نوشته شده توسط: الهه ناز
"حرفهایبودن درکار عبارتست از داشتن دیدی کامل و نگرشی کلنگرانه به یک کار یا زمینهی کاری که با تسلط و احاطهای همهجانبه بر موضوع همراه است و صد البته ناشی از دغدغهمندی، تجربه فراوان و کسب دانش و خردمندی لازم و کافی در آن زمینه است." اصول حرفه ای بودن را به اختصار می توان اینگونه بر شمرد :
1.دغدغهمندی: کار برای شما، مسأله و دغدغه است، یعنی شما به هر علت (نیاز مالی، دغدغه علمی و...) آمدهاید تا مسألهای را حل کرده و گرهای را بگشایید.
2.جدیت: آن کار برای شما یک مسألهی عادی یا فرعی نیست بلکه در کار مصمم و جدی هستید.
3.دانش و خردمندی: بر آن حوزهی کاری اِشراف فکری داریدو خلاقانه و آیندهنگرانه به ارتقای وضعیت اندیشیده و راهکارهای آن را ابداع مینمایید.
4.تجربه فراوان: در اثر تجربه و ممارست فراوان در آن زمینه، درکی عمیق و ژرفیافته و تمامی مهارتها و توانمندیهای مورد نیاز را بهدست آوردهاید.
5 .لذتبردن: دائماً از انجام کار خود، لذت میبرید وآن را صرفا"برای رفع نیاز، گذران امور، با بی میلی و بهصورت انفعالی انجام نمیدهید.
6.احترامگذاری: برای همکاران، مشتریان، کارفرمایان، سازمان خود و به ویژه برای پیشکسوتان نهایت احترام و ادب را قائلید.
7.یادگیری مستمر: دائماً در کار خود میآموزید و در هر مرحله از انجام کار خود، سعی میکنید نکتهای را آموخته و دستخالی از این تجربه برنگردید.
8.پشتکار: هیچگاه نومیدی بر شما مستولی نمیگردد و به راحتی از میدان بدر نمیشوید.
9.دلسوزی و تعهد: کارهای خود را دلسوزانه و متعهدانه انجام میدهید. به کار خود و سازمانتان "تعلقخاطر" دارید و کار را از آنِ خود میدانید.
10. بهرهوری: بازده کار شما بالاست. اثر بخشی و کارآیی زیادی دارید. ازسرعت و دقت کافی برخوردارید و در کارهایتان خلاقیت و نوآوری به خرج میدهید.
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
نوشته شده توسط: الهه ناز
به نام حق یک email از طرف خدا ... امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات ا خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی... دوست و دوستدارت:خدا
نوشته شده توسط: الهه ناز