوک خنده دار
مادربزرگم دوباره امروز داشت به فامیلشون میگفت که نوه م فوق لیسانس فیزیک داره گفتم من لیسانس دارم گفت کسی نظر تورو نخواست
جوک های بی ادبی
من از مهمترین الگوهای فامیل هستم.
.
.
.
همه به بچه هاشون میگن اینو میبینی
سعی کن مثل این نشی
جوک خیلی خنده دار
سوالهای مهم دهه محرم:
1_شام چه ساعتی میدن؟
2_شام چی میدن؟
3_شام چی هست حالا؟
4_مطمئنی اینجا شام میدن؟
5_اینهمه بریم شام داده باشن چی؟
6_خواستن شام بدن یه تک زنگ میزنی؟
7_واسم جا میگیری موقع شام؟
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
توخیابون پشت پا انداختم به دوست دخترم ،
افتاد توجوب و سروکلش خونی شد!!
.
.
پاشده میگه :
اشکالی نداره تقصیر خودم بود!!!
بازم قهرنکرد لامصب،
چنـــد روز دیگه تولدشه ؛
موندم دیگه چیکار کنم ؟
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل با مردن یک میراب شهر بی آب نمی ماند
میرابی بود که فکر می کرد آدم مهمی است.کار میراب چه بود؟در گذشته ها که لوله کشی آب وجود نداشت،کار تقسیم آب به عهده ی میراب ها بود....میراب آّب رودخانه را تقسیم بندی می کرد. مثلایک ساعت آب رودخانه را به طرف محله بالا می فرستادویک ساعت هم آب رودخانه را به رودخانه محله پایین سرایر می کرد.کار میراب کار مهمی بود.اما از آن کارها نبود که دیگری نتواند انجامش دهد.میراب قصه ما آنقدر خودش را مهم می دانست که فکر می کرد اگریک روز مریض شود و دست از کار بکش،همه مردم از تشنگی میمیرند.ب
ا این حساب برای خودش دفتر و دستکی جور کرده بود.سام هرکسی را جواب نمی داد.همسر میراب زن با خدا وخوش اخلاقی بود.گاه وبی گاه به شوهرش می گفت:چه خبراست؟مگر از دماغ فیل افتاده ای که این همه خودت را می گیری.آب مورد نیاز مردم را خدا از آسمان می فرستد.آن وقت تو برای تقسیم اش این همه خودت را می گیری که چه؟
یک کم خوش خو باش....اما گوش میراب به این حرف ها بدهکار نبودوهمیشه در جواب همسرش می گفت:حالا نمی فهمی من چه آدم مهمی هستم.وقتی مردم ومردم شهر از بی آبی هلاک شدند،قدر مرا می دانی.
از قضای روزگار جناب میراب به شکم درد نا شناخته ای مبتلا شد.شکم دردی که خواب را از چشمانش گرفته بود.چه برسد به اینکه آقای میراب بتواند به خارج شهر وسر رودخانه برودوبه تقسیم آّ ب بپردازد. یک بار که اندکی حالش بهتر شده بود،یادش آمد که برای خودش آدم مهمی بوده ومیرابی می کرده.
از همسرش پرسید:مردم شهر از بی آبی نمرده اند؟اصلا در خانه خودمان آب پیدا می شود؟همسرش خندید وگفت:مطمئن باش هیچ اتفاقی نیفتاده .از ان شبی که تو مریض شده ای یک نفر دیگر تقسیم آب را به عهده گرفته.بر خلاف تو خنده رو وخوش اخلاق هم هست ومردم از او خیلی راضی هستند،میراب که فهمید کارش آن قدر ها هم مهم نبوده،سرش را زیر لحاف برد واز این که با مردم بد رفتاری کرده خجالت کشید.
از آن به بعد هروقت بخواهند بی اهمیت بودن کار ها و مقام ها را گوشزد کنند یا بگویند که هیچ کاری زمین نمی ماند و همیشه کسی برای ادامه دادن آن وجود دارد این مثل را به زبان می آورند ومی گویند:((با مرگ یک میراب شهر بی آب نمی ماند))
نوشته شده توسط: الهه ناز
نقاشی های ترکیبی و طنز با اشیا
نقاشی های ترکیبی با اشیا
نقاشی های ترکیبی
نقاشی ترکیبی
کاریکاتور و تصاویر طنز
نقاشی های خنده دار
نقاشی های طنز با اشیا
نقاشی ترکیبی از اشیا
نقاشی های ترکیبی
نقاشی های ترکیبی و طنز با اشیا
نقاشی های ترکیبی با اشیا
نقاشی ترکیبی
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
کاریکاتور این همه سلطان و یک رعیت
کاریکاتور توزیع کالاهای کوپنی
کاریکاتور سورپرایز این روزهای ما
کاریکاتور بدون شرح
کاریکاتور فقر
کاریکاتور تاثیر لوازم تحریر ایرانی
کاریکاتور رفع مشکل هوای سیستان و بلوچستان
کاریکاتور بخشنامه جدید ارزی از راه رسید
کاریکاتور مصرف غیرعادلانه آب در تهران
کاریکاتور آیا بازار سکه و دلار، تحت کنترل دولت است؟
کاریکاتور گرانی نان با مصوب دولت!
کاریکاتور جولان دلار در جیب مردم!
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
جدید ترین طنز نوشته ها
دیروز تو خیابون دیدم تو یه پورشه شاسی بلند
دو تا بچه سرشونو از تو سانروف ماشین آوردن
.
.
.
بیرون دارن عشق میکنن
یاد بچگیای خودم افتادم...
یه همچین حسی رو تو فرغون داشتم
طنز نوشته های جالب و خنده دار
در برابر مشکلات بایستید!
اگر نشد بشینید!
اگر نشد دراز بکشید!
.
.
.
.
و اگر نشد به تلگرام خود مشغول گردیده
و پیام های گروه را رصد کنید!
تا مشکلات خود خسته شده، شاید بروند!
والا در حال حاضر راه دیگهای به ذهنم نمیرسه!!
طنز نوشته های کوتاه
یکی از سرگرمی های ما دهه شصتیا بالا رفتن از رختخواب ها بود. خدا میدونه چند بار رختخواب ها ریزش کردن و موندیم زیر.
.
.
.
لذت صعود از این رختخواب ها برابری می کرد با صعود به قله دماوند! تفریح نداشتیم که
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
اگر عاشق چیپس هستید: بیماری احتمالی تیروئید!
اگر عاشق یخ هستید: بیماری کمبود کلسیم!
اگر عاشق شکلاتید: بیماری استرس!
.
.
.
اگه عاشق من هستین: خیالتون راحت سالم سالم هستید برید خوش باشید!!!!
طنز نوشته های خنده دار
به یکی گفتم: خدا تورو به زمین گرم بزنه
الان روی شن های سواحل آنتالیا دراز کشیده
یا سوتفاهم شده ...
یا نیت من خیلی پاکه!
طنز نوشته های جدید
امروز تو مترو بودم ?ه دختره خ?ل? خوشگل اومد گفت ببخش?د آقا شارژ موبا?لم تموم شده
م?تونم با موبا?لتون ?ه تماس بگ?رم ...؟
منم حس انسان دوست?م گل کرد گوش?م رو دادم بهش ..
بعد شروع به شماره گرفتن کرد بعد د?دم صدا? زنگ موبا?ل م?آد از تو ک?فش ?ه موبا?ل در اورد ?ه چشمک به من زد و رفت
باو دخترا آخه به چه کارایی برا بدست آوردن شماره من دست نم?زنن!!
طنز نوشته جدید
تلویزیون داره نشانه هاى عقب افتادگى و فلج مغزیو نشون میده
.
.
پدرم هر 5 دقیقه یه بار برمیگرده طرفم از زیر عینک نگام میکنه و یه چیزایى یادداشت میکنه
جدید ترین طنز نوشته ها
«بر اساس داستان واقعی»
یک جوان ایرانی پس از 2ساعت درس خواندن وقتی دید حجم درس به این زودیها تمام نمیشود گفت: ایشالا ترم بعد.
طنز نوشته های جالب و خنده دار
وسعت دید خانمها:
دیدن یک تار موی شرابی روی کت شوهر !!!
ندیدن تیر برق موقع رانندگی!!!
وسعت و دقت دید اقایون
ندیدن تغییر رنگ موی خانم هاشون از مشکی پر کلاغی به بلوند
دیدن خراش یک سانتی روی رنگ ماشین زیر گلگیر سمت راست
مطالب طنز و خنده دار
واکنش آقایون در برابر آرایش خانومهاشون .....
.
.
.
.
وقتى میخوان برن خرید میگن: مگه میخواى برى مهمونى ...
وقتى میخوان برن مهمونى میگن: مگه میخواى برى عروسى
وقتى میخوان برن عروسى میگن: مگه تو عروسى !!!!!!
جوک خیلی خنده دار
خداییش جون تک تکتون حاضرم ?ک م?ل?ارد خرج کنم تایه لحظه خنده ب?اد رو لبا? بچه های گروهمون
فع? نخند?د .....
چون فقط هزار و دو?ست تومن ب?شتر ندارم اونم میخوام شارژ بگیرم زنگ بزنم مامانم ببینم شام چی داریم
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
خانمه پشت فرمون بود چراغ سبز شد نرفت ، زرد شد نرفت ، قرمز شد نرفت
.
.
.
افسره رفت بغلش گفت خانم شرمنده ما همین سه رنگ و داریم
پسندتون نشد؟
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
34 درصد خانوارهای ایرانی «تک فرزند» و 14 درصد بدون فرزند هستند
سرنوشت بچه های طلاق
کاریکاتور/ عاقبت ردیابی مزاحم پیامکی
شیرینکاری عجیب در یک موزه!
اخیرا موزه ای در لندن افتتاح شده که تابلوهای نقاشی کشیده نشده را به فروش می رساند؛ این قاب های خالی تا 10 هزار دلار هم به فروش رفته اند!
واکنش خشن ترامپ به فرمان آتش اون!
مراقب این نهنگ آبی باشید!
جدیدترین شیوه شوهریابی رونمایی شد!
شعله آتش نوبل بگیر برجان مسلمانان روهینگیا
دختران بازمانده از تحصیل
نعمت زاده: بازگرداندن امید به فعالان اقتصادی ماندگارترین اقدامم در 4 سال گذشته بود!
کاریکاتور/ سکوتمدعیان حقوقبشر!
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
جدیدترین جوک ها
امروز رفتم کتابخونه یه چند تا کتاب بگیرم یه کتاب دیدم روش نوشته :
مردها چه زنهایی را دوست دارند!!!!!
.
.
.
والا ما تا یادمون میاد مردها همه زنها رو دوست دارن بجز زن خودشون را.
دیگه طبقه بندی نمیخاد
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
پدربزرگم چایی در حال جوش براش
میاوردی با یه هورت مینداخت بالا
بعد میگفت چاییتونم که سرده
خدابیامرز مسیر مِری تا معده رو ایزوگام کرده بود
هیچ درکی از سوختگی نداشت
طنز نوشته های خنده دار
دست فروشه اومده بهم جوراب زنونه نشون داد گفت یدونه بخر، ارزونه
بش گفتم من نه زن دارم نه دوس دختر
.
.
.
گفت بخر بکش سرت برو دزدی!!!
یعنی تا حالا تو زندگیم به این شدت قانع نشده بودم
طنز نوشته های جدید
دیدمت
منم دیدمت عزیزم
بیشترین پیام های ارسالی در شب های محرم
انگار دارن ماموریت های سازمان سیا رو انجام میدن
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
رفتم دکتر گفت گرمیجات نخور تا خوب بشی؛ گفتم یعنی همه چیو فوت کنم خنک شه و بخورم؟
سرشو آورد بالا یه نگاه کرد گفت 30تا شیاف هم برات مینویسم با مزه
طنز نوشته های کوتاه
دانشجویای ترم اولی چنان کلاسی با دانشجو بودنشون میزارن که انگاری ما نمیدونیم
تهش یا راننده تاکسی میشن یا میرن پیش ملیحه خانوم ابرو برداشتن یاد میگیرن..
جدید ترین طنز نوشته ها
خارجیا از 3روز قبل دم فروشگاه اپل چادر میزنن که آیفون 10 بخرن؟
.
.
.
.
من از الان دم اون خونه که محرم هر سال باقالى پلو نذرى میدن وایستادم
طنز نوشته های جالب و خنده دار
دوست پسر ایرانی
موجودی است که به دوست دخترش میگه
عکس پروفایل نزار میخوام قشنگی هات فقط مال من باشه
ولی اگه بهش بگی خواستگار واسم اومده
میگه من جلوی خوشبختیتو نمیگیرم قبول کن
مطالب طنز و خنده دار
من تحریمِ برنج و شیرینی رو ورمیدارم
.
.
.
.
به جاش تو هم چربی سازی رو زیر 4 ? بیار
جوک های خنده دار
قیمت ماشین انقدر بالاست که توی خواستگاری ها هم خونه محسوب میشه
هم ماشین تازه اگه مسافرکشی کنی شغل هم محسوب میشه
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
طرف پسته ی کیلویی 280تومن رو میده به طوطیش بخوره،
من اگه جای این طوطی بودم مثنوی،بوستان و شاهنامه رو از حفظ میخوندم براش
حتی معادله ی سه مجهولی هم حل میکردم.
جوک خیلی خنده دار
وضعیت مملکت جوری شده که خیلی ها به آرزوشون رسیدن
.
.
.
مثلا طرف میگفت کی میشه ما هم یه ماشین 60 _ 70 میلیونی سوار بشم الان سوار 206 خودش میشه و به آرزوش هم رسیده
خنده دار ترین جوک ها
بعضی وقتا که بابام خوابه میرم دستشو ماچ میکنم،پیشونیشو ماچ میکنم،کف پاشو ماچ میکنم
.
.
.
قشنگ که مطمئن شدم خوابه میرم یه پنجاهی از جیبش ورمیدارم
طنز نوشته های خنده دار
یه مدت اعصابم نمیکشید، تصمیم گرفتم مستقل شم و تنها زندگی کنم.
.
.
منتهی تا چهار تا خونه قیمت کردم اعصابم درست شد خداروشکر
طنز نوشته های جدید
این تازه عروس دامادا واقعا موجودات جالبین, یجوری همدیگه رو دوست دارن انگار اونی که قراره دو روز دیگه مهریه شو بزاره اجرا و طلاق بگیره منم
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل آش رشته آن طرف رودخانه هم میآید
درباره ریشه این مثل آوردهاند که: زنی به آش رشته علاقه زیادی داشت و هر روز همین غذا را میپخت. شوهرش برخلاف او از آش رشته خوشش نمیآمد و زن هم حاضر نبود جز آن، غذایی تهیه کند. مرد یک روز برای فرار از خوردن آش رشته از محل و ده خود به دهی که دوستش آنجا بود و رودخانهای حد فاصل این دو تا ده بود رفت.
چون وقت صرف غذا رسید، سفره پهن شد و آن مرد دید باز اینجا آش رشته در کار است. با تعجب گفت: این آش چطور از این رودخانه پهناور عبور کرده و اینجا آمده؟! زن صاحبخانه دانست که آن مرد به آش رشته میل ندارد به مهمان گفت: من خیلی سعی کردم که چیزی تهیه کنم که شما دوست داشته باشی یادم آمد که همیشه در خانه شما دیگ آش کشک برپاست. فکر کردم آش رشته برای پذیرایی شما بهترین باشد.
پیام این ضرب المثل این است که از قسمت و تقدیر نمیتوان فرار کرد.
و موارد کاربرد: در توجه دادن به حاکمیت سرنوشت بر زندگی انسانها به کار میرود.
نوشته شده توسط: الهه ناز
مجموعه: دنیای ضرب المثل
کاربرد ضرب المثل:برای انجام کارها جز به خود نباید به دیگران امید و اتکا داشت زیرا کسی کمک نمی کند(یا نمی تواند کمک کند)داستان کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من :دو بلدرچین در کشتزاری آشیانه داشتند. روزی پرنده ی مادر به جوجه ی خویش که بتازگی پریدن آموخته بود سپرد تا بر بام خانه ی صاحب ملک بنشیند و از چگونگی آبیاری کشتزار آگاه شود. پرنده خبر آورد که صاحب کشت گرفتار است و یکی از همسایگان را مأمور آبیاری کرده است. بلدرچین مادر خطاب به فرزندش گفت "آسوده بخواب ، آشیانه ی ما در امان است زیرا کسی برای آبیاری گامی بر نخواهد داشت."روز بعد، باز هم پرنده برای خبر گیری بر بام خانه ی مالک زمین نشست و این کار یک هفته تکرار شد و هر مرتبه شنید که کشاورز از دوستان و بستگان و همسایگان چپ و راست خود تقاضای کمک می کند اما همه بهانه می تراشند و عذرخواهی می کنند. روز هشتم قاصد خبر آورد که کشاورز نگران تباه شدن محصول خویش است و به خانواده اش گفته است که فردا، خود برای آبیاری کمر همت خواهد بست.بلدرچین مادر به فرزند خویش گفت :همین امروز از اینجا خواهیم رفت زیرا کشاورز از کمک دیگران نومید شده و خود تصمیم به انجام کار گرفته است.”شعر کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من :
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته