نوشته شده توسط: الهه ناز
راههای نزدیکی شیطان به انسان از زبان قرآن!
قرآن میگه شیطان برای اینکه کاملا انسان رو تحت اختیار خودش بگیره هفت تا راه رو طی می کنه، که اگه حداقل ما این هفت تا راه رو بدونیم می تونیم از نفوذ شیطان جلوگیری کنیم و مقدمه ای بشه برای مقابله ی با شیطان
اما اون راهها به این صورته که:
اول گام به گام انسان رو به سمت خودش مىکشه «خطوات الشّیطان»(1)
تو مرحله بعد یه وسوسه ای رو به سمت آدم پرتاب مىکنه، مثل کسى که از دور سنگى رو پرتاب مىکنه «القى الشّیطان...»(2)
تو قدم بعدی وقتی وسوسه ای رو به سمت آدم انداخته، جلوتر میاد و با طرف تماس پیدا میکنه جوری که آدم احساس میکنه شیطان همین نزدیکی هاست «مسّهم طائف من الشّیطان»(3)
تو گام بعد تو دل آدم نفوذ میکنه «یوسوس فى صدور النّاس»(4)
تو گام بعدی تو دلِ طرف نفوذ میکنه و همونجا می مونه «فهو له قرین»(5)
تو این مرحله است که بعضی وقتا انسان برادر شیطان مىشه و مثل یه برادر توی کاراش بهش کمک میکنه! «اخوان الشّیاطین»(6)
و آخر کار هم مرید شیطان مىشه و شیطان بر او تسلّط کامل پیدا میکنه «استحوذ علیهم الشّیطان»(6)
اگه بخوایم برای نسبت بین خدا و شیطان یه مثال بیاریم می تونیم به دو قطب مثبت و منفی یه آهن ربا مثال بزنیم که هیچ موقع نمیشه که این دوتا قطب کنار هم قرار بگیرن
اگه کسی می خواد بفهمه این راهی که داره میره راه درسته یا نه، خودش رو نسبت به این هفت مرحله بسنجه و قرآن رو مقیاس قرار بده
راهی هم که امام صادق (علیه السلام) برای ما پیشنهاد می کنن اینه که اگه کسی توی این مراحل قرار گرفت و با نیت خالص و صادق به خدا پناه بُرد و به خدا تکیه کرد، یقین بدونه که شیطان ازش ناامید میشه (خصال، ج1، ص285)
(اقتباسی از تفسیر نور)
پی نوشت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) نور، 21
2) حج، 52
3) اعراف، 201
4) الناس، 5
5) زخرف، 36
6) اسراء، 27
7) مجادله، 19
نماز
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
تست روانشناسی تصور و خیال
|
|
|
نوشته شده توسط: الهه ناز
نگاه درست زندگی!
|
|
|
نوشته شده توسط: الهه ناز
درسی طلایی از آلبرت انیشتین
نوشته شده توسط: الهه ناز
هرگز فراموش نکنید! |
|
|
|
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
حقایقی زیبا و آموزنده در مورد زندگی
زندگی |
|
|
|
|
نوشته شده توسط: الهه ناز
شبی در خواب دیدم که با خدا مصاحبه می کنم .
خدا از من پرسید : دوست داری با من مصاحبه کنی ؟
پاسخ دادم : اگر شما فرصت داشته باشید .
خدا لبخندی زد و گفت : زمان من ابدیت است . چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی ؟
من سؤال کردم : چه چیزی در آدمها شما را بیشتر از هر چیزی متعجب می کند ؟
خدا جواب داد :
*اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند . و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند .
* اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره بازیابند .
* اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند .
* اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گوئی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گوئی هرگز نزیسته اند .
دست خدا مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت ...
بعد از مدتی به خدا گفتم : به عنوان پروردگار دوست داری که بندگانت چه درسهائی در زندگی بیاموزند ؟
خدا پاسخ داد :
* اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد . تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند .
* اینکه یاد بگیرند که خوب نیست که خودشان را با دیگران مقایسه کنند .
* اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند .
* اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه ای زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابد .
* یاد بگیرند که غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد ، بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست .
* اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند .
* اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .
* اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند ، بلکه باید خود را نیز ببخشند .
با افتادگی خطاب به خدا گفتم : از وقتی که در اختیار من گذاشتید سپاسگذارم .
و افزودم : چیز دیگری هست که دوست داشته باشید آنها بدانند ؟
خدا لبخندی زد و گفت :
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
همیشه
نوشته شده توسط: الهه ناز
جواب های مردم به این سوال که از زندگیتون چی فهمیدین؟؟؟
فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته " از این قسمت باز کنید" سخت تر از طرف دیگر است 54 ساله
فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری . 12 ساله
فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به همسرت بگویی " دوستت دارم" . 61 سال
فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . 38 ساله
فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. 20 ساله
فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه " حالا باشه تا بعد " این یعنی " نه" 7 ساله
فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. 42 ساله
فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند . 64 ساله
فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ، من می ترسم . 5 ساله
فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک "زندگی خوب"حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند . 72 ساله
فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد . 29 ساله
فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم . 48 ساله
فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام . 38 ساله
فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل - رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. 34 ساله
فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید . 29 ساله
فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. 29 ساله
فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. 31 ساله
فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و یا چاق کننده 48 ساله
هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم . 42 ساله
فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! 27 ساله
فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد بلکه از ان رد می شود. 50ساله
فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. 35 ساله
فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی 36 ساله
فهمیدم که اگر عشقی رو از دست دادی دیگه نمی تونی بدست بیاریش چون هیچ چیز مثل سابق نیست! و سعی کنی که فقط ازش به نیکی یاد کنی! م . ج 30 ساله
فهمیدم که تا دیر نشده باید یه کاری کرد تا بعد ها غصه فرصت های رو که داشتی ولی استفاده نکردی رو نخوری... و بعضی وقت ها هم باید هیچ کاری نکنی تا وضع از اینی که هست بدتر نشه.... 31 ساله
من هنوز چیزی نفهمیدم, فعلا قضیه خیلی مبهمه. 34 ساله
فهمیدم روی هیچ عقیده ای تعصب نداشته باشم چرا که چند سال بعد ممکنه برام مسخره و خنده دار بشه و هیچ عقیده ای رو مسخره نکنم چرا که شاید سال ها بعد آرمان زندگیم بشه. 30 ساله
من فهمیدم که هیچ وقت اون چیزی رو که می خواهی به دست نمی آری و وقتی هم که بدست اوردی دیگه اون رو نمی خواهی . 37 ساله
فهمیدم تو این دنیا هیچ چیز اونقدر که فکر میکنیم مهم نیست بجز کسی که دوسش داری 52 ساله
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شما هم آنچه از زندگیتون تا الان فهمیدید به آخر این ایمیل اضافه کنید . برای بقیه ی دوستانتان Forward کنید.