نوشته شده توسط: الهه ناز
کاریکاتور وعده و وعید مسئولان
کاریکاتور راسوهای تروریست در بن بست ادلب!
کاریکاتور مرفهین بیدرد و بیتفاوت!!
کاریکاتور این گاومیش را تلویزیون سانسورکرد!
کاریکاتور تورم 62درصدی مسکن!!!
کاریکاتور دیوار فقر و غنی ...!
کاریکاتور گرانی
کاریکاتور احساس مشترک رونالدو و پوگبا!
کاریکاتور اینم مبارزه جالب داعش با تروریسم!
کاریکاتور اینم مدل جدید واردات گاو!
کاریکاتور جدیدترین چهره پراید را ببینید!
کاریکاتور مراقب پراید خود باشید!
کاریکاتور واکنش مردم به پراید 40 میلیونی!
کاریکاتور گرانی و ازدواج
کاریکاتور قلب سیستان و بلوچستان تشنه است
کاریکاتور تشویق کم مصرف ها
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
جوک بازگشایی مدارس
باز آمد بوی ماه مدرسه
حالا واویلا لیلی
کتاب داریم خیلی
فیزیک اسیرم کرد
ریاضی پیرم کرد
تا صبح بیدار موندم
جغرافیا خوندم
حالا واویلا دیکته
من میزنم سکته
واویلا هی مشق
من میکنم یک غش
مبادا روزی امتحانی باشد
نمره ی ما زیر یازده ای باشد
حالا واویلا لیلی
بدبخت شدیم خیلی
پیامک هایی درباره بازگشایی مدارس
گفتن برو مدرسه تابستون میشه راحت میشی
گفتن کنکور بده برو دانشگاه راحت میشی
گفتن کارشناسی کمه ارشد بگیر راحت میشی
گفتن برو سرکار راحت میشی
کار نبود، خرحمالی کردیم گفتن اولشه حقوقت زیاد میشه راحت میشی
آخرشم میگن آخیش مُرد راحت شد
ولی میدونم اون دنیا هم که بریم یه بامبولی در میارن
جوکهای خنده دار بازگشایی مدارس
شاخا، پرنسا و ملکه های تلگرام و اینستاگرام ....
.
.
.
.
.
چند هفته مونده تا باز شدن مدارس
پیام تبریک بازگشایی مدارس
یکی از بهترین واکنش ها در مورد بازگشایی مدارس واسه بچه همکارامون بود
.
.
وقتی بش گفتن باید بری مدرسه گفته من که پارسال رفتم
جوکهای خنده دار بازگشایی مدارس
با نهایت تأثر و تأسف، پایان سه ماه تعطیلی، عشق و حال و فرا رسیدن ماه مهر و بازگشاییِ مدارس و دانشگاه هارو خدمت تمامیِ دانش آموزان و دانشجویان تسلیت عرض می کنم
بازگشایی مدارس
با بازگشایی مدارس؛
در تمامی خانه ها:
مامان میشه فردا مدرسه نرم؟!
جوک بازگشایی مدارس
پدر شمام منتظره یه فرصت پیش بیاد خاطرات سختی کشیدنا و پیاده رفتن از خونه تا مدرسه و درس خوندن تو تاریکیه شب زیر نور مهتاب رو براتون تعریف کنه؟
طنز بازگشایی مدارس
آخه من نمیدونم شادی های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم
شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره
که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن!
جوکهای خنده دار بازگشایی مدارس
در مدرسه از نشاط من کم کردند…
از فرصت ارتباط من کم کردند…
هر وقت به هم عشق تعارف کردیم…
از نمره ی انضباط ما کم کردند…
جملات خنده دار در مورد بازگشایی مدارس
دیشب خالم میگه چرا ناراحتی میگم بابا فردا اول مهره میگه نگران نباش تا خرداد تق و لق
.
.
.
خالست ما داریم
متن درباره بازگشایی مدارس
همه دافا ، همه شاخا ، همه تک پرا ، همه عسل جووووووونا
همه No PV ها ، همه No Asab ها
همه با من نپر پرپر میشیا
کار خاصی باهاتون ندارم فقط این پی امو گذاشتم که بهتون بگم فردا تغذیه یادتون نره
پیام تبریک بازگشایی مدارس
تفاوت دو جنس رو از اینجا بفهمید که دخترا دو ماه قبل از سال تحصیلی جدید لوازم تحریرشون آمادس ولی پسرا سه هفته بعد از شروع مهر تازه یادشون میاد حتی کتاباشونو نگرفتن …
بازگشایی مدارس
حلول ماه مهر
ماه اتمام خوابهای رویایی
شب بیداری های طولانی
بخور بخواب و بیکاری
گشت و گزار و عیاشی
بر شما خجستگان عزیزتر از جان ، تبریک و تسلیت باد …
جوک بازگشایی مدارس
من الله توفیق
و اول مهر از رگ گردن به شما نزدیک تر بود اما نمیدیدید و باور نمیکردید
و تو چه میدانی یک مهر چیست؟
زمانی که 6 صبح ساعت ها به صدا درمی آیند
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از وحشت در هم میپیچند
و گروه گروه به سمت مهد کودک و مدارس و دانشگاه ها رانده میشوید
و زیانکاران از ما میخواهند که آنان را به تیر ماه برگردانیم تا اندکی بخوابند
در آن زمان نگهبانان به آنان گویند آیا به شما نگفته بودیم که تعطیلات تابستانی فانیست و نوشتن مشق به زودی آغاز خواهد شد؟؟ و عذابی دردناک در انتظار شماست؟
همانا که بازگشت همه بسوی مهد کودک و مدرسه و دانشگاه... است
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل شتر را خواستند نعل کنند قورباغه هم پایش را بالا آورد
کاربرد ضرب المثل:
«شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد»/ اندر احوال دخالت بیجا
بیشتر در مواقعی به کار میرود که فردی بدون آگاهی و دیدن جوانب یک کار، خود را به میان میاندازد و به قول معروف میخواهد عرضاندامی کند.
خلاصهای از آنچه مصطفی رحماندوست در کتاب ضربالمثل خود آورده است را در اینجا میآوریم.
داستان ضرب المثل:
روزی جمعیت زیادی معرکه گرفته بودند و دور هم جمع شده بودند. دیگرانی هم که از آنجا رد میشدند از روی کنجکاوی میرفتند تا ببینند چه خبر شده است.
از قرار شتربانی بود که میخواست به پای شترش نعل بکوبد. میگفت شترم بار مرا این طرف و آن طرف میبرد و من زندگیام را با بارکشی اوست که میگذرانم. میترسم در این رفت و آمدها پایش آسیب ببیند و من بمانم و دردسرش.
دیگران به این حرف او خندیدند. هرکس چیزی میگفت: یکی میگفت: آخر چه کسی بر پای شترش نعل زده که تو میخواهی بکوبی. شتری که بدون نعل بار میبرد، دیگر به نعل چه نیازی دارد. سری را که درد نمیکند را نباید دستمال بست.
دیگری میگفت: سم شتر هم مثل اسب و الاغ است، نعل نداشته باشد زخمی میشود.
خلاصه که هرکس در آن جمع حرفی میزد اما مهم این حرفها نبود.. مهم شتری بود که نمیخواست و طاقت نداشت که بر چهار پایش نعل و میخ آهنین بکوبند. از همین رو همه سنگینیاش را انداخته بود روی پاهایش و هیچکس نمیتوانست آن را بلند کند.
گفتگو میان جمعیت همینطور ادامه داشت که قورباغهای که در آن نزدیکیها زندگی میکرد هم به جمع اضافه شد. کمی منتظر ماند تا ببیند نتیجه چه میشود. سر آخر خود را به میان معرکه انداخت. بر کوهان شتر سوار شد و گفت: باباجان این شتر بیچاره فکر میکند، نعلکوبی درد دارد.
بیایید و بر پای من نعل بزنید تا ببیند که اصلا دردی هم ندارد. بعد پایش را بالا آورد و با این کار همه را به خنده انداخت.
شتر که دید او خود را وارد معرکه کرده، تکانی به خود داد و قورباغه را بر زمین و جفتکی انداخت و از میان جمع فرار کرد.
از آن به بعد وقتی فرد آگاه و باتجربهای خود از قبول کاری سرباز می زند، اما آدم نادانی که از گرفتاری آن کار خبر ندارد، برای انجامش داوطلب میشود، میگویند: «شتر را میخواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد.»
نوشته شده توسط: الهه ناز
لحظه موعود نزدیک است
ستاد کوفت کردن اوقات فراعت دانش آموزی
وقتی به مردا میگی دارید میرید بیرون بچه هارم ببرید هوا بخورن
وقتى موهاتو فر میکنى
چیزى که فکر میکنى شدى چیزى که واقعا شدى
پرسیدن آدرس 500 تومن
اولش فکر کردم ماشین اصلاح سر و صورته، دست خودم نیست مغزم فقیره
مرغ شکم پر دوس داره
هرکی بچه خیلی دوس داره اینو بهش نشون بدین.
باشد که نظرش عوض شه
همیشه حق ام رو از حلقوم رانی بیرون میکشم
شبیه هست ولی مثل اینکه تازه از خواب بیدارش کردن
وقتی ناراحتی و دوستات به زور میخوان بخندوننت
دخملا وقتی لاک میزنند
وضعیت والدین از وقتی که مدرسه ها باز میشن
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
کاریکاتور وعده و وعید مسئولان
کاریکاتور راسوهای تروریست در بن بست ادلب!
کاریکاتور مرفهین بیدرد و بیتفاوت!!
کاریکاتور این گاومیش را تلویزیون سانسورکرد!
کاریکاتور تورم 62درصدی مسکن!!!
کاریکاتور دیوار فقر و غنی ...!
کاریکاتور گرانی
کاریکاتور احساس مشترک رونالدو و پوگبا!
کاریکاتور اینم مبارزه جالب داعش با تروریسم!
کاریکاتور اینم مدل جدید واردات گاو!
کاریکاتور جدیدترین چهره پراید را ببینید!
کاریکاتور مراقب پراید خود باشید!
کاریکاتور واکنش مردم به پراید 40 میلیونی!
کاریکاتور گرانی و ازدواج
کاریکاتور قلب سیستان و بلوچستان تشنه است
کاریکاتور تشویق کم مصرف ها
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
داداشم به بچهش میگه ساکت باش وگرنه گرگه میاد میخورتت.
بچهش میگه میدونی من زیاد بترسم یه پوشک اضافی مصرف میکنم؟
بچه که نیستن خودشون گرگن
جوک های خنده دار جدید
با بابام تو انباری بودیم یه پیچ ومهره داد دستم وگفت:بازش کن
هرچقد زور زدم باز نشد،گفتم این چون خیلی مونده دیگه باز نمیشه،باید بریدش
گفت منم میخواستم به همین نکته برسی که سی ساله تو این خونه موندی ودیگه وقتشه بری تا نبریدمت
واقعاهیشکی باهیچ دلیل ومنطقی نمیتونست اینجوری قانعم کنه
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
با گرون شدن پراید امنیت ش هم بالا رفته! ملت از ترس قیمت صافکاری و لوازم یدکی انقدر با احتیاط میرن که مبادا یه اتفاقی بیفته و ورشکست بشن!
جوک های خنده دار
شیطان استعفا داد
متن استعفاى شیطان :
با سلام به پروردگار متعال
از آنجایى که انسان امروزى براى فریب دادن همدیگر شایستگى بیشترى از من حقیر دارند و بعضى مواقع از اینجانب سبقت مى گیرند و بنده باید در محضر آنها شاگردى نمایم، از طرف دیگر بیم آن میرود که در مواردی اینجانب را نیز فریب دهند، لذا خواهشمندم با استعفاى بنده موافقت فرمایید.
با تشکر
شیطان رجیم
طنز نوشته های خنده دار
من اونجایى فهمیدم از فامیل باید دورى کنم که عموم پرسید چى میخونى؟
گفتم حقوق ،
گفت چرا حقوق ما رو واریز نمیکنن
طنز نوشته های کوتاه
اس ام اس اومده کاهش وزن در 40 دقیقه بدون بازگشت با متد اروپایی. تنها چیزی که به ذهنم میرسه قطع عضو با گیوتینه
طنز نوشته های کوتاه جدید
یه بار با صورت خوردم تو دیوار ابروم شکست و دماغمم خون ریزی کرد، بابام اومد تو گفت چی شده؟ واسه اینکه نگران نشه گفتم هیچی رُب ریخته، یه ساعت کتکم میزد می گفت بچه این همه پول رُب دادیم تو برداشتی باهاش بازی می کنی؟
جوک های خنده دار
پدربزرگمو بردیم بیمارستان دکتر گفت: قلبش آب آورده
منم گفتم بسلامتی کی برق و گاز میاره؟
دکتر برگشت نگاهم کرد گفت خب دلیل عارضه قلبی مشخص شد
جوک های جدید
اقا زنم یههههههههو اومد توی اتاق بهم گفت:
تو که چشمات خیلی قشنگه
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت واسه چشمهام گرم و لطیفه
.
.
من یهوذوق مرگ شدم تابه خودم اومدم دیدم....
دارم ظرفای ناهارو میشورم!!
جوک های خنده دار جدید
چندین سال پیش کمک پدر بزرگم کردم لباساشو شستم،
بردمش حموم ،
اونم درحقم دعا کرد ،
گفت پسرجان برو که بحق پنج تن ،
ده میلیون برات هیچی باشه و به حساب نیاری اصلا
،الان هفتصد میلیون بدهی بالا آوردم و واقعا ده میلیون برام هیچیه و به حساب نمیارم .....
نور به قبرت بباره
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
من زشت نیستم،
.
.
.
فقط با استانداردهای زیبایی مطابقت ندارم
طنز نوشته های خنده دار
پسره پست گذاشته یکی بیاد آرومم کنه...
.
.
.
واسش کامنت گذاشتم هووووش هوووش اروم،اروم باش
بلاکم کرد روانی
بیا و خوبی کن
طنز نوشته های جدید
بیدار کردن دخترا توسط پدر:
عزیزم، عروسکم، پاشو ببین خورشید خانم اومده بهت صبح به خیر بگه پاشو قربونت برم
بیدار کردن
پسرا توسط پدر:
لنگ ظهره
پاشو دیگه لندهور.
مرده شور خرناستو ببره
خواب به خواب بری ان شاالله
به احترام مظلومیت پسرا، یک دقیقه سکوت
جوک های خنده دار جدید
پارسال روز تولدم وقتی شمعا رو فوت کردم بابام یه کم از کیک گرفت تو مشتش بعد با مشت میزد تو گیجگاهم
هی بهش میگفتم باید بزنی تو صورت, میگفت نه اونجوری نمیمیری
جوک های خنده دار جدید
انا الیه المدرسه و الدانشگاه، بازگشت همه بسوی مدرسه و دانشگاه است
بانهایت تاسف و تأثر پایان سه ماه عشق و حال و صفا و خواب لذت بخش صبح و ... و آغاز دوباره سختی و صبح زود از خواب بیدار شدن رو پیشاپیش بر شما دانش آموزان و دانشجویان عزیز، تسلیت باد !
پیشاپیش ماه مهر مبارک
طنز نوشته های کوتاه
بازی طراحی کردم به اسم کوالای آبی
پنجاه مرحله داره، که توی هر پنجاه مرحله باید بخوابید.
وقتی تموم شد اگه دوست داشتید میتونید باز بازی کنید.
جوک های خنده دار جدید
امروز رفتم یک کت و شلوار خریدم ...
بالاخره بخوای سوار پراید 40 میلیونی بشی باید کلاس کارو حفظ کنی
طنز نوشته های خنده دار
?ادتونه تابستونا تو راه مدرسه ?خمک م?گرفت?م از وسط نصفش م?کرد?م...
چرا الک? م?گ?د آره!
آخه تابستون مگه مدرسه باز بود تجد?دیهای بدبخت
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل اول رفیق آخر طریق
مردی بود که حکایت میکرد من سی سال تجارت کردم و هرگز در سفر بیرفیق نبودم. در ابتدای تجارت پدرم مرا وصیت کرد که هرگز بیرفیق و تنها سفر نکنی. اتفاقاً بعد از فوت پدر از اقوام دلگیر شدم. همیان زری داشتم بر کمر خود بستم و بیرفیق از خانه بیرون آمدم. بعد از دو روز، غریبی بر من اثر نمود خواستم برگردم، غرور جوانی مانع شد پس به خاطرم رسید نصحیت پدر را بیازمایم.
به نخلستانی رسیدم که از آبادی دور بود. پشیمان و حیران نه طاقت رفتن و نه قدرت برگشتن داشتم. ناگاه دو نفر را دیدم که به جانب من میآمدند و هر دو دزد بودند. اتفاقاً یک نفر دیگر رسید و هر سه با هم برآمیختند. بالاخره یکی از آنان دو نفر دیگر را هلاک نموده و اسبان ایشان را بر درختی بست و فارغ شد، پس تیغ کشید و روی به من آورد. من قالب تهی نمودم و از ترس همیانی که به کمر داشتم گشوده و دور انداختم.
رفت و همیان را برداشت. گفتم: «ای جوانمرد مرا ببخش.» پس جلو آمد و جامههای مرا بیرون آورد و دست مرا محکم بست و بر یکی از اسبها سوار شد. من آن شب گرسنه و تشنه در آن صحرا بماندم. با خود گفتم: «خودْ کرده را تدبیر نیست.» چون روز شد با خود گفتم: «به طرفی باید رفت.» روانه شدم که مبادا بلایی دیگر بر سر من آید که «بخت چون برگردد پالودهدندان بشکند.» آن روز تا شب در نخلستان میگردیدم. از دور روشنی دیدم خوشحال شدم که به آبادی رسیدم. اما نعره شیر از هر طرف میشنیدم، رو به سوی آن روشنی رفتم، چون نزدیک رسیدم آتش بسیاری افروخته دیدم.
پیش رفتم. دیدم همان دزد با زنی نشسته و شراب زهرمار میکند، مرا دید و بشناخت و گفت: «ای عجم خیرهسر، آخر به پای خود به گور آمدی؟» الحال تو را زنده نگذارم که بر سرّ من مطلع شوی، من برگشتم و رو به گریز نهادم و او برخاسته و تیغ کشیده و عقب من میدوید و مست لایَعقل بود. گاهی میافتاد و بر میخاست و باز میدوید و فریاد میکرد که من دیروز تو را بخشیدم الحال به جاسوسی آمدهای تا دو سه تیر پرتاب که راه رفتم، آن حرامزاده به من رسید و مرا گرفت و بر زمین زد.
جَزَع و فَزَع میکردم. در وقت جَدَل تیغ از دستش در افتاد مرا گذاشت و رفت که تیغ را بردارد. ناگهان شیری که در کمین بود به او رسید و او را بگرفت. بر زمین زد و از هم بدرید. من از ترس بالای درختی رفتم و شیر آن اعرابی را نصفی بخورد و نصف دیگر را به دندان گرفت و به مکان خود میکشید تا از نظر غایب شد. من در بالای درخت میدیدم و شکر میکردم. از بالای درخت پایین آمدم زن را دیدم به درگاه قاضی الحاجات میگریست و میگفت: «حقتعالی تو را برای خلاصی من به این مکان آورد.»
زن طعام و شربت حاضر کرد چون چیزی بخوردم و بیاسودم آن زن برخاست و هیمهای بسیار بالای آتش نهاد و روشن کرد. من گفتم: «این چیست؟» گفت: «این مکان، مکان شیران است و شیر از آتش روشن میگریزد و آن اعرابی در این مکان چنین به سر میبُرد و این بادیه تا خانه این دزد سه روز راه است. هر چند گاه به اینجا میآمد و راهزنی میکرد و مال مردم را در اینجا جمع مینمود. بعد از چند روز حمل شتران کرده به منزل خود میبرد و فردا وعده بود که این مالها را به خانه برد نصیبش نشد و این کنیسه معبد یهودان است و مال و اسبان بسیار در آنجا است در این چند روز این دزد بر سر قافله ما آمده بود بسیار دلیر و زبردست بود خود را تنها بر قافله زد.
شوهر و برادر مرا بکشت و مرا با مال به اسیری آورد و اموال در گنبد گذاشت. امروز شش روز است که به دست آن شقی گرفتارم و فردا میخواست مرا با مال به خانه خود برد که این قضیه روی داد.» چون روز شد برخاستند و آنچه از نقد و جنس بود برداشتند، حمل اسبان نمودند و بعد از دو روز دیگر به آبادانی رسیدند و آن زن کسی پیش اقوام خود فرستاد خبر کرد. جمعی از اقوام او پیشباز آمده و مرد را با زن به شهر درآوردند و زن را عقد بسته با مال بسیار به وی دادند و این از آن روز مانده که اول رفیق آخر طریق.
نوشته شده توسط: الهه ناز
طنز نوشته های کوتاه
تو کوچه موتوریه اومد دختره رو اذیت کنه
.
.
دویدم رفتم کمک فرار کرد پسره
یکم آب دادم دختره خورد حالش که جا اومد گفت شما پسرا همتون آشغالین، و رفت
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
دختره رفته قصابی گفته : آقا جگر دارید ؟
قصاب گفته جگر سفید یا سیاه؟
.
.
.
دختره گفته رنگای دیگه کی میارید ؟
میگن قصاب پشم گوسفند و انداخته رو خودش فقط میگه بع بع...
طنز نوشته های کوتاه
دیشب برق رفت، بابام گفت پاشو یه شمع روشن کن
گفتم نمیخواد وجودت خودش نوره،
.
.
.
یهو دیدم یه دمپایی پرت کرد طرفم و گفت؛ لایک، خوشم اومد
جوک های جدید
مرد با کنایه به زن گفت چرا زنها ،
در هر کاری کمتر از مردها موفق می شوند
زن در جواب گفت برای اینکه خانم ها ،
خودشان زن ندارند تا در کارها کمکشان کند
اخه چرا با این موجودات حاضر جواب بحث میکنید
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
یه بارم بابام کنتور گاز رو دستکاری کرد،
.
.
.
روزی 1300 تومن اداره گاز باید به ما پول میداد
جوک های باحال
یارو از مغازه م?اد ب?رون غش غش م?خنده
م?گن: چ? شده؟
م?گه: رفتم مغازه اسگلشون کردم
میگن: چی کار کردی…؟
میگه: پول دادم ه?چ? نخر?دم
طنز نوشته های جالب و خنده دار
امروز یه پشه یه ربع بی حرکت
نشسته بود رو میز ناهار خوری
منم سریع زدم لهش کردم!!
بعد از چن دقیقه یه پشه دیگه اومد بالا سرم گفت:
بی وجدان اون معلول بوود
لامصب داغون شدم با حرفش
مطالب طنز و خنده دار
پسرها بعد 10 دقیقه به تفاهم میرسند که روز جمعه برای تفریح کجا برن
.
.
.
دخترها بعد 4 ساعت بحث ،تفریحشون لغو میشه چون الهه به نسترن گفت : خرس
طنز نوشته های جالب و خنده دار
دنبال نیمه گمشدتون نگردید بعضی هام مثل ما لنگه به لنگه آفریده شدن!
.
.
یعنی همون بعضیام مثل من لنگه ندارن
جوک خنده دار
افسر :خانم شما با سرعت غیر مجاز رانندگی میکردید
خواهش میکنم بزارید برم، من معلم هستم الان کلاسم دیر میشه
افسر :معلم؟ یه عمر منتظر این روز بودم، حالا شروع کن هزار بار بنویس “من دیگه با سرعت غیر مجاز رانندگی نمیکنم"
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
دقت کردین
.
.
.
بعضی اوقات بچه های کلاس با میز و نیمکت یک اهنگهایی میسازن که بتهوون که سهله بابای بتهوونم نمی تونه اونا رو بسازه
طنز نوشته های کوتاه
سر ناهار دستم خورد به بطری آب همش ریخت تو غذای بابام.
هر کی بود یه چک میخوابوند زیر گوش بچهش.....
ولی بابام نزد....
.
.
.
بشقابشو با بشقابم عوض کرد....
جوک باحال
یه جوری میگین کوالا فقط میخوره و میخوابه انگار مثلا گوسفند 5 صبح بیدار میشه یه چایی تلخ میخوره تا شب میره سر دکل نفت
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
روال دعوا تو مدرسه تو دهه شصت به این شکل بود که
اول همو مث سگ میزدیم ، ناظم میومد جدامون می کرد
بعد تک تک هممونو مث سگ میزد ما ناظمه رو جدا می کردیم
بعد زنگ میزد بابامون میومد باباهه هم مث سگ میزدمون ناظمه جدامون می کرد
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل آواز خر در چمن
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل آواز خر در چمن این ضرب المثل در مواردی بکار میرود که شخص فکر میکند تواناتر از دیگران است.
داستان ضرب المثل:
در دورهای که خانهها مثل امروز حمام نداشتند، هر محله یا شهری تنها یک حمام عمومی داشت که تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده میکردند. این حمامها سقفهای بلند و گنبدی داشتند و حوضچهای در وسط حمام که وقتی آب گرم در آن میریختند، حمام بخار میکرد و صدا خیلی خوب در حمام میپیچید و هر وقت شخصی در حمام میخواند صدایش بسیار خوب و صاف به گوش میرسید.
یک روز صبح که یک مرد به حمام عمومی رفته بود، دید کسی در حمام نیست و حمام خیلی خلوت است. مرد دلش خواست بزند زیر آواز و کمی بخواند. وقتی شروع به خواندن کرد. از صدایش که در فضای حمام میپیچید خیلی خوشش آمد و همینطور که خودش را میشست با صدای بلند هم آواز میخواند. کمی که گذشت به خودش گفت: چرا من چنین صدای خوشی داشتم و از آن استفاده نمیکردم؟ من با این صدای دلنشین میتوانم از خوانندگان معروف دربار شوم و در جشنهای دربار بخوانم و کیسه کیسه سکهی طلا پاداش بگیرم و از این زندگی سخت و پرمشقت نجات پیدا کنم.
مرد با این فکر سریع کارهایش را کرد و از حمام خارج شد و یک راست به خانهاش رفت، بعد بهترین لباسهایش را پوشید و به طرف قصر پادشاه حرکت کرد. گذشتن از صف نگهبانان قصر کار بسیار سختی بود، ولی مرد به هر شکلی بود توانست اجازه دیدار حضوری پادشاه را بگیرد. او به همهی اطرافیان پادشاه گفت: من صدای بسیار خوبی دارم ولی این استعدادم را تا به امروز نتوانسته بودم کشف کنم و امروز اتفاقی این استعدادم را کشف کردم. اما امروز آمدهام تا با صدای زیبایم برای پادشاه کمی آواز بخوانم.
وقتی مرد به حضور پادشاه رسید اجازه گرفت و شروع کرد به آواز خواندن. هنوز یک لحظه نگذشته بود که همه حاضرین در قصر گوشهایشان را گرفتند و با دست به او اشاره کردند که دیگر نخواند. مرد که خودش هم فهمیده بود صدایش، آن صدای داخل حمام نیست سکوت کرد پادشاه گفت: ما را مسخره کردی؟ این صدا قابل تحمل نیست چه برسد دلنشین.
مرد ترسید و گفت: اگر اجازه بدهید یک خمرهی بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای من بیاورند تا صدای واقعی مرا بشنوید. پادشاه که کاری نداشت و حوصلهاش سر رفته بود، دستور داد تا خمرهای بزرگ را تا نصفه آب کنند و برای مرد بیاورند. خمره را که آوردند، مرد سرش را در خمره فرو کرد و شروع کرد به آواز خواندن. کمی که خواند خودش احساس کرد که صدایش آنچه توقعاش را داشته نیست. مرد با ناامیدی سرش را از خمره درآورد و حاکم که احساس کرد مرد دارد آنها را مسخره میکند دستور داد تا نگهبانان چند ترکه چوبی بیاورند و در خمره بیندازند و آنقدر این ترکه را خیس کنند و مرد را کتک بزنند تا آب خمره تمام شود.
نگهبانان چند ترکه آوردند. سپس ترکهها را در خمره میبردند، تر میکردند و به تن و بدن مرد آوازهخوان میزدند. با هر ضربهای که مرد میخورد، به جای داد و بیداد فقط میگفت: خدا رو شکر. کمی که گذشت پادشاه که میدید با هر ضربه مرد آوازه خوان یکبار خدا را شکر میکند، به نگهبانان گفت دست نگهدارید و از مرد آوازخوان پرسید: مرد حسابی تو در قبال کار اشتباهی که کردی ترکه میخوری، پس چرا خدا را شکر میکنی؟
مرد آوازخوان گفت: من امروز صبح در حمام آواز خواندم و احساس کردم صدای خوبی دارم. خدا را شکر میکنم که اینجا و در خمرهی نصفه آب، در حضور شما خواندم. من میخواستم از شما بخواهم به حمام بیایید تا در آنجا برای شما برنامه اجرا کنم. اگر شما آنجا میآمدید و چنین دستوری را تا تمام شدن آب خزینهی حمام صادر میکردید، من زیر ضربات ترکهها حتماً میمردم.
پادشاه از جواب هوشمندانهی مرد آوازخوان خوشش آمد و به نگهبانان دستور داد دست نگهدارند و از مجازات مرد آوازخوان چشم پوشی کرد.
نوشته شده توسط: الهه ناز
بى خبرى , خوش خبرى
No news is Best news
شتر دیدى , ندیدى
You see nothing, You hear nothing
عجله کار شیطان است
Haste is from the Devil
کاچى به از هیچى
Somthing is better than nothing
گذشتها گذشته
Let bygones be bygones
مستى و راستى
There is truth in wine
نوکه اومدبه بازار کهنه شد دل آزار
Out with the old,in with the new
هر فرازى را نشیبى است
High places have their precipices
هرکه ترسید مرد ,هرکه نترسید برد
Nothing venture , nothing have
همه کاره و هیچکاره
Jack of all trades and master of none
ارزان خرى , انبان خرى
Dont buy everything that is cheap
آشپز که دوتاشدآش یا شورمیشه یا بینمک
Too many cooks spoil the broth
انگار آسمون به زمین افتاده
It is not as if the sky is falling
اندکى جمال به از بسیارى مال
Beauty opens locked doors
آدم عجول کار را دوباره میکنه
Hasty work, Double work
آدم دانا به نشتر نزند مشت
A wise man avoids edged tools
آدم زنده زندگى مى خواد
Live and let live
آدم ترسو هزار بار مى میره
Cowards die Many times Before Their Death
کس نخاردپشت من جزناخن انگشت من
you want a thing done,do it yourself
آب رفته به جوى باز نمى گردد
What is done can not be undone
آب از سرش گذشته
It is all up with him
آب ریخته جمع شدنى نیست
Dont cry over the spilled milk
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
we seek water in the sea