نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوروز، از جشنهای باستانی ایرانیان است. در زمانهای کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین (معمولاً مطابق با 21 مارس) آغاز میشد، ولی مشخص نیست که چند روز طول میکشیدهاست. در بعضی از دربارهای سلطنتی جشن یک ماه ادامه داشته است. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا میشد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی داشت، در حالیکه طی باقیمانده ماه، هنگامیکه پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی میپذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.
جشن نوروز از آیینهای باستانی و ملی ایرانیان میباشد. جزئیات چگونگی این جشن تا پیش از دوره هخامنشیان بر ما پوشیدهاست. در اوستا نیز هیچ اشارهای به این جشن نشدهاست. همچنین از دید مذهب و باورهای دینی ایرانیان باستان در ارتباط با این جشن اطلاعاتی در دست نیست. اگرچه مطالبی کلی در تعداد اندکی از کتابهای نوشته شده در روزگار ساسانیان درباره جشن نوروز وجود دارد.
با استناد بر نوشتههای بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته و نمایندگانی را از استانهای گوناکون که پیشکشهایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند میپذیرفتند. گفته شده که داریوش کبیر، یکی از شاهان هخامنشی (421 -486)، در آغاز هر سال از پرستشگاه بأل مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن میکرد.
همچنین پارتیان و ساسانیان همه ساله نوروز را را با برپایی مراسم و تشریفات خاصی جشن میگرفتند. صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ میشد. سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد میشدو سپس والامقامترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکههایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ میشد. پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه میکردند. شاه پیشکشهای نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش میکرد. 25 روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجرهای گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته میشد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ میپاشیدند و تا روز 16 فروردین که به آن روز مهر میگفتند، آنها را برنمی داشتند.
جشنهایی که از آن روزگار به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچکتر (چهارشنبه سوری) به پیشواز آن میآید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفت سین است.
نوروز در گذشته دارای آداب چندی بودهاست که امروز تنها برخی از آنها برجای مانده و پارهای در دگرگشتهای زمانه از بین رفتهاند. از رسمهای بجا مانده یکی راه افتادن حاجی فیروز است.
نوشته شده توسط: الهه ناز
میخواهم هفتاد سالم که شد باز بنشینم کنارتو، زل بزنم به چشمهای میشی رنگت و به حرفهای هنوز شیرینت گوش کنم، دلم میخواهد هفتاد ساله که شدم با آن دستهای چروکیده و لاغرم با همان وسواس همیشگی میوهای پوست بکنم و وقتی تو آن را میخوری مزه خوبش را من احساس کنم، دوست دارم به هفتاد سالگی که رسیدم هنوز یادم باشد تو کی به دنیا آمدی و برای هدیه تولدت پیراهنی رنگ به رنگ بخرم تا باورم نشود دیگر آن جوان 50 سال قبل نیستی، دوست دارم هفتاد سالم که شد هفتاد و چند شمع باریک و براق را روی کیک تولدت بچینم و از ته دل آرزو کنم که آنقدر زنده باشم تا صد و بیستمین شمع را هم خودم روی کیکت روشن کنم، دلم میخواهد به پنجاهمین سالگرد ازدواجمان که رسیدیم باز چشمهایم از دیدنت برق بزند و دلم زیر و رو شود که کی میخواهی به خانه برگردی ، دوست دارم وقتی هفتاد ساله شدم تو باز دوستم داشته باشی بیشتر از همه حتی بیشتر از بچهها، دلم پر میکشد برای هفتاد سالگیام، وقتی ما هنوز عاشق هم ماندهایم، وقتی دوری از هم دلمان را به شور میاندازد و وقتی کنار هم هستیم آرامیم، چقدر دلم برای آن هفتاد سالگی تنگ میشود...
دور از خانههایی که دورتادورش اتاقهای بزرگی بود با سقفهای گنبدی، خانههایی با ایوان بزرگی که چند آجر از زمین بالاتر بود و درشان همیشه باز، امروزه در اتاقهای کوچکی زندگی میکنیم که عمودی، با درهای بسته و حصارهای محکم روی هم قرار گرفتهاند، خانههایی که گرچه با زحمت ساخته و گاهی به دست آورده میشوند، خیلی زود، دور از صفتی که «مهربانی» میخوانیمش، درگیر روزمرگی میشوند. زندگی توی یک شهر شلوغ، گرچه فرصتهای بیشماری مقابلمان میگذارد، فرصت تجربه خیلی چیزها را سلب میکند. مهربانیای که آن روزها با لبخند و القای حس همدلی و حمایت تعریف میشد به پیامکهایی بدل شده که به زحمت از دیوار مشغله روزمره رد میشوند و به اتاق ما میرسند. زندگی لابهلای بوقهای مکرر ماشینها و چهرههای خستهای که از کنار هم میگذرند گاهی توقف میکند و فریاد میکشد، و همه اینها کافی است تا نگران خانههایی باشیم که با سرعت روزافزونی سبزیشان را از دست میدهند و به خوابگاهی برای دفع خستگیهای روزمره بدل میشوند.
وقتی در جستوجوی مهربانی از دسترفته بسیج میشویم، اولین گناه را به گردن اسکناسهایی میاندازیم که قرار بود تنها سقفی برای ابراز مهربانیمان بنا کنند.
دکتر بدریالسادات بهرامی در این زمینه میگوید: «مسئله کمرنگشدن مهربانی در خانهها داستانی چندوجهی است. شاید یکی از دلایل این اتفاق مسائل اقتصادی باشد، رفاهی که در خانواده تعریف نشده و تجملگرایی که زن و شوهر را به دنبال خودش میکشاند. هر دو میدوند تا به رفاه موردنظرشان برسند، اما وقتی به آن دست پیدا میکنند، آنقدر خستهاند که دیگر نمیتوانند از داشتههایشان لذت ببرند.
اگر در رسانههای جمعی الگوی زندگی ساده ترویج پیدا کند، شاید بتوانیم از تبدیلشدن بنیاد عاطفی خانواده که بر پایه مهربانی استوار است، به بنگاه اقتصادی جلوگیری کنیم. وقتی افراد مشغله کمتری برای تأمین مایحتاجشان دارند، رفتوآمدهایشان با هم بیشتر، احساس واحدبودن و صمیمیت در آنها تقویت و به این ترتیب، ابراز مهربانی در خانه رسم میشود.امروزه میبینیم خیلی وقتها زن و شوهر به جای اینکه در کنار هم باشند، در کمین همند و این اتفاقیاست که صمیمیت و مهربانی را در خانواده تهدید میکند. یکی دیگر از دلایل این سردشدنها و عدم صمیمیتها میتواند خدمات زیاد والدین به فرزندانشان باشد. این مسئله نوعی وابستگی آسیبپذیر به وجود میآورد و باعث میشود که حتی بعد از ازدواج، فرد متوجه نباشد که خانواده اصلیاش خانوادهای است که خودش تشکیل داده و هنوز هم به خانواده پدریاش وابسته است. در واقع، هنوز بند ناف عاطفی آنها قطع نشده و هنوز مرد زندگی آنها پدرشان و زن زندگی آنها مادرشان است. این مسئله شکلگیری مهر و مهربانی در خانواده را به شدت تهدید میکند.»
برای فرزندانی که به برکت همان خانههای بزرگ، زندگی در چهاردیواری سرشار از مهربانی را درک کردهاند هراس از نبود مهربانی و گرفتاری در خانهای سرد و دلمرده همیشه مانعی جدی در ساختن خانوادهای خوشبخت تلقی میشود.
بهرامی معتقد است: «خانواده باید به بچهها متناسب با سنشان مسئولیت دهد. مسئولیتپذیری است که عواطف ما را برانگیخته میکند. وقتی ما مسئولیتی در قبال محیطمان نداریم، دیگر چیزی وجود ندارد که ما را به خودش مشغول کند و انگیزهای برای ابراز مهربانی شود. اگر فرزندان ما از کودکی یاد بگیرند که مهربانی فقط جنبه عاطفی ندارد و موارد دیگری مثل مسئولیتپذیری را هم شامل میشود، شاید بتوانیم از روزبهروز سردتر شدن روابط در خانهها جلوگیری کنیم.»
اگر کودک در خانوادهای مهربان زندگی نکند، بهتدریج، این مسئله در رفتارها و حتی شخصیتش تأثیر میگذارد. اگر ابراز محبت نباشد، از یک طرف، کودک گوشهگیر و افسرده میشود و احساس درماندگی به او دست میدهد که ممکن است هیچ وقت اصلاح نشود و از طرف دیگر، بچه آن الگو را یاد میگیرد و در زندگیاش پیاده میکند. از طرف دیگر ممکن است حالات اضطراب، ترس، ناامنی و بدبینی همزمان در او بروز پیدا کند و با بزرگتر شدنش هم این حالات رشد کنند.»
یک خانواده زمانی خوشبخت و سربلند و موفق است که اعضایش نسبت به هم شکیبایی و گذشت و صمیمیت و احساس مسئولیت و دلسوزی داشته باشند و همدیگر را در برابر امواج سهمگین آسیبهای اجتماعی از آفات و خطرات حفظ کنند و به هم محبت کنند و همدیگر را شکیبایی و دلداری دهند و غمگسار و تسکینبخش آلام هم باشند. ساختار خانواده در اسلام، باید بر اساس محبت و روابط نیک باشد و در میان تمام افراد یک خانواده مسلمان، مهر و محبت حاکم باشد. یکی از نیرومندترین انگیزه ها در تحکیم پیوند خانواده، ایجاد فضای پر از صفا و صمیمیت میان زن و شوهر است. بر هر زن جوانی که به تازگی خانواده تشکیل داده لازم است که در رفتار و کردارش با همسر خود، محبت و دوستی خالص را نثارش کند و به تمایلات او پاسخ درستی دهد که در غیر این صورت، زندگی زناشویی و خانوادگی خود را با خطر نابودی روبه رو خواهد ساخت و سرانجام سعادت و خوشی زندگی را از بین خواهد برد و پر واضح است که یکی از راه های رواج محبت و صفا در خانواده، بیان سخنان محبت آمیز است و گفت وگو و صحبت های زن و شوهر باید مؤدبانه و با خلق و خوی نرم و مهربان باشد، نه خصمانه و نفرت برانگیز.
منبع: http://ksabz.net/displayContext/?id=b5be9eaa-0b9b-46fa-ba7c-5f62a1ae8b88&mID=130e5c00-1a23-4fb3-ae2d-d5ab3ba6e3ab
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
اما ما اشتباه نکردهایم. این چهار عمل وقتگیرترین کارهایی هستند که پیش از سال نو دارید. این مسوولیتها چندان تابع زمان نیستند و به همین دلیل هرچه سریعتر تمام شان کنید، سال را با آرامش بیشتری آغاز میکنید، از دلنگرانیها و آشفتگیهای شب سال نو مصون میمانید و سرانجام این که اجازه نمیدهید فروشندگان سودجو از شتابزدگی و نیازتان استفاده کنند و اجناس را با قیمت غیرواقعی به شما بفروشند.
از همین لحظه که خواندن گزارش را شروع میکنید فهرست برنامههای این هفته و هفته آینده را با خودتان مرور کنید: «خانهتکانی، خرید لباس، خرید آجیل و خرید عیدی مناسب» اما پیش از شروع کار، چند دقیقهای دست نگه دارید و توصیههای ما را درباره فوت و فن انجام این کارها بخوانید.
هرچه بیشتر برای خانهتکانی دست دست کنید، بیشتر ضرر خواهید کرد. به قول قدیمیها عجله کار شیطان است و هرچه دیرتر خانهتکانی کنید بیشتر عجله خواهید داشت و آن وقت حتما خرابکاری میکنید.
خرابکاری این نیست که اشیایی را در حین مرتب کردن خانه، در محل نامناسب قرار ندهید یا آنها را بشکنید یا دست آخر به همه کارها نرسید همه اینها فدای سرتان؛ خرابکاری یعنی این که اضطراب ناشی از فراوانی کارها و کمی وقت باعث شود تندخو و بد اخلاق شوید و با همسرتان جر و بحث کنید و خاطرهای بد را در پایان سال رقم بزنید یا حرص بخورید و احساس نارضایتی کنید و شتابزدگی و تقلایتان برای انجام سریعتر مسوولیتها باعث شود کار دست خودتان بدهید و به سلامتتان لطمه بزنید، باورتان نمیشود هر سال حوالی نوروز چقدر بخشهای اورژانس بیمارستانها شلوغ میشوند! یکی، چشمهایش در اثر استفاده از شویندههای قوی آسیبدیده است، آن دیگری ریه اش و چند نفری هم کاملا مسموم شدهاند؛ آمبولانسها در سطح شهر میگردند و مردمی را به بیمارستانها میرسانند که در اثر سقوط از روی نردبان و چهارپایه دچار آسیبدیدگی ستون فقرات یا شکستگی استخوانهای بدن شدهاند یا سوختهاند یا دچار بریدگی اعضای بدن شدهاند یا... .
به همین دلیل است که ما اصرار داریم دقیقا از همان وقت که این مطلب را مطالعه میکنید خانهتکانی را شروع کنید،اما یادتان باشد خانهتکانی این نیست که دائما این طرف و آن طرف بدوید و هر کاری که دستتان رسید انجام دهید. اولین گام برای یک خانهتکانی موفق داشتن یک برنامه کامل و دقیق برای انجام کارهاست که تا حد زیادی از دوبارهکاری جلوگیری میکند. میدانید دوباره کاری ناشی از نداشتن برنامهریزی چه معنایی دارد؟ بگذارید این موضوع را با مثالی برایتان توضیح بدهیم. ممکن است شما برای آغاز خانهتکانی، در وهله اول به فکر شستن پردههای خانه بیفتید. بنابر این به سختی از نردبان یا چهارپایهای بلند بالا میروید تا پردهها را از میله جدا کنید و پایین بیاوریدشان یا شاید هم میله پرده را باز کنید و آن را همراه پرده پایین بیاورید.
خلاصه این که شما پردهها را سرانجام به ماشین رختشویی میسپرید و بعد با خیال راحت دوباره پس از صاف کردن، به میله پرده وصلشان میکنید غافل از اینکه اگر برنامهریزی داشتید هرگز این کار را نمیکردید. چون پردههای تمیز به پنجرههایی چسبیدهاند که یک وجب خاک رویشان نشسته است و در اثر سرمای بیرون از خانه، گرما و رطوبت داخل آن، عرق میکنند و خیس میشوند و پردهها را آلوده میکنند.
از طرفی هنوز کتابخانه و بقیه بخشها را خاکگیری نکردهاید و وقتی مشغول گردگیری شان شوید هر چقدر هم مراقب باشید به هر حال مقداری گرد و غبار بر میخیزد و روی پــــردهها مینشیند و شستنشان را بیفایده میکند.
همانطور که پیشتر هم درباره شیوه درست برنامهریزی برایتان توضیح دادهایم برای یک برنامهریزی حرفهای باید ابتدا همه کارهایی را که قرار است انجام بدهید روی کاغذ بنویسید. نگویید که دقیقا میدانید میخواهید چه کار کنید و بنابراین نوشتن لزومی ندارد. هر چه بیشتر و دقیقتر بنویسید، کمتر گیج میشوید، کمتر دوباره کاری میکنید، سریعتر به خط پایان میرسید.
در خانهتکانی تنها مساله مهم این نیست که به بهترین وجه اشیا را تمیز کنید بلکه باید مراقب باشید خانه تکانی به جسم شما آسیب جدی وارد نکند
پس از نوشتن کارها، فقط چند دقیقه وقت بگذارید و اولویتبندی کنید و بر اساس آن کنار هر مسوولیتی شمارهای بگذارید. از کلینویسی هم پرهیز کنید. برای مثال کافی نیست که فقط بنویسید شستن حمام! باید دقیقا توضیح بدهید که شستن حمام شامل بخشهای همچون، پاک کردن دیوارها، ضدعفونی کردن وان، عوض کردن ظرفهای شامپو و صابون، شستن لیفها، تمیز کردن هواکش، شستن حباب لامپ و... میشود یا برای مرتبکردن کتابخانه اتاق خواب باید بنویسید: گردگیری طبقات، منظم کردن موضوعی کتابهایی که از جای اصلی خودشان خارج شدهاند، صحافی مجدد کتابهایی که ورق ورق شدهاند، اهدای برخی کتابها به کتابخانههای عمومی و... .
ریزهکاریهایی نیز وجود دارد که باید آنها را در طول خانهتکانی در نظر داشته باشید برای مثال در فهرستتان بنویسید تا فراموشتان نشود که همیشه پیش از آن که مشغول پاککردن و خاکگیری دیوارها شوید باید روی اشیای دیگر اتاق را با ملافه بپوشانید تا خاک روی آنها ننشیند و در ضمن هرگز گردگیری را شروع نکنید مگر آن که پیش از آغاز کار، به اندازه کافی دستمالهای مخصوص گردگیری، قلممویی برای پاک کردن درزهای اشیای ظریف و مقداری اسفنج برای آغشته کردنش به آب ولرم و مایع سفیدکننده مهیا کرده باشید.
اما در خانهتکانی تنها مساله مهم این نیست که به بهترین وجه اشیا را تمیز کنید، بلکه باید مراقب سلامت خودتان هم باشید برای مثال یکی از اصلیترین آسیبدیدگیهای شب عید، سقوط از ارتفاع است، پس در انتخاب چهارپایه، صندلی یا نردبانی که از آن بالا میروید دقت کنید.
از دیگر آسیبدیدگیهای جدی جسمیدر این روزها، صدمه به ستون فقرات و ابتلا به دیسک کمر است دلیلش هم این است که برخی افراد ترجیح میدهند به جای استفاده از کارگرهایی که میتوانند در این مواقع مفید واقع شوند یا حتی کمک گرفتن از اعضای خانواده، خودشان به تنهایی اشیای سنگین را بلند کنند. در حالی که ممکن است آسیبهای وارد شده به ستون فقراتشان جبرانناپذیر باشند و به این ترتیب تا پایان عمر، گرفتار با یک بیماری مزمن شوند.
اگر نمیخواهید چندنفری اجسام سنگین را بلند کنید دستکم این توصیه پزشکان را در نظر داشته باشید که برای جابهجایی اجسام از کمر خم نشوید، بلکه اول زانوها را خم کنید و بنشینید و جای دستهایتان را زیر شیئی محکم کنید بعد در حالی که کمرتان را صاف نگه داشتهاید با کمک پاها بلند شوید. همچنین پزشکان توصیه میکنند که اگر در هنگام کار کردن ناچار شدید بین نشستن و ایستادن یکی را انتخاب کنید، ایستاده بمانید چون به این ترتیب به کمر کمتر آسیب میرسد. از سوی دیگر بنابر همان هشدارهای پزشکی، درستتر آن است که پیش از آغاز خانهتکانی، کمی نرمش کنید و به قول ورزشکارها با «بدن خشک» اقدام به خانهتکانی نکنید!
یادتان باشد که استفاده از سفیدکنندهها و موادشوینده قوی و محرک ممکن است به پوست دستهایتان آسیب بزند و به همین دلیل حتما باید از دستکش استفاده کنید. حساسیت به پلاستیک دستکش دلیل قابل قبولی برای کنار گذاشتن آن نیست اگر به پلاستیک حساسیت دارید میتوانید از دستکشهای دولایه که لایهای نخی داخلشان دارند استفاده کنید.
باید مراقب باشید که به هیچ وجه با دستهای آلوده، چشمها یا صورتتان را لمس نکنید و اگر لمس کردید آنها را با آب سرد بشویید. از سوی دیگر حتی اگر چشمها را لمس نکنید بخارهایی که شویندههای قوی از خود تولید میکنند ممکن است به چشمهایتان آسیب برساند.
امکان دارد گرد و خاکی که هنگام گردگیری بلند میشود نیز چشمهای شما را سرخ کند یا باعث سوزش و خارش آنها شود در این مواقع نیز بهترین راه شستن چشمهاست. در طول خانهتکانی گاهی پیش میآید که پوستههایی در محل اتصال ناخن و پوست مشاهده میکنید این پوستهها نشان میدهند پوست دست شما به شدت خشکشده است و برای کاهش آسیبدیدگی باید هرچه سریعتر از کرمهای چرب برای پوست دستتان استفاده کنید.
در مقاله ی بعد به فوت و فن خرید لباس ، عیدی و آجیل خواهیم پرداخت تا شما بتوانید با کمترین هزینه بهترین ها را انتخاب کنید.
نوشته شده توسط: الهه ناز
خدایا شکر روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید:....
شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.
نوشته شده توسط: الهه ناز
لقمان حکیم به فرزندش مى گفت :
فرزندم ! پیش از تو مردم براى فرزندانشان اموالى گرد آوردند. ولى نه ، اموال ماند و نه فرزندان
آنها و تو بنده مزدورى هستى . دستور داده اند کار بکنى و مزد بگیرى ! بنابراین کارت را به
خوبى انجام بده و اجرت بگیر!
در این دنیا مانند گوسفند مباش که میان سبزه زار مشغول چریدن است تا فربه شود و زمان
مرگش هنگام فربهى اوست . بلکه دنیا را مانند پل روى نهرى حساب کن که از آن گذشته و آن
را ترک مى کنى که دیگر به سوى آن برنمى گردى ...
بدان چون فرداى قیامت در برابر خداوند توانا بایستى از چهار چیز سواءل مى شود:
1. جوانیت را در چه راهى از بین بردى ؟
2. عمرت را در چه راهى نابود نمودى ؟
3. مالت را از چه راهى به دست آوردى ؟
4. در چه راهى خرج کردى ؟
فرزندم ! آماده آن مرحله باش و خود را براى پاسخگویى حاضر کن !
داستانهاى بحارالانوار جلد چهارم
نوشته شده توسط: الهه ناز
قبل از غذا، سالاد بخوریم یا بعد آن یا همراه با غذا خورده شود
طبقه بندی: پزشکی و علمی،
برچسب ها: پزشکی، علمی، خوردن سالاد،
داغ کن:
نوشته شده توسط: الهه ناز
شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت. ارنستو چه گوارا
پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.
پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟".
پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".
پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..."
البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت.
اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."
پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: "دوست داری با ماشین یه گشتی بزنیم؟""اوه بله، دوست دارم."
تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟".
پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است.
اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید.".
پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت.
او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :..
" اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دیناری بابت آن پرداخت نکرده.
یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد . اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی."
پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند.
برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.
در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !