نوشته شده توسط: الهه ناز
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
جوک خفن خنده دار
از طرف پرسیدن: اخبار چیه؟!
.
.
.
گفت: برنامه ای در تلویزیون که تا ثابت نکنه همه دنیا از ما بدبخت تره، ول کن نیست!
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
دلم میخواد یه روز انقدر پولدار بشم که به همه ی دوستداران فوتبال واسه تماشای بازی تیم محبوب شون پول پرداخت کنم
.
.
.
که دیگه هیچ مادری نتونه حین فوتبال دیدن به بچه اش بگه «آخه به تو چی میرسه؟»
طنز نوشته های خنده دار
رفتم گوسفند خر?دم واسه عید قربان ...
دختر همسا?ه اومده م?گه چرا بست?ش؟؟
م?گم واسه ا?نکه نره ...
م?گه ?عن? اگه ماده بود نم?بست?ش؟؟
ا?ن 2 ساعته بهش م?گم گوسفنده مادس،م?گ
پسچرا بازش نم?کن?؟؟
م?گم واسه ا?نکه نره !!
گوسفند از خنده سرشو م?کوب?د به درخت
جوک خیلی خنده دار
استرس یعنی...
.
.
.
از تو گالریت یه عکسی رو به بابات نشون بدی!!!!
شروع کنه ورق زدن
انالله و اناالیه راجعون....
جوک های باحال
تو خواص یونجه نوشته:
"تقویت کننده اعصاب"
.
.
حالا فهمیدم چرا الاغ اینقدر نسبت به مسائل بی تفاوته
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
شما تابستون هرجات درد بگیره
.
.
.
بابا و مامانت معتقدن بخاطر باد کولره
جوک های خنده دار
پدرعروس : خودت بگو خلافت چیه؟
داماد : فقط آدامس زیاد میجوم
- چرا ؟
+ بوی سیگار رو از بین میبره
- مگه سیگارمیکشی ؟!
+ آره بعد از عرق حال میده
- مگه عرق میخوری؟
+ آره گیرایی تریاک رو زیاد میکنه
- مگه تریاک میکشی؟
+ آره ؛ از بیکاری ک بھتره
- مگه بیکاری؟
- آره خوب ، همش که نمیشه دزدی کرد
طنز نوشته های جدید
هی اس ام اس میاد که یه دقیقه صحبت کن 100 دقیقه هدیه بگیر، آخه من اون یه دقیقه رو نمیدونم با کی صحبت کنم
چه برسه به صد دقیقه
طنز نوشته های کوتاه
دخترخالم موهاشو دکلره کرده سوخته، بعد مجبور شده کوتاه کنه.
بعد اینستا پست گذاشته زیرش نوشته:
ما زن ها رسم خوبی داریم
زمانه که سخت می گیرد شروع میکنیم به کوتاه کردن ناخن ها، موها، حرف ها و رابطه ها.....
جوک های خنده دار
من یه اخلاقی ک دارم اینه که عیب بقیه رو غیرمستقیم به روشون میارم.
مثلا یه رفیق داشتم دهنش خیلی بو میداد برای تولدش مسواک و خمیردندون خریدم.
یه دوست دختر داشتم که رژ لبش از لب میزد بیرون، ولنتاین براش کتاب رنگ آمیزی خریدم.
همه رفیقام همیشه میگن بخدا ترجیح میدیم مستقیم عیبمونو بگی
جوک های باحال
امروز از کناره ?ه پسره رَد شدم داشت با نامزدش تلفن? حرف م?زد
?ِهو گفت :
.
.
.
.
قَهر نکن د?گه
مگه من قورباغه ی زشته احمقِ تو ن?ستم؟؟؟
ناموسا قحطی ک نیومده یکم رعایت کنید
جوک خیلی خنده دار
من نمیدونستم چطوری به خانوادم بگم من زن میخاااام و دیگه بزرگ شدم
.
.
.
.
پا شدم کولر رو خاموش کردم
بابام اومد ماچم کرد گفت: حالا یه مرد شدی
وقته زن گرفتنته
طنز نوشته های خنده دار
یه قانونی تو فیزیک هست به نام قانون قلب مردا ؟
میگه:
اگه می خوای بیای تو قلبم در بازه...
اگه میخوای بری هم در بازه…
فقط جلوی در واینسا جلورفت و آمد و میگیری
جوک خفن خنده دار
تعر?ف م?کرو ثان?ه در ا?ران:
فاصله سبز شدن چراغ قرمز و بوق زدن ماش?ن عقب?
.
.
.
یعنی دستش رو بوق گزاشته تا سبز شد بوق بزنه انگار مسابقه هفتس
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
شعر طنز خنده دار
در حاشیه کمپین جنجالی «فرزندت کجاست؟» و توضیحات یکی از نمایندگان مجلس درخصوص چوپان بودن پسرش، مجید مرسلی این شعر طنز را منتشر کرد.
گر چه من صاحب منصب شده و مسئولم
دائما بین سران می روم و می لولم
منصب مرتفع و کرسی عالی دارم
در همین حوزه زمانی است که من مشغولم
لیک بیچاره ام و مفلس و نادار و ضعیف
غالبا در همه احوال ببین بی پولم
دخترانم همگی خانه نشینند ولی...
پسران نیز که در واقع همین اند ولی...
یکی از گل پسران رفته و چوپان شده است
همنشین با بز و بزغاله و میشان شده است
می رود اول صبحی پی گله به چرا
می زند غر که پدر جان تو بگو پس که چرا؟!
پدرت صاحب یک منصب عالی باشد
منصبی شیک و تمیز و متعالی باشد
بزند از بد ایام تو چوپان بشوی
دائما راهی صحرا و بیابان بشوی
گفتمش اینکه: پسر جان تو چرا می نالی؟
از چه بابت تو چنین غم زده و بد حالی؟!
برو و شکر خدا کن که تو چوپان هستی
باز مشغولی و دارای کمی نان هستی
بنگر کل پسرهای سران بیکارند
همگی بر سر بابا ننه شان سربارند
شغل خوبی است عزیزم برو و خر بچران
بیش از این نیز خودت را ننمایی نگران!
الغرض اینکه در این مدت طولانی کار
جز به خدمت نشده چیز دگر مقبولم
چون سعات شده و خادم ملت هستم
از همین منصب معمولی خود شنگولم
ای خدا مرحمتی کرده و عذرم بپذیر
که در این آخر عمری نکنی معزولم
نوشته شده توسط: الهه ناز
امروز یه دختره با ذوق و شوق غیر قابل وصفی داشت تعریف میکرد که یه فالگیر بهش گفته تو مهر ماه ازدواج میکنی
بهش گفتم برو پولتو پس بگیر
مهر تو محرم و صفره
خیلی دلم براش سوخت، داغون شد طفلک
جوکهای خفن و بسیار خنده دار
آقای مجری: چه کمکی به کاهش آلودگی هوا کردی؟
.
.
فامیل دور: ما نه کارخونه داریم نه تولیدی نه ماشین، همین که بدبختیم خودش بیشترین کمکه.
جوکهای خفن
یارو طوطی سخنگو میخره میبره خونه میزارتش روی تاب،تکونش میده
میگه:عزیزم بگو سلام!
.
.
طوطی میگه:
نکن الاغ میفتم
جوکهای خنده دار
دیروز رفتم دکتر متخصص، دیدم ویزیتش 60 هزار تومان شده
.
.
به دکتر گفتم: اگر تخفیف میدی بگم کجام درد میکنه وگرنه خودت بگرد پیداش کن!
والا!
اینهمه پول میگیرن جای درد هم خودمون باید بگیم
جوکهای خفن جدید
واقعا دختر بودن کار سختیه
فکر کن هم زمان با اینکه بین 20 تا مانتو دنبال یکیشی که بپوشی، باید غصه بخوری که من اصلا مانتو ندارم
جوکهای خفن باحال
پدرا صبحهای جمعه یه قانون نا نوشته دارن که میگه تا وقتی همه بیدارن تو بخواب وقتی همه خوابیدن بلند شو سر و صدا کن تا بفهمن رییس کیه.
مطالب طنز و خنده دار
به بابام زنگ زدم می گم تصادف کردم الان بیمارستانم.
می گه خب حالا یه دونه از جون هات کم شد.
.
.
.
هنوز مونده گیم اور بشی از دستت راحت شیم.
فکر کنم منو از تو سطل ماست پیدا کردن
جوک های خنده دار
پشت هر زن عصبانی
.
.
.
.
.
یه مردی هست که معلوم نیست دوباره چه گندی زده
جوک های باحال
وجدان چیست؟
چیزی که زورش نمیرسه
جلوی گناه بگیره
فقط گناه رو کوفت آدم میکنه
جوکهای خفن و بسیار خنده دار
از عجا?ب خانم ها ا?نه که 7 طبقه? ?ک مجتمع تجار? رو طبقه به طبقه و مغازه به مغازه م?گردن، بعد که از خر?د م?ان ب?رون م?گن :
.
.
.
اووووه ماش?ن چقدر دوره....میمردی نزدیک تر پارک میکردی؟!!!
جوکهای خفن و خنده دار
دختره تو کافی شاپ نشسته بود...
یک پسر خوش تیپ اومد به سمتش و ?ه کاغذ تا شده گذاشت رو? م?زش و رفت!
دختــره خ?ل? با خــودش کلنـــجار رفت که کاغذ رو برداره ?ا نه ؛ آخر اونو برداشــت گذاشت ?? دفترش...
تو اتاقش از خودش پرس?د آ?ا ا?ــن پسر م?تونه آغاز راه خوشبـــخت? باشه ?ا نه؟
با?خره دل به در?ـــا زدو کاغذ رو باز کرد با کمــال تعجب د?د که رو? کاغــذ با خط ز?با نوشته شده:
" کـــاپوچینـو رو با نی نمیخورن خوشگله "
جوک خفن خنده دار
تلفظ صحیح چهارمین روز هفته کدام است؟؟؟؟
چارشنبه ، چاهارشنبه
چهارشنبه ، چارشمبه
.
.
.
هیچکدوم نیست.
سه شنبه صحیحه.
چهارمین روز هفته سه شنبه هست!
حتما دانشگاه هم میری.
مهندسم هستین
والااااا نکنه یارانه ام میگیری
جوکهای خفن
تا حا? توجه کرد?ن ه?چ قناد? قند نم?فروشه!
ه?چ عطار? عطر نم?فروشه
قهوه خونه هام همه چ? دارن جز قهوه !
.
مملکت ن?ست که محل غافل گیریه
.
کولرگازی و آبی با برق کار میکنن!
اره برقی با بنزین کار میکنه!
هفت تیر 6 تا تیر داره!
خواجوی کرمانی شیرازیه!
صائب تبریزی هم اصفهانیه!
جوکهای خنده دار
هروقت تو بحث کم آوردید به طرف بگید این چیزی که گفتی قیاس مع الفارقه.
درسته نمیدونی یعنی چی، ولی اونم نمیدونه یعنی چی و برای اینکه کم نیاره هیچوقت ازت معنی مع الفارق رو نمیپرسه و برنده میشی.
جوکهای خفن و بسیار خنده دار
همونطور که وقتی یه چیزی رو گم میکنین و از مادرتون سراغشو میگیرین و همیشه میگن تو کشوئه از باباهام اگه همین سوالو بپرسین میگن تو صندوق عقبه، حتی ممکنه ماشین نداشته باشن ولی بازم میگن تو صندوق عقبه بگرد پیداش میکنی
مطالب طنز و خنده دار
ما همون نسلى هستیم که تو دبیرستان بهمون گفتن اینارو بعدا تو دانشگاه بهتون درس میدن و تو دانشگاه گفتن همان طور که قبلا خواندید !
جوکهای خفن و بسیار خنده دار
شما هم وقتی با یک نفر فیلمی رو میبینید که قبلا دیدید حس میکنید همش باید چکش کنید که داره میبینه فیلم رو و اکثرا هم نکاتی که شما فهمیدین رو نفهمیده؟
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل دل به دل راه دارد
ضرب المثل دل به دل راه دارد در مورد افرادی که به شدت به یکدیگر علاقه مند هستند ولی به دلایلی از یکدیگر دور میباشند به کار میرود.
بارها و بارها این جمله را شنیده ایم "دل به دل راه دارد" اما واقعا نمی دانیم که این ضرب المثل از کجا آب می خورد،گاه هنگام ابراز علاقه به دیگری طرف مقابل هم ابراز می دارد که چنین حسی به ما دارد ،یا در ذهن داریم به کسی فکر می کنیم ناگهان یا با ما تماس می گیرد و یا با او برخورد خواهیم کرد ؟ این مواقع است که حس می کنیم واقعا پیوندی نامرئی بین قلوب برقرار است.
داستان ضرب المثل:
در دورهای که پیامبر اعظم اسلام تازه به پیامبری برگزیده شده بودند، تعداد کمی از افراد با این دین جدید آشنا بودند که یکی از این افراد اویس بن عامر یا اویس قرنی بود و او از وارستگان و دینداران برجسته زمان خود بود.
اویس قرنی در یمن زندگی میکرد و به کمک یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) با دین ایشان آشنا شده بود و به این دین علاقمند شده بود. آوازهی دین داری و علاقمندی اویس به پیامبر رسیده بود. اویس مادر پیر و نابینایی داشت که نمیتوانست به تنهایی از عهدهی زندگیاش برآید و به کمک تنها پسرش اویس نیازمند بود. اویس روزها شترچرانی میکرد و شترهای شهر را به صحرا میبرد تا بچرند و با مزدی که از این کار میگرفت مخارج زندگی خود و مادرش را تأمین میکرد. ولی در آتش عشق دیدار پیامبر میسوخت.
وقتی خبر علاقهی اویس برای دیدار با پیامبر به ایشان رسید، پیامبر فرمودند: رسیدگی به مادر ناتوانت واجبتر است و سعی کن به او احترام بگذاری و دل مادرت را به دست آوری.
اویس به پیام، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش کرد و پیش مادرش ماند ولی همیشه در آرزوی دیدن پیامبرش بود. تا اینکه یک روز آنقدر با مادرش صحبت کرد تا توانست او را راضی کند که سه روزه تا مدینه به تاخت برود، پیامبرش را ببیند و برگردد. اویس تمام مایحتاج مادرش را برای سه روز تأمین کرد و او را به دو نفر از همسایهها سپرد تا در نبود او مرتب به مادرش سر بزنند، بعد از مادرش خداحافظی کرد و به طرف مدینه حرکت کرد.
اویس بهترین اسب شهر را تهیه کرد و با کمترین باروبنه ولی با سرعت راهش را آغاز کرد. او یک شبانه روز تمام در راه بود تا به شهر مدینه رسید. در آن شهر سراغ خانه پیامبر را گرفت و سریع خود را به در خانه پیامبر رساند. ولی پیامبر آن روز در خانه نبود ایشان به شهر دیگری سفر کرده بودند و چند روز دیگر بازمیگشتند. اویس خیلی ناراحت شد، از یک طرف دوست داشت در مدینه بماند تا پیامبر بازگردند و از طرفی به مادرش قول داده بود سه روزه برگردد و اگر دیرتر برمیگشت مادرش نگران میشد. درنهایت اویس بدون اینکه پیامبر را ببیند مجبور شد به یمن برگردد.
وقتی به شهرش برگشت. حتی به مادرش هم نگفت که موفق به دیدن پیامبر نشده. او با خود فکر میکرد مادرش از اینکه بشنود این همه زحمت رفت و برگشت بینتیجه مانده ناراحت میشود. وقتی پیامبر به مدینه برگشتند به یارانشان فرمودند: یک بوی آشنا در شهر پیچیده. در این مدت عزیزی اینجا بوده. یاران گفتند: بله پیامبر خدا چند روز پیش اویس به قصد دیدار شما به مدینه آمده بود ولی چون به مادرش قول داده بود نتوانست زیاد اینجا بماند. او خیلی ناراحت شد و بدون اینکه شما را ببیند به یمن برگشت. پیامبر فرمودند: اویس پیش من است چه در یمن باشد، چه در اینجا.
تا اینکه سالها گذشت و پیامبر اسلام در پایان عمر وصیت نمودند که بعد از مرگ من یکی از پیراهنهای مرا برای اویس قرنی ببرید، چون او از دوستان و نزدیکان ماست. این مرد کسی است که به عدد موی گوسفندان قبایل بزرگ عرب در قیامت او را شفاعت خواهند کرد.
بعد از رحلت پیامبر گروهی از نزدیکان و یاران پیامبر، پیراهن ایشان را برای اویس به یمن بردند. اویس با دیدن یاران و نزدیکان پیامبر شروع به گریه کرد و از او پرسیدند چرا گریه میکنی؟ گفت میدانم پیامبر از این دنیا رفتهاند و شما پیراهن ایشان را برای من آوردید.
یاران پیامبر تعجب کردند و گفتند: تو از کجا خبر داشتی پیامبر فوت کردند؟ اویس همانطور که گریه می کرد گفت: انگار دل من از این واقعه خبر داشت، درست است که من در یمن زندگی میکنم ولی دلم همیشه با ایشان بوده.
نوشته شده توسط: الهه ناز
اوناییکه شکم دارن وقتی وایسادن وقتی میشینن
ماها رو اینجوری میبردن مدرسه
صحنه ای نادر از غذا دادن آچار به بچه هاش
این کیک که خودشم نیاز به عمل داره
از اینا مد نشه صلوات
بابام گفته؛ پوشک گرون شده، هر کدومو جیش کردی پهن کن رو بند خشک بشه دوباره استفاده کن!
زورو وطنی
پس از گرونی سیگار زین پس شاهد همچین درخت های مهربانی هستیم
داری یه نخ بزار ، نداری یه نخ بردار
وقتی زنگ خونه رو میزنن و مامانم میگه پاشین درو باز کنین.
صحنهای نادر از جک گفتن و شنیدن و خندیدن 2 تا هواپیما
فیلتر بودیم وقتی فیلترینگ مد نبود
وقتی تا صبح پای فیلم بودی
نمایی نزدیک از وضعیت خونه همسایه بالاییمون
تابستون رو فقط این بزرگوار درک کرد
اگه این حمومه پس اونی که ما داریم چه کوفتیه
گرمهههههه
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
طنز نوشته های جالب و خنده دار
یه سوال دارم
به نظر شما ابروی کرگدن رو برداری آهو میشه؟؟؟
نه خدایی میشه؟
.
.
نمیشه دیگه؟!!!
نکن برادر من! نکن !!
ابرو برندااار
طنز نوشته های خنده دار
یه کنترل داریم تا منو میبینه بدون باطری هم کار میکنه
.
.
.
.
از بس که زدمش
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
رفتم پیش روانشناس گفت 10جلسه
واست مشاوره مینویسم 3میلیون میشه،
گفتم دکتر من خوب بشم هم فکر اون
3میلیون دوباره منو افسرده میکنه
جوک جدید
یه سری وان حموم رو داشتم پر میکردم
که خودکشی کنم
بابام در زد گفت خیلی صدای آب میاد
بفهمم وان رو پر آب کردی
حتی اگه مرده باشی جررت میدم
جوکهای خنده دار
اعتراف میکنم بچه که بودم پدر مادرم هر موقع حواسشون نبود جلو من حرف زشتی میزدن
میگفتن "فرانسوی حرف زدیم"
خلاصه اینطوری بود ک تو دبستان معلممون پرسید کسی زبون دیگه ای بجز فارسی بلده؟
منم هرچی کلمه فرانسوی بلد بودم گفتم
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب
دکترای الان خیلی مظلومن قدیم ملت تا بیکار میشدن میرفتن پیششون
الان طرف سرطانم بگیره نمیره دکتر میگه تو اینترنت خوندم با آبلیمو خوب میشه
مطالب طنز و خنده دار
تف به این زندگی
تف به این شانس
تف به این بد بختی
تف به این هوا
تف به این آدمهاى نامرد
تف به روزگار نامرد
چیه میای پایین
تانکر که نیستم تف تموم کردم
قول میدم دوباره تفام که جمع شد باز بقیه اش رو ادامه بدم
طنز نوشته های کوتاه جدید
الان اخلاق خدا خیلی خوب شده بخدا؛ قبلنا سرِ یه سیب خوردن، کله میکرد و آدم رو از
بهشت مینداخت بیرون. ...
الان 3 هزار میلیارد هم که بخوری، کاری به کارت نداره؛ ...
نهایت عصبی بشه، پرتت میکنه کانادا
طنز نوشته های جالب و خنده دار
قیمت کلیه تو آمریکا262 هزار دلار هست
یعنی اگه بری اونجا یه کلیه تو بفروشی
و برگردی ایران
با دو میلیارد و ششصد میتونی یه خونه یه ماشین و یه کلیه جدید بخری
طنز نوشته های کوتاه
درسته که گفتن آینه تو بدن سازی تاثیر داره
ولی نه طوری که 20 ثانیه دمبل بزنی بعد نیم ساعت جلو آینه خودتو نگاه کنی و فیگور
بگیری
طنز نوشته های جدید
رفته بودم ب?مارستان م?قات ?ک? از رفقا که با ماش?ن رفته بود تو دره ...
د?دم ?ک? بغل تختش خواب?ده سر تا پاش تو گچه ...
ه? به هوش م?اد به رف?ق ما فحش م?ده دوباره از هوش م?ره ,,,
از رف?قم پرس?دم ا?ن چشه ؟ چرا داره فحش م?ده؟ !
گفت وا? ما شب تو جاده م?رفت?م ا?ن هم موتورش چراغ نداشت ...
پشت سر ما م?ومد ما که رفت?م تو دره ا?نم اومده دنبال ما !!!
جوکهای خیلی خنده دار
حیف نون با قرص میخواسته خودکشی کنه
سریع رسوندش بیمارستان معده اش رو شستشو دادن
میگفت:پرستارها یکی یکی میومدن منو میدیدن و کلی میخندیدن و میرفتن
به یکیشون گفتم چیه؟
بحال و روز من میخندید؟
گفت :
نه خره, تا حالا ندیده بودیم کسی با شیاف خودکشی کنه
طنز نوشته های خنده دار
کریستین رونالدو به رفیقش هدیه عروسی 1جزیره تو یونان داده
بعد من واسه عروسی رفیقم 20تومن گذاشتم تو پاکت
بابام 2ساله میگه تو قدر پولو نمیدونی
جوکهای خنده دار
از جفر پرسیدن ماه عسل خوش گذشت
گفت : خیلی...
گفتن : پس چرا زنت داره گریه میکنه ؟
.
.
.
گفت : خیلی دوست داشت بیاد نبردمش
جوک جدید
سرِ صبح تو مترو گوشی به دست خوابم برد گوشیم زنگ زد
"
"
"
"
"
بغلیم گفت پاشو مامانته! از بانکم پیامک داشتی قسطاتتو بده چهارتاش عقب افتاده
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
کاریکاتور جیرهبندی گوشت و مرغ شروع شد!
کاریکاتور حملهبهکودکانیمنی و سکوتجوامع بینالمللی
کاریکاتور آنجلینا جولی دست به اسلحه شد!
کاریکاتور صفرهـا
کاریکاتور احتکار 170 هزار تن کاغذ در گاوداری
کاریکاتور بیتوجهیدولتمردان بهمشکلات معیشتیمردم
کاریکاتور شمشیرکشی ترامپ و افزایش قیمت بنزین در آمریکا
کاریکاتور افزایش قیمت ها
کاریکاتور از محیط زیست چه خبر
کاریکاتور ترامپ و جنون تحریم!
کاریکاتور مرگ سالانه 55 هزار ایرانی به علت مصرف سیگار
کاریکاتور ناواس: از دروازهام برو بیرون
کاریکاتور بی میلی نخست وزیر عراق در مورد اجرای تحریم های ایران!
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل بار الاغ را که بردارند پالانش را هم بهمقصد نمی رساند
کاربرد ضرب المثل:
ا?ن ضربالمثل را معمو?ً در مورد افراد? بهکار م?برند که تنپرورند و کار? را که به عهدهشان گذاشتند را به سرانجام نم?رسانند و مدام بهانه م?گ?رند. از طرف د?گر وقت? که به آنها امت?ازات? هم داده م?شود، آنامت?ازات را نم?ب?نند و باز شانه خال? م?کنند از ز?ر بار مسئول?تها?شان .
داستان ضرب المثل:
م?گو?ند که مرد ه?زمشکن? بود که ا?غ و شتر? داشت و از آنها برا? حمل بار ه?زمش کمک م?گرفت. ه?زمها را بار آنها م?کرد و به شهر م?رفت تا ه?زمها?ش را بفروشد.
روز? طبق معمول ه?زمها?ش را رو? دوش ا?غ و شتر سوار کرد و به سمت شهر حرکت کرد.
در م?انه راه ا?غ بنا گذاشت به ناسازگار? و خود را به خستگ? زد. ه?زمشکن که د?د ا?غ توان حمل ه?زمها را ندارد، از بار او کم کرد و بر دوش شتر گذاشت.
باز هم به هم?ن روال گذشت، تا ا?نکه ه?زمشکن همه بار ه?زم رو? دوش ا?غ را برداشت و رو? شتر سوار کرد.
هنوز کم? نگذشته بود که ا?غ رو? زم?ن خواب?د و وانمود کرد که د?گر نم?تواند راه برود.
ه?زمشکن ا?نبار در اقدام? جالب پا?ن ا?غ را هم برداشت و ا?نبار خود ا?غ را به همراه پا?نش رو? شتر ب?چاره سوار کرد.
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
نوشته شده توسط: الهه ناز
داستان ضرب المثل از ترس گدایی، یک عمر گدایی
کاربرد ضرب المثل:
ضرب المثل از ترس گدایی، یک عمر گدایی در مورد افرادی گفته میشود که عمری را با سختی و فقر میگذرانند تا مبادا روزی فقیر شوند.
داستان ضرب المثل:
سالها پیش در میان حیوانات جنگل از جمله پرندگان، خزندگان، چرندگان و… پرندهای بود که شکل زندگیاش کاملاً استثنایی بود. این پرنده برخلاف تمامی پرندگان دیگر برای تأمین غذای روزانهاش به جای غذا، کافی بود تا مقداری آب بنوشد و با خوردن آب گرسنگی و تشنگی این پرنده کاملاً برطرف میشد. این امتیاز باعث شده بود این پرنده خیلی راحت به هر کجا که آب هست پرواز کند و نیازهای خود را برآورده کند و خیلی راحت بتواند به زندگی خود ادامه دهد.
این پرندهی عجیب مشکلی داشت که فقط مختص خودش بود. او همیشه میترسید که آبهای زمین تمام شود و او تشنه و گرسنه بماند. به همین دلیل پرنده چون از تمام شدن آبهای جهان میترسید همیشه کمتر از نیازش آب میخورد و دائم تشنه بود. هرچه پرندگان و حیوانات دیگر او را نصیحت میکردند که این روش تو اصلاً درست نیست، پرنده از عقایدش دست بردار نبود.
پرندهی عجیب چندین سال این کار را انجام داد. او میدید که همنوعانش روز به روز کمتر میشوند ولی هیچ گاه نمیدانست که آنها هم به خاطر روش غلط زندگی خود از بین میروند.
پرندهی آب خور وقتی متوجه شد هم نوعانش روز به روز کمتر میشوند با خود فکری کرد و گفت: حتماً آنها صرفه جویی نکردهاند و بیشتر از نیازشان آب خوردهاند. از آن روز به بعد پرنده تصمیم گرفت راه بیفتد میان حیوانات و از آنها بخواهد کمتر آب بخورند تا مدت بیشتری بتوانند از آب استفاده کنند.
او اول به سراغ کلاغ رفت، کلاغ که میدانست ترس او بیدلیل است به حرفهای او گوش کرد ولی هیچ پاسخی به او نداد. بعد پرنده به دیدن کبک و اسب و الاغ رفت. تا اینکه به جغد رسید. جغد دانا با دقت حرفهای او را گوش کرد. بعد لبخندی زد و به پرندهی عجیب گفت: تو چرا میترسی؟
تمام آبهایی که بخار میشوند و به آسمان میروند دوباره به شکل باران به زمین برمیگردند. تو فکر میکنی چقدر از آبهای روی زمین را میخوری؟ اگر میبینی که تعداد پرندگان هم نوعت روز به روز کمتر می شود. به این دلیل است که آنها از ترس تشنه ماندن آنقدر آب نمیخورند تا میمیرند. رفتار شما پرندگان عجیب شبیه به گدایی است که از ترس گدایی و بیپولی یک عمر گدایی میکند.
پرندهی عجیب حرفهای جغد دانا را باور نکرد و آنقدر کمتر و کمتر آب خورد تا اینکه مرد. و امروز هیچ اسمی هم از پرندهی عجیب باقی نمانده.