نوشته شده توسط: الهه ناز
کارگر و آفتاب
امام صادق (ع) جامه زبر کارگری برتن ، و بیل در دست داشت ، و در بوستان خویش سرگرم بود . چنان فعالیت کرده بود که سرا پایش را عرق گرفته بود.
در این حال ، ابوعمر و شیبانی وارد شد ، و امام را در آن تعب و رنج مشاهده کرد .
پیش خود گفت ، شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته و متصدی این کار شده این است که کسی دیگر نبوده ، و از روی ناچاری خودش دست به کار شده ، جلو آمد و عرض کرد : " این بیل را به من بدهید ، من انجام میدهم " .
امام فرمود : " نه ، من اساسا دوست دارم که مرد برای تحصیل روزی رنج بکشد و آفتاببخورد " .
پاورقی :
. 1 " انی احب ان یتأذی الرجل بحر الشمس فی طلب المعیشة » " .
بحار الانوار ، جلد 11 ، صفحه 120
منبع : داستان راستان استاد مطهری
داغ کنید
نوشته شده توسط: الهه ناز
کلوب مرکز ملی پاسخگویی با در اختیار داشتن متخصصانی در زمینه های مختلف از جمله
متخصص قرانی ، اعتقادی ، فقهی، مسائل خانوادگی ، اخلاقی و تربیتی ، تاریخی پاسخگوی سوالات شماست .
از شما جهت عضویت و طرح سوالات و شبهات خود در مباحثی که به همین منظور ایجاد شده است دعوت به عمل می آوریم .
http://www.cloob.com/clubname/pasokh
نوشته شده توسط: الهه ناز
آشنایی با سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بتشکن بود.امروز هم ما باید بتشکن باشیم و پیش از هر چیزی، بت نفس خود را بشکنیم؛ چنان که بزرگان گفتهاند: «کُلُّ ما شَغَلَکَ عَن ذِکرِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ»؛ هر آن چه که تو را از یاد خدا باز دارد، بت توست. |
عطوفت و گذشت
پیامبر(صلی
الله علیه و آله) با مردم به مهربانی و عطوفت سخن میگفت و آنان در کنار
او احساس آسودگی میکردند. أنس بن مالک میگوید: «نه سال خدمتگذار و خادم
رسول(صلی الله علیه و آله) بودم، هرگز به خاطر ندارم در این مدّت به من
فرموده باشد: چرا این کار را انجام دادی؟ و هرگز در کارها به من عیب و
ایرادی نمیگرفت»1 .
آن حضرت از همه دیرتر غضبناک میشد و از همه زودتر راضی میگردید.
پیرزنی
از همسایگان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، هر روز بر سر راه حضرت تیغ و
خار و خاشاک قرار میداد و گاهی هم از روی پشتبام خاکستر بر سر مبارک او
میریخت. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) همواره انسانی آراسته، تمیز و
معطّر بود. دندان های مبارکش را مسواک کرده و موهایش را شانه میزد و قبل
از خروج از خانه در آیینه یا ظرف آب خود را میدید. تصوّر اینکه بر سر
چنین شخصی خاکستر و خاکروبه بریزند و او عکسالعملی نشان ندهد خیلی سخت
است. این کار همیشگی آن پیرزن بود.
تا
این که بعد از مدّتی برای جند روزی از او و آن عمل زشتش خبری نبود. پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) سراغ او را گرفت. گفتند او پیرزنی یهودی است و
چند روزی است که مریض شده و در بستر بیماری است.حضرت فرمود به عیادت او
برویم. وقتی که پیامبر وارد خانه پیرزن شد، سلام کرد و در کنار بستر او
نشست. حضرت با مهربانی فرمود: «دیدم تو نیامدی من به عیادت تو آمدم».
همین
اخلاق و منش پیامبر است که سبب میشود انسانها پس از 1400 سال آن حضرت را
از عمق جان دوست داشته باشند. مؤمنان و مسلمانان امروز پیامبر را
ندیدهاند؛ «أَللّهُمَّ وَ کَما غِبنا عَن ذلِکَ وَ لَم نَشهَدهُ وَ آمَنّا بِهِ وَلَم نَرَهُ صِدقاوَعَدلاً»2 ؛ امّا حاضرند زندگی خود را هم برای او بدهند.
عمل به گفتار
شخصی
با فرزندش نزد رسول خدا آمد و گفت: «ای رسول خدا! فرزند من بسیار خرما
میخورد، بگویید نخورد». آن حضرت فرمود: «برو و فردا بیا». آن شخص رفت و
فردای آن روز آمد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به فرزند کرده و فرمود:
«کمتر خرما بخور». آن فرد گفت: «چرا دیروز نفرمودید؟» حضرت فرمود: «دیروز
خودم خرما خورده بودم؛ نخواستم در حالی که خودم خرما خوردهام کسی را از
خوردن آن منع کنم». اگر پیامبر همان روز اوّل هم میفرمود: «خرما نخور»،
کسی متوّجه نمیشد که حضرت خود خرما خورده است؛ امّا خداوند میفرماید:
«لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفلَعُونَ» 3
چرا چیزی میگوئید که به آن عمل نمیکنید؟
بزرگان
اخلاق ما هم اینگونه بودند. از استاد بزرگوار آیتالله مصباح
–دامتبرکاته- شنیدم که مرحوم احمدی میانجی(ره) فرموده بود: «من چیزی را
که میگویم، پیشتر خودم به آن عمل کردهام. محال است خودم عمل نکنم و به
دیگران بگویم عمل کنید». برخی از ما به فرزندمان میگوئیم دروغ نگو، امّا
به عنوان مثال وقتی تلفن زنگ میزند، میگوئیم: «بگو، پدر نیست!» یا گاه
به فرزند خود وعده میدهیم که فلان چیز را برایت میخرم، امّا نمیخریم؛
یا این که به کاری که هرگز آن را انجام نمیدهیم، تهدید میکنیم؛ مثلاً
میگوئیم: «میکُشمت!» با این که خود میدانیم هرگز او را نخواهیم کشت.
رعایت کودکان
در
هنگان نماز، اگر اطفال از دوش پیامبر(صلی الله علیه وآله) بالا و پائین
میرفتند، حضرت به آرامی با آنها برخورد میکرد. این باعث میشد آنها به
نماز خوشبین شوند. نقل است که وقتی از پیامبر علّت طولانی شدن یکی از
سجدههایش را پرسیدند، فرمود: «فرزندم حسن، بر شانهام سوار شده بود و
دوست نداشتم در پائین آوردن او عجله کنم»4. هنگامی که حضرت صدای گریه طفلی
را میشنید، نماز جماعت را کوتاه میکرد تا مادر بتواند زودتر به فرزندش
رسیدگی کند.
اهمیت دادن به نماز
پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) هنگام نماز هیچکس را جز خدا نمیشناخت.5 گویا
هیچکس با او آشنا نبود؛ چرا که او در ساعت راز و نیاز، خود را در مقابل
محبوب واقعیاش یعنی خدا میدید و به همین دلیل هم سراسیمه به سمت نماز
میرفت. 6 گاه میفرمود:
«أرِِحنا یا بِلالُ»7
بلال (با اذان) روح ما را طراوت بده.
برخی
این جمله را اینگونه معنا کردهاند: «بلند شو ای بلال! راحتم کن!» امّا
حقیقت این است که ما مصادیق این برداشت از کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه
و آله) هستیم؛ این ما هستیم که دلمان میخواهد هر چه زودتر اذان بگویند و
ما دو رکعت نماز بخوانیم و راحت شویم. گویی نماز مثل غل و زنجیر به
گردنمان آویزان است و ما میخواهیم از آن خلاص شویم!
آراستگی و زیبایی ظاهر
رسول
اکرم(صلی الله علیه و آله) ظاهری آراسته و ساده داشتند و نسبت به لباس،
بیتکلّف بودند. وقتی اصحاب، خدمت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)
میرسیدند در حالی که آراستگی ظاهری را رعایت نکردهاند، آن حضرت ایراد
میگرفتند و به ایشان امر میکردند که اینگونه نباشید. در روایت آمده است
که اگر شخصی دندانهایش را مسواک نمیکرد و دهانش آلوده و کثیف بود، حضرت
او را مؤاخذه کرده و میفرمود: «چرا مسواک نمیزنی؟»
آن
حضرت به ظاهر خودشان میرسیدند. موها را شانه میزدند و عطرهای خوشبو
استعمال میکردند؛ به گونهای که راوی میگوید: «پیامبر(ص) از راهی عبور
نمیکرد مگر این که هر کس بعد از او از آن راه میگذشت، از عطر خوش پیامبر
متوجّه میشد که رسول خدا از آن جا عبور کرده است».
بتشکن بودن
رسول
خدا(صلی الله علیه و آله) بتشکن بود. در روز فتح مکّه، وقتی وارد شهر شد
و دید بتهای زیادی در خانه کعبه آویزان هستند،8 از روی بیاعتنایی با
چوبدستی خود بر آنها نواخت. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا زد و
بتها را شکستند.
امروز هم ما باید بتشکن باشیم و پیش از هر چیزی، بت نفس خود را بشکنیم؛ چنان که بزرگان گفتهاند:
«کُلُّ ما شَغَلَکَ عَن ذِکرِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ»؛
هر آن چه که تو را از یاد خدا باز دارد، بت توست.
ایام رحلت رسول الله (صلی الله علیه وآله) تسلیت باد.
----------------------
پی نوشت ها:
1. سنن النّبی(ص)، ص122.
2. بحارالانوار، ج87، ص99؛ مفاتیح الجنان، دعای سمات.
3. صف(61)، آیات 2, 3
4. بحارالانوار، ج43، ص294
5. سنن النّبی(ص)، ص 304.
6. همان، ص 295.
7. همان، ص 304.
8. همان، ص 171.
9. همان، ص150.
10. در آن روز، در خانه خدا حدود سیصد و شصت بت وجود داشت.
حجت الاسلام والمسلمین آقاتهرانی
نوشته شده توسط: الهه ناز
روی میز صبحانهء شما این میوهها گذاشته شدهاند، که یکی را باید انتخاب کنید:
?. سیب
?. موز
?. توت فرنگی
?. هلو
?. پرتقال
اولین انتخاب شما کدام خواهد بود؟
لطفاً خوب فکر کنید و به میز غذا حملهور نشوید!
این یک امتحان بزرگ است و نتیج? آن شما را متحیر خواهد کرد.
انتخاب شما چیزهای عجیبی در مورد شما خواهد گفت.
باز هم فکر کنید و قبل از انتخابکردن به انتهای نامه نروید.
پس از انتخاب برای شناخت خودتان نتیجه را در انتهای نامه ببینید....
عجله نکنید، خوب فکر کنید! .
با توجه به انتخاب شما...
سیب:
این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول سیب بخورد.
موز:
این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول موز بخورد.
توتفرنگی:
این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول توتفرنگی بخورد.
هلو:
این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول هلو بخورد.
پرتقال:
این یعنی شما شخصی هستید که دوست دارد اول پرتقال بخورد.
امیدوارم که باانجام این تست شناخت بهتری از خودت به دست آورده باشی.
توجه
به نتیج? این تست میتونه تو را به سمت آسودگی و درک و فهم و آرامش و
سلامتی و ابدیت و حقوق بشر و پول و انرژی حق مسلم ما و... راهنمایی کنه،
پس نسبت بهش بیتفاوت نباش.
همچنین من میدونم که الان خیلی دلت میخواد که منو پیدا کنی...?
خب تو دستت به من نمیرسه و نمیتونی منو پیدا کنی، چون من خودم الآن دارم دنبال اونی میگردم که اینو واسم فرستاده بود!
روز خوبی داشته باشی!
نوشته شده توسط: الهه ناز
گاهی یک اتفاق یا یک عملکرد از سوی شخصی باعث می شود کل ساختاربندی ذهنی ما درباره او به هم بریزد. گاهی احساس می کنیم نمی توانیم رابطه صمیمانه قبلی مان را با بعضی از افراد پیرامونمان و آنها که دوستشان می داشتیم برقرار کنیم. یک ناشی گری، یک عجله و شاید هم احساس همنوایی با گروهی که او در آن، بوده باعث می شود او کاری کند که اعتماد ما را از خود سلب نماید.
ادامه را اینجا بخوانید
نوشته شده توسط: الهه ناز
نفیسه معتکف متولد 1335 شهر شعر و ادب حافظ و سعدی شیرازی، پس از پایان تحصیلات متوسطه، برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در رشته مهندسی صنایع به مقطع کارشناسی رسید. پس از بازگشت به ایران، در رشته تخصصی خود مشغول به کار شد ولی به دلیل علاقه فراوان به زبان انگلیسی و ترجمه، از سال 1374 به طور جدی شروع به ترجمه کتاب هایی در زمینه های مختلف کرد. او در مدت 14 سال بیش از 150 اثر ارزشمند ترجمه کرده که با استقبال بی نظیر قشر کتابخوان روبه رو شده است. او علاوه بر تدریس و ترجمه، مدیر مسئول انتشارات «هو» است و در کنار این امور به نقاشی می پردازد. یک پسر و یک دختر دارد که در حال حاضر هر دو نفر آنها مشغول کار و ادامه تحصیل در خارج از کشور هستند.
نفیسه معتکف: کتاب های خوب بیش از بهایشان ارزش دارند.
نفیسه معتکف: قبل از اینکه «راز» همه گیر شود. در سال 1383 کتاب قانون جذب را ترجمه کردم که در واقع پایه و اصل راز است که جنبه های مثبت و منفی آن را امتحان کردم و نتایج ان برایم بسیار جالب و حیرت انگیز بود.
نفیسه معتکف: در وهله اول، باید کتاب «قانون جذب» خوانده شود (با دقت بسیار، مثل یک کتاب درسی که می خواهند بخوانند و امتحان بدهند) 2- کتاب راز 3- کتاب راز شکرگذاری 4- کلید کاربردی قانون جذب. این چهار کتاب باید به ترتیب خوانده شود. در ضمن برای کسانی هم که می خواهند همسر ایده آل خود را انتخاب کنند آن هم با آگاهی و شناخت عالی کتابی مرتبط با قانون جذب ترجمه کردم به نام «به کمک قانون جذب همسر دلخواهت را پیدا کن» که نکات کلیدی و رسمی را ارائه می دهد و خواندن آن به تمام مجردان (دختر و پسر) توصیه می شود.
نفیسه معتکف: هر جا که ایمان باشد، عشق است، هرجا عشق باشد، آرامش هست. هرجا آرامش باشد، خداهست. هرجا خدا باشد یه چیزی دیگر نیاز نیست.
نفیسه معتکف: برای آشنا کردن مردم با کتاب و کتابخوانی باید از همان مهدکودک و دبستان و راهنمایی واحدهای کتابخوانی جزو دروس اجباری شود تا مردم اینقدر با کتاب بیگانه نباشند.
منبع: آرامش خانواده سبز
نوشته شده توسط: الهه ناز
گاهی آدم از چیزی خوشش می آید اما نمی داند آیا این که دوستش می دارد فایده ای هم به حال او دارد یا نه. بخش زیادی از خریدهای بعضی از ما آن قلم جنس هایی است که فقط دوستش داشته و پسندیده و خریده ایم بدون توجه به این که ایا فایده ای برایمان دارد یا نه.
بخش زیادی از وقت روزانه ما صرف کارهایی می شود که دوست داشته و سپری می کنیم بدون توجه به این که آیا این که وقتمان را برایش این قدر صرف می کنیم سودی برایمان دارد یا نه.
الان که بزرگ شده ایم به علایقمان رنگ بلوغ زده ایم، نه تنها باعث انتقاد دیگران از نوع انتخاب و سپری کردن اندوخته هایمان نمی کنیم بلکه چون اطرافمان هم معمولا انسان هایی مثل ما هستند کسی دم بر نمی آورد و همه با هم در صرف هزینه های مالی و زمانی و … در تفاهم کامل به سر می بریم.
ادامه را اینجا بخوانید
نوشته شده توسط: الهه ناز
حضرت امام خمینى هر وقت وضو مىگرفتند تمام جزئیات آن را روبه قبله انجام مىدادند حتى اگر دستشویى رو به قبله نبود در هرمورد پس از این که یک کف دست آب برمىداشتند، شیر را مىبستند ورو به قبله آب را به صورت یا به دست مىزدند. آیهالله قدیرىمىگوید: من تا حدودى شاهد برخى از عبادتهاى حضرت امام بودهامچیزى که برایم قابل توجه بود یکى مداومت در عمل و دیگرى دقت درانجام عبادتها مطابق دستورهاى وارده بدون کم و زیاد. من دومرتبه وضو گرفتن امام عزیز را دیدهام درست مثل وضوى پیغمبراکرم(صلى الله علیه و آله)که در روایات ذکر شده است تنهابراىهر یک از صورت و دستها به یک مشت آب اکتفا مىکردند و با یکمرتبه شستن وضو مىگرفتند.در واقع حضرت امام بر مبناى تعهد و بنا به اعتقاد عمیق بهموازین شرعى و اسلامى مىکوشیدند همان را عمل کنند که مىفرمودنداگر وقت وضو گرفتن به یکى از اعضاى خانواده تذکر مىدادند که آبرا بیش از حد مصرف نکنید این عمل را خودشان نیز دقیقا انجاممىدادند. دکتر بروجردى مىگوید یک روز شیشه کوچک قرص را دستپسرم دیدم که مایعى داخل آن بود پرسیدم این چیست؟ گفت: دوستانمدرسهام از من خواسته بودند قدرى از آب وضوى امام را به عنوانتبرک برایشان ببرم من هم هنگام وضو طشتى بردم و زیر دست پدربزرگ گذاشتم اما آبى که از وضوى ایشان توى ظرف ریخت آن قدر کمبود که ناچار شدم سرنگ بیاورم و به وسیله آن این شیشه را پرکنمتازه پر هم نشد گفتم آقا آب وضوى شما همین است لبخندى تحویلمدادند و گفتند این باقى مانده آب واجبات وضو بوده است.
حضرت امام براى نماز تمیزترین جامهها را برتن مىکردند و بعداز تطهیر و گرفتن وضو ریش مبارک را شانه مىکردند، عطر مىزدند وبعد از گذاشتن عمامه بر سرشان به نماز مىایستادند. حتى درهنگام بیمارى و درحال خونریزى و با وجود زخم بزرگ در ناحیه شکمموقع نماز تمیزترین جامهها را که از آلودگى دور بود بر تنمىکردند.
نوشته شده توسط: الهه ناز
روزى زنى بچه شیرخوارش را در بغل رفته بود و از روى پلى که بر روى رودخانه احداث شده بود مى گذشت .
ناگاه بر اثر ازدحام مردم ، زن به زمین خورد و بچه از دستش رها شد و به رودخانه افتاد.
جریان آب رودخانه تند بود و بچه را با سرعت با خود برد. زن خود را به ساحل رسانید و در حالى که دنبال فرزندش مى دوید از مردم کمک خواست ولى جریان آب به قدرى تند بود که مردم نمى توانستند کودک را از آب بگیرند.
بالاخره جریان آب کودک را به قسمتى از رودخانه برد که آب رودخانه چرخ آسیابى را به حرکت درمى آورد. تصادفا کودک وارد این جریان گردید و به سرعت به طرف چرخ آسیاب برده شد. در آخرین لحظه که زن یقین کرد هیچ کسى نمى تواند به فریادش برسد و فرزندش را نجات دهد. سر به آسمان بلند کرد و گفت : اى خدا به فریادم برس یا غیاث المستغیثین اى فریادرس بیچاره ها در همان لحظه آب از رفتن ایستاد و از حرکت بازماند.
زن دست دراز کرد و کودکش را از روى آب برداشت و شکر الهى را بجاى آورد.
آرى هر جا که انسان امیدش از همه کس و همه چیز قطع شود فطرت الهى وى او را متوجه خداوند قادر و توانا مى کند.
نوشته شده توسط: الهه ناز
خانواده عاشق- خانواده سبز242
زندگی یک موهبت الهی(دکتر آزمندیان)
اینکه به راستی زندگی چیست و چه ابعادی دارد؟ درخور توجه و تدبر است. زندگی یک موهبت الهی است که به هنگام تولد به انسان تقدیم می شود. زندگی یک دفتر زیبای نوشته نشده ای است که به عنوان هدیه تولد از سوی خدا به تو تحویل داده شده است. این دفتر، خالی از هر نوشته ای است. این بدان معنی است که دفتر زندگی ات را تو خود می نویسی و سرنوشت تو هرگز از قبل رقم نخورده است. خداوند از تو خواسته که سرنوشت خود را با قلم اندیشه هایت و با مرکب هویت و باورهایت بنویسی، نه به این معنی که دفتر خاطرات گذشته ات را بنویسی، بلکه از قبل و با اندیشه هایت بنویسی که از فردا چه می خواهی؟ تو هر آنچه را بیندیشی، خلق می کنی و سرنوشت تو این گونه با اندیشه ها و تلاش های تو خلق می شود و زندگی ات شکل می گیرد. به عبارت دیگر زندگی، هدیه ای است که از سوی خداوند به انسان تقدیم می شود و نحوه زندگی کردن تو هدیه ای است که به خدا بر می گردانی. پس قدر زندگی ات را بدان و از لحظه های خوش آن استفاده کن و همواره خدا را به یاد داشته باش.
انسان های خود شیفته(دکتر محمدمجد)
کسیکه خودشیفتگی اندکی دارد، اصلا به خود بها نمی دهد. برای همه اعضای خانواده لوازم، میوه و پوشاک می خرد ولی برای خودش نمی خرد. در مهمانی ها، پوسیده ترین میوه ها را می خورد. اگر سینی میوه را مقابل شما گرفتند، یک میوه میانه حالی بردارید، مثلا سیب خیلی خوشگل و درشتی را بر ندارید زیرا معلوم خواهد شد که شما خودشیفتگی افراطی دارید. سیب پوسیده و لهیده را نیز بر ندارید زیرا که همگان خواهند دانست که شما آن طرف خط خودشیفتگی افتاده اید و خودشیفتگی ناچیزی دارید. شما سیب متوسطی را بردارید که حال خوب شما را نشان دهد. بعضی خانم های بسیار مهربان مملکت ما در خانه های خود، بهترین میوه ها را برای شوهر یا بچه های خود می گذارند و خود پوسیده ترین میوه ها را می خورند. بعد کم کم همه اعضای خانه یاد می گیرند که ایشان میوه پوسیده دوست دارند. خود را چنان معرفی نکنید که میوه پوسیده دوست دارید، «هر چه میوه پوسیده است مال شماست.» خود را چنان معرفی کنید که «من نیز به عنوان یکی از اعضای خانواده میوه های خوب دوست دارم.» شما حق خود را ضایع می کنید، دیگران نیز همین کار را می کنند. در کنار آنان مردمانی هستند که خودشیفتگی میانه حالی دارند، نه عاشق می شوند، نه فقط خود را می بینند و می پرستند، نامزد هیچ بیماری هم نیستند.