نوشته شده توسط: الهه ناز
همه می دانیم که اولین مدرسه برای تعلیم و تربیت کودک محیط خانواده است، و بسیاری از زمینه های اخلاقی در آنجا رشد و نمو می کند؛ محیط سالم یا ناسالم خانواده تأثیر بسیار عمیقی در پرورش فضائل اخلاقی، یا رشد رذائل دارد؛ و در واقع باید سنگ زیربنای اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهمیت این موضوع، زمانی آشکار می شود که توجه داشته باشیم که اولا کودک، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثاری که در آن سن و سال در روح او نفوذ می کند، ماندنی و پا برجا است!
این حدیث را غالبا شنیده ایم که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «العلم (فی) الصغر کالنقش فی الحجر؛ علم در کودکی همانند نقشی است روی سنگ!» (که سالیان دراز باقی و برقرار می ماند). (23)
کودک بسیاری از سجایای اخلاقی را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش می گیرد؛ شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و رذائلی مانند دروغ و خیانت و بی عفتی و ناپاکی و مانند آنها، اموری ستند که به راحتی کودکان از بزرگترهای خانواده کسب می کنند.
افزون بر این، صفات اخلاقی پدر و مادر از طریق دیگری نیز کم و بیش به فرزندان منتقل می شود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است؛ ژنها تنها حامل صفات جسمانی نیستند، بلکه صفات اخلاقی و روحانی نیز از این طریق به فرزندان، منتقل می شود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونی است، و جنبه جبری ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور کلی سلب کند.
به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه تکوین و تشریع در وضع اخلاقی فرزند اثر می گذارند، منظور از تکوین در اینجا صفاتی است که در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند می شود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتی است که آگاهانه انجام می گیرد، و منشأ پرورش صفات خوب و بد می شود.
درست است که هیچ کدام از این دو جبری نیست ولی بدون شک زمینه ساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیده ایم که فرزندان افراد پاک و صالح و شجاع و مهربان، افرادی مانند خودشان بوده اند[1] و بعکس، آلوده زادگان را در موارد زیادی آلوده دیده ایم.[2] بی شک این مسأله در هر دو طرف استثنائاتی دارد که نشان می دهد تأثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تأثیر جبری غیر قابل تغییر نیست.
رابطه اخلاق و تربیت والدین در احادیث اسلامی
بی شک نخستین مدرسه هر انسانی تعلیم و تربیت پدر و مادر اوست و در همین جا است که نخستین درسهای فضیلت یا رذیلت را می آموزد. و اگر مفهوم تربیت را اعم از «تکوینی» و «تشریعی» در نظر بگیریم نخستین مدرسه رحم مادر و صلب پدر است که آثار خود را بطور غیر مستقیم در وجود فرزند می گذارد، و زمینه های فضیلت و رذیلت را آماده می سازد.
در احادیث اسلامی تعبیرات بسیار لطیف و دقیقی در این قسمت وارد شده که به بخشی از آن ذیلا اشاره می شود:
1. علی علیه السلام فرمود: «حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق؛ اخلاق پاک و نیک، دلیل وراثتهای پسندیده انسان (از پدر و مادر) است» . (2)
به همین دلیل در خانواده های پاک و با فضیلت غالبا فرزندانی با فضیلت پرورش می یابند و بعکس افراد شرور غالبا در خانواده های شرور و آلوده اند.
2. در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «علیکم فی طلب الحوائج بشراف النفوس و ذوی الاصول الطیبه فانها عندهم اقضی وهی لدیهم ازکی؛ در طلب حوائج به سراغ مردم شریف النفس که در خانواده های پاک و اصیل پرورش یافته اند بروید، چرا که نیازمندیها نزد آنها بهتر انجام می شود و پاکیزه تر صورت می گیرد!» (3)
3. در عهد نامه مالک اشتر در توصیه ای که علی علیه السلام به مالک درباره انتخاب افسران لایق برای ارتش اسلام می کند، چنین می خوانیم: «ثم الصق بذوی المروءات والاحساب و اهل البیوتات الصالحه والسوابق الحسنه ثم اهل النجده و الشجاعه والسخاء و السماحه فانهم جماع من الکرم و شعب من العرف؛ سپس پیوند خود را با شخصیتهای اصیل و خانواده های صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا که آنها کانون فضیلت و مرکز نیکی هستند». (4)
4. تأثیر پدر یا مادر آلوده در شخصیت اخلاقی فرزندان تا آن اندازه است که در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: «ایما امرأه اطاعت زوجها و هو شارب الخمر، کان لها من الخطایا بعدد نجوم السماء، و کل مولود یلد منه فهو نجس؛ هر زنی اطاعت از همسرش کند در حالی که او شراب نوشیده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتکب گناه شده است و فرزندی که از او متولد می شود آلوده خواهد بود!» (5)
در روایات متعدد دیگری نیز از قبول خواستگاری مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهی شده است. (6)
5. تأثیر تربیت پدر و مادر در فرزندان تا آن پایه است که در حدیث مشهور نبوی آمده است:
کل مولود یولد علی الفطره حتی یکون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه؛ هر نوزادی بر فطرت پاک توحید (و اسلام) متولد می شود مگر این که پدر و مادر او را به آئین یهود و نصرانیت وارد کنند»(7)
جائی که تربیت خانوادگی، ایمان و عقیده را دگرگون سازد چگونه ممکن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6. همین امر سبب شده است که مسأله تربیت فرزندان به عنوان یکی از اساسی ترین حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود؛ در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله می خوانیم:
«حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه؛ حق فرزند بر پدر این است که نام نیکی بر او بگذارد و او را بخوبی تربیت کند» (8)
روشن است نامها آثار تلقینی بسیار موثری در روحیه فرزندان دارد؛ نام شخصیتهای بزرگ و پیشگامان تقوا و فضیلت، انسان را به آنها نزدیک می کند، و نام سردمداران فجور و رذیلت، انسان را به سوی آنها می کشاند؛ در اسلام حتی از این مسأله ظریف روانی غفلت نشده و فصل مبسوطی درباره نامهای خوب و نامهای بد در کتب حدیث آمده است. (9)
7. در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «ما نحل والد ولده افضل من ادب حسن؛ بهترین بخششی یا میراثی که پدر برای فرزندش می گذارد، همان ادب و تربیت نیک است» . (10)
8. امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام در همین زمینه تعبیر رسائی فرموده است می فرماید : «وانک مسؤول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله علی ربه عزوجل و المعونه له علی طاعته؛ تو در برابر آنچه ولایتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستی نسبت به تربیت نیکوی آنها و هدایت به سوی پروردگار و اعانت او بر اطاعتش». (11)
9. امیرمؤمنان علی علیه السلام در یکی از کلمات خود تعبیری دارد که نشان می دهد که خلق و خوی پدران میراثی است که به فرزندان می رسد؛ می فرماید: «خیر ما ورث الآباء الابناء الادب؛ بهترین چیزی که پدران برای فرزندان خود به ارث می نهند ادب و تربیت صحیح و فضائل اخلاقی است». (12)
10. این بحث را با سخن دیگری از علی علیه السلام در نهج البلاغه پایان می دهیم:
امام علیه السلام به هنگام شرح شخصیت و بیان موقعیت خود برای ناآگاهانی که او را با دیگران مقایسه می کردند می فرماید: «و قد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه وضعنی فی حجره و انا ولید یضمنی الی صدره ... یرفع لی کل یوم علما من اخلاقه و یأمرنی بالاقتداء؛ شما قرابت و نزدیکی مرا با پیامبر صلی الله علیه و آله و منزلت خاصم را نزد آن حضرت بخوبی می دانید؛ کودک خردسالی بودم پیامبر مرا در دامان خود می نشاند و به سینه اش می چسباند... او هر روز برای من پرچمی از فضائل اخلاقی خود می افراشت و مرا امر می کرد که به او اقتدا کنم (و این خلق و خوی من زائیده آن تربیت است).
جالب این که امام در لابه لای همین سخن هنگامی که از خلق و خوی پیغمبر اکرم بحث می کند، چنین می فرماید: «و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره؛ از همان زمان که رسول خدا صلی الله علیه و آله از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای مکارم اخلاق و صفات نیک جهان سوق دهد». (13) بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله خود نیز از تربیت یافتگان فرشتگان بود.
درست است که اخلاق و صفات روحی انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر می خیزد و با اراده او شکل می گیرد ولی انکار نمی توان کرد که زمینه های متعددی برای شکل گیری اخلاق خوب و بد وجود دارد که یکی از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنین تربیت خانوادگی است؛ و این مسأله قطع نظر از تحلیلهای علمی و منطقی، شواهد عینی و تجربی فراوان دارد که قابل انکار نیست.
به همین دلیل برای ساختن فرد یا جامعه آراسته به زیورهای اخلاقی باید به مسأله وراثت خانوادگی و تربیت هائی که از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر می بینند توجه داشت و اهمیت این دوران در ساختار شخصیت انسانها را هرگز فراموش نکرد.
[1] . ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه 33 و 34)
[2] . انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لایلدوا الا فاجرا کفارا (سوره نوح، آیه 27)
نوشته شده توسط: الهه ناز
سوال : مگر خداوند در قرآن نفرموده که زنها در انتخاب نوع حجاب آزاد هستند؟ پس چرا چادر را به دختران جوان تحمیل میکنند؟
پاسخ : در هیچ یک از آیات قرآن نیامده که زنها در نوع و مقدار پوشش بدن (حجاب) آزاد هستند، بلکه آنچه در قرآن آمده، واجب بودن حفظ پوشش (حجاب) برای زنان است، اما این که این پوشش حتماً باید با چادر صورت گیرد، آیهای به صراحت نداریم.
آنچه در احکام دینی بیان شده ، مقدار پوشش زنان و اصل حجاب است، اما این که این پوشش حتما باید با چادر صورت گیرد ، چیزی نیامده است و تنها به بهتر بودن استفاده از چادر برای حجاب اشاره شده است.
خانم ها باید تمامى بدن خود را به غیر از گردى صورت و دست ها تا مچ بپوشانند, (خواه پوشش باچادر باشد یا با مانتو), ولى پوشیدن چادر بهتر است و از لباسهایى که توجه نامحرم را جلب کند (مثلاً برجستگىها را نمودار کند) باید اجتناب شود. (1)
البته یک آیه در قرآن آمده که برخی از مفسران از آن ، معنای پوشش با چادر را برداشت کرده اند. قرآن مجید خطاب به پیامبرش فرمود: «به زنان و دختران خود و زنان مؤمن بگو که: خویشتن را با «جلباب» بپوشند که این کار براى این که به عفت شناخته شوند و از تعرض محفوظ بمانند، براى آنان بهتر است».(2)
بعضى از مفسّران ، جلباب را پوششى فراگیر معنا کردهاند که از بالاى سر تا پایین پا را مىپوشاند و چیزى در حدود اندازه چادر است.(3) البته دیدگاه دیگر ، جلباب را پوشش تا زانو(4) و دیدگاه سوم ، جلباب را مقنعه مىداند.(5)
بر اساس دیدگاه اوّل مىتوان گفت: قرآن از چادر یا چیزى مانند آن که تمام بدن را بپوشاند، سخن گفته است .
علاوه بر این: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک، همین پوشش نقل شده است.
حضرت فاطمه(ع) مقنعه خویش را بر سر و جلباب بر تن کردند؛(6) یعنى پوششى که تمام تن را از سر تا قدم فرا مىگرفته است.
علاوه بر این عقل نیز بر برتر بودن چادر حکم مىکند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مىماند.
به همین خاطر فقها به برتر بودن چادر برای حفظ حجاب حکم کرده اند ، نه این که فقط آن واجب باشد.
پوشش کامل با مانتو و روسرى نیز مىتواند مورد استفاده قرار گیرد، ولى حجاب برتر نیست، زیرا هر چند با مانتو وروسرى پوشش صورت مىگیرد، ولى باز حجم بدن مشخص است و با مقایسه با چادر، قطعاً چادر برترى دارد.
آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خویش به جهت ایجاد جامعه سالم است. آن چه که بهتر بتواند این هدف را تأمین کند، برتر است، در عین حال در صورت لزوم باید با حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعى خود را ایفا کند.
براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى
بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آنها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطهاى مستقیم با تفاوتهاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روانشناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّکهاى چشمىِ شهوتانگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمونها در مرد صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّکهاى شهوانى قرار مىگیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّکهاى حسى پاسخ مىدهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمونهاى جنسى زن به صورت دورهاى ترشح مىشوند و به طور متفاوت عمل مىکنند، تأثیر محرّکهاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.
با توجه به مطالب فوق مىتوان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مىخواهد انواع التذاذهاى جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مىآمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مىریزد.
اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.
ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجانها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیرى ناپذیرى شهوت است.
2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.
با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادىهاى جنسی خود تلقّى مىکنند وافراد متأهل هر روز در مقایسهاى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مىگیرند. این مقایسهها، آتش هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مىسوزاند.
در محیطى که حجاب است و شرایط دیگر اسلامى رعایت می شود دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است، ولى در بازار آزاد برهنگى و بى حجابى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترک (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی) در آمده اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد. بنابراین ، دین مقدس اسلام براى حفظ حرمت زن و حراست از آلودگى اجتماع و جلوگیرى از شعله ورشدن غریزة جنسى ، رعایت حجاب را براى زنان لازم دانسته است.
3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آنها کاسته مىشود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.
4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مىتواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل مرموز براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام می خواهد زن کرامت داشته باشد و وقتى درجامعه حضور پیدا می کند به عنوان یک انسان ظاهر شود نه به عنوان جنس مخالف مرد. زن و مرد در درجه اول هر دو انسانند و هر دو باید در محیط اجتماع و در برخورد با یکدیگر به گونه اى ظاهر شوند که مایة الودگى و ناپاکى جامعه نشوند. زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است، حفظ پوشش و داشتن حجاب به نوعى احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وى از نگاه هاى شهوانى و حیوانى است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه مىباشد که در صدد کام جویىهاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.
علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلبها و دلها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچىگرى او ناشى مىشود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباسهاى بدن نما و آرایشهاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مىخواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحرافهاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(7) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علتهاى این حکم است. توصیه و دستور الهى به پوشش و حجاب براى زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایى از این قبیل که تنها فریب شیطانىاند نمىباشد، بلکه در واقع براى آگاهى دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزى ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشترى را مىطلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار براى مطامع سودپرستان در نیاید.
به یاد داشته باشیم که غریزه جنسى، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکشتر مىگردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر مىشود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى در مىآورد.(8) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عدهاى به همجنس بازى نشانه آشکارى از این حالت است.
بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامى توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیز مىگردد و چه بسا پس از مدتى باعث دلزدگى و بى معنایى آن خواهد شد.
جهت مطالعه بیشتر به کتاب فلسفه حجاب ، استاد مطهری مراجعه فرمائید.
پى نوشتها:
1.توضیح المسائل مراجع , ج 2 ص 417
سید مسعود معصومى، احکام روابط زن و مرد، ص 111، س 113.
2. احزاب (33) آیه 59.
3. ر.ک: علامه طباطبایى، المیزان؛ شیخ طوسى، تفسیر تبیان.
4. المصباح المنیر، ریشه جلب.
5. راغب اصفهانى، مفردات، ریشه جلب.
6. طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 98.
7. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص.
8. همان، ص 434.
نوشته شده توسط: الهه ناز
|
تکبیرة الاحرام اعلام بزرگی پروردگار و دوری جستن از تمام قدرتهای دروغین است. با این تکبیر به حریم نماز وارد می شویم و برخی کارها بر ما حرام می شود. هنگامی که نماز را شروع می کنیم باید متوجه باشیم که چه نمازی را می خوانیم؛ مثلا نماز ظهر است یا عصر و آن را تنها برای اطاعت فرمان خداوند بجا آوریم که این همان "نیت" است و از اجزای اصلی نماز به شمار می آید. از آغاز تا پایان نماز باید از این کارها که نماز را باطل می کند بپرهیزیم: 1- خوردن و آشامیدن. 2- روی از قبله برگرداندن. 3- سخن گفتن. 4- خندیدن. 5- گریستن. 6- بهم زدن صورت نماز. مثل راه رفتن. 7- کم یا زیاد کردن اجزای اصلی نماز؛ مانند رکوع. هنگام گفتن "الله اکبر" مستحب است، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببریم. ![]() پس از گفتن "الله اکبر" سوره حمد را می خوانیم: بسم الله الرحمن الرحیم (الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ) پس از سوره حمد، یک سوره دیگر از قرآن را می خوانیم به عنوان نمونه، می توان سوره توحید را خواند: سوره توحید بسم الله الرحمن الرحیم (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ) پسرها و مردان باید نماز صبح و مغرب و عشا، حمد و سوره را (در رکعت اول و دوم) بلند بخوانند ولی دخترها وبانوان، اگر نا محرم صدای آنان را نشنوند می توانند بلند بخوانند و در نماز ظهر عصر همه باید حمد وسوره را آهسته بخوانند. انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسی که اصلا نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور که می تواند بخواند و بهتر آن است که نماز را به جماعت بجا آورد. ![]() پس از تمام شدن حمد وسوره سر به رکوع خم می کنیم و دستها را به زانوها می گذاریم و می گوییم: "سبحان ربی العظیم وبحمده" و یا می گوییم: "سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله" ![]() سپس سر از رکوع برداشته (می ایستیم) و آنگاه به سجده می رویم و هفت عضو بدن؛ یعنی پیشانی، کف دو دست، سر زانوها و نوک انگشتان بزرگ پا را بر زمین گذاشته و می گوییم: "سبحان ربی الاعلی وبحمده" یا "سبحان الله" را سه مرتبه تکرار می کنیم. در سجده نماز، باید پیشانی را روی خاک یا سنگ یا چیزهای دیگری از زمین بگذاریم. سجده بر چیزهایی که از زمین می روید و برای خوراک و پوشاک انسان مصرف نمی شود نیز صحیح است. مهر نماز که بیشتر در بین ما معمول است، در حقیقت قطعه خاک پاکیزه ای است که نمازگزار همراه خود دارد تا برای سجده، پیشانی را روی آن بگذارد. پس از سجده اول ، می نشینیم و بار دیگر به سجده رفته و سجده دوم را مانند سجده اول بجا می آوریم. با تمام شدن سجده دوم، یک رکعت نماز به پایان می رسد؛ یعنی تا بدینجا، رکعت اول نماز را خوانده ایم، بنابراین بطور خلاصه، رکعت اول نماز عبارت است از: 1- تکبیره الاحرام (گفتن "الله اکبر" در آغاز نماز). 2- قرائت (خواندن حمد و سوره). 3- رکوع و ذکر آن. 4- دو سجده و ذکر آنها. ![]() پس از تمام شدن رکعت اول نماز، بدون آن که صورت نماز به هم بخورد و یا فاصله ای ایجاد شود، از جا برخاسته، بار دیگر می ایستیم و حمد و سوره را به همان ترتیبی که در رکعت اول نماز گفته شد، می خوانیم. در رکعت دوم نمازهای روزانه، بعد از تمام شدن حمد و سوره و قبل از رکوع، مستحب است، دستها را روبروی صورت گرفته ودعایی بخوانیم؛ این عمل را "قنوت" گویند. در قنوت می توان این دعا را خواند: "ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسن وقنا عذاب النار" پیامبر خدا (ص) فرمود: "کسی که قنوت نمازش طولانی تر باشد، حسابرسی او در روز قیامت راحت تر است". پس از قنوت، رکوع وسجده ها را مانند رکعت اول بجا می آوریم. ![]() در رکعت دوم هر نماز، پس از تمام شدن سجده دوم باید در حالی که رو به قبله نشسته ایم "تشهد" بخوانیم؛ یعنی بگوییم: "اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وال محمد" تا اینجا رکعت دوم نماز هم تمام می شود و اگر نماز دو رکعتی باشد؛ مانند نماز صبح، بعد از تشهد، با گفتن سلام، نماز را تمام می کنیم؛ یعنی می گوییم: السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته اکنون نماز صبح را فرا گرفتیم و چنانچه نمازی که می خوانیم سه رکعتی یا چهار رکعتی باشد، باید در رکعت دوم، بعد از خواندن تشهد، بدون آن که سلام نماز را بگوییم، بایستیم و رکعت سوم نماز را بخوانیم. ![]() رکعت سوم نماز هم مانند رکعت دوم است، با این تفاوت که در رکعت دوم باید با حمد و سوره بخوانیم، ولی در رکعت سوم، سوره و قنوت ندارد و فقط "حمد" را می خوانیم و یا به جای حمد، سه مرتبه می گوییم: "سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبرُ" پس اگز نماز مغرب می خوانیم، باید بعد از سجده دوم (در رکعت سوم) تشهد بخوانیم وبا سلام، نماز را پایان دهیم. اگر نمازی که می خوانیم چهار رکعتی باشد؛ یعنی: نماز ظهر یا عصر یا عشا؛ پس از سجده ها (در رکعت سوم) بدون آن که تشهد یا سلام را بخوانیم، می ایستیم و رکعت چهارم را مانند رکعت سوم انجام می دهیم و در پایان نماز؛ یعنی پس از سجده دوم می نشینیم و تشهد و سلام را می خوانیم و نماز را تمام می کنیم. اکنون که چگونگی نمازهای روزانه بیان شد، یاد آوری این نکته لازم است که؛ آنچه در نماز خوانده می شود و یاد گرفتن آنها لازم است، تنها بیست جمله می باشد، پس یادگیری نماز را دشوار ندانیم، و این دستور زندگی ساز اسلام را کوچک نشماریم بلکه با چند ساعت صرف و چند مرتبه تکرار این جملات، به آسانی می توان نماز را فراگرفت. برای توجه بیشتر، با حذف جمله های تکراری، بیست جمله واجب نماز را یاد آور می شویم: 1- "اللهُ اَکبَر" 2- بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِیمِ 3- الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ 4- الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ 5- مَـالِکِ یَوْمِ الدِّینِ 6- إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ 7- اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ 8- صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ 9- غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ 10- قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 11- اللَّهُ الصَّمَدُ 12- لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ 13- وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ 14- سُبحانَ ربٌی العظیمِ وَبحمدهِ 15- سُبحانَ ربٌی الاعلی وَبحمدهِ 16- اشهَدُ اَن لا اِلهَ الا اللهُ وَحدهُ لا شریکَ لَهُ 17- واشهدُ انٌ محمداً عبدُهُ ورَسُولُهُ 18- اللهُمٌ صَلٌ علی محمٌَدٍ والِ مُحمٌد 19- سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبرُ 20- السٌلامُ عَلیکُم ورحمة اللهِ وبرکاتُهُ |
نوشته شده توسط: الهه ناز
نام امام علی-علیه السلام- در کتب الهی
با عرض سلام وادب خدمت دوستان عزیز،و عرض تبریک بمناسبت میلاد با سعادت امیرمومنان علی بن ابیطالب –علیه السلام- به همه شما دوستان عزیز
یکی از سوالاتی که شاید به ذهن برخی از دوستان خطور کرده باشد این است که آیا به نام امام علی0علیه السلام- در کتابهای الهی اشاره ای شده است؟در این نوشتار مختصر به این سوال پاسخ خواهم گفت.
از روایات اسلامی استفاده می شود که هم اوصاف و فضایل پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ و هم جانیشین و خلیفه بر حقَش امام علی ـ عیله السَلام ـ و همچنین سایر ائمه در کتب مقدَس آنها مطرح بوده است. خداوند متعال در قرآن می فرماید: «کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم او (پیامبر) را همچون فرزندان خود می شناسند، گرچه جمعی از آنان حق را آگاهانه کتمان می کنند.»[1]
این آیه پرده از حقیقت مهمی بر می دارد و آن این که بیان صفات روحی و جسمی و ویژگی های پیامبر اسلام ـ صلَی الله علیه و آله ـ در کتب پیشین به قدری صریح و روشن بوده است که تصویر کاملی از آن در اذهان کسانی که با آن کتب سر و کار داشته اند، نقش بسته بود.
در روایتی آمده است که فردی یهودی از امام علی ـ عیله السَلام ـ سؤال میکند که اسم محمَد پسر عموی شما و اسم شما و فرزندانتان در تورات چیست؟ حضرت جواب می دهد: «در تورات اسم محمد (ص) «طاب طاب» و اسم من «ایلیا» و اسم فرزندانم «شبّر و شبیر» می باشد،» یهودی با شنیدن این پاسخ، بلا فاصله مسلمان شده و شهادتین را بر زبان جاری می کند و پس از شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر (ص) شهادت به وصایت و ولایت امام علی (ع) می دهد.[2]
از این روایت استفاده می شود که امام علی (ع) به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر (ص) بطور واضح و روشن در تورات مطرح بوده است. و اگر غیر این بود نباید بلافاصله یهودی فرمایش امام علی ـ علیه السَلام ـ را قبول می کرد.
و نیز نقل شده که اسامی مبارک تمام ائمه اهل بیت ـ علیه السَلام ـ در تورات نقل شده و به زبان عبرانی چنین بوده است: میذمیذ (مصطفی) ایلیا (علی مرتضی) قیذور (حسن مجتبی) ایرییل (حسین شهید) مشفور (زین العابدین) مسهور (امام باقر) مشموط (جعفر صادق) ذومرا (موسی کاظم) هذاد (علی بن موسی الرضا) تیمورا (محمد تقی) نسطور (علی النقی) نوقش (حسن عسکری) قدیمونیا (محمد بن حسن) صاحب الزمان (عج)[3]
در بخش هایی از کتب عهدین به انوار طیبه پنج تن ـ علیهم السلام ـ اشاره شده است آنجا که از زبان حضرت ادریس ـ علیه السلام ـ نقل می کند که فرزندان آدم در تعیین افضل مخلوقات دچار اختلاف شدند هر کدام چیزی گفتند و در نهایت اختلاف خود را نزد آدم ـ علیه السلام ـ بردند آن حضرت فرمود: چون خدا مرا آفرید و از روح خود در کالبدم دمید و من درست نشستم عرش اعظم الهی را دیدم و پنج شبح نورانی را نگریستم که در عرش هویداست در نهایت عظمت و جلال و کمال و حسن و ضیاء عرض کردم: پروردگارا این انوار با عظمت و جلال چه کسانی هستند خطاب رسید این ها اشرف مخلوقات من و واسطه بین من و سایر آفریدگانند. اگر این ها نبودند من تو را نمی آفریدم و نه آسمان و نه زمین و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را. عرض کردم پروردگارا نام این ها چیست؟ خطاب رسید به ساق عرش بنگر چون نگریستم دیدم این پنج نام مبارک نوشته شده است: پار غلیط (محمد) ایلیا (علی) طیطه (فاطمه) بشر (حسن) بشیّر (حسین)
روزی عیسی مسیح ـ علیه السلام ـ با صدای بلند فریاد زد ایلی ایلی به فریادم برس و مرا کمک کن، حاضرین برخی گفتند خدا را می خواند و برخی گفتند الیاس را می خواند.... ولی از آن جا که هیچ یک پیامبران خودشان به این که نام ایشان ایلی یا ایلیا باشد تصریح نکرده اند و فقط علی ـ علیه السلام ـ است که این نام خودش که در تورات و انجیل آمده است تصریح کرده و می گوید: «انا ایلیا الانجیل» قندوزی نقل می کند: امام علی ـ علیه السلام ـ در کوفه بر فراز منبر رفت و خطبه مفصلی برای مردم قرائت نمود بعد از حمد و ثنای الهی و بیان مطالب دیگر در معرفی خود و فضایل خود جملاتی بیان کرد که ازجمله به جمله فوق (انا ایلیا الانجیل) اشاره کرد.
روایت شده که جماعتى از سرزمین روم وارد شهر مدینه شدند و در میانشان مرد دانشمندى از راهبهاى نصارى بود، و در آن وقت حکومت مسلمین به دست أبو بکر بود، راهب با شتر خود که بار آن طلا و نقره بود به سوى مسجد مدینه که أبو بکر با جماعتى از مهاجر و انصار در آنجا بودند رفت.
راهب پس از عرض احترام و اظهار محبّت گفت: کدام یک از شما جانشین پیامبرتان و امین دین شما است؟.
حاضرین به جانب أبو بکر اشاره نمودند.
راهب گفت: اى شیخ نام شما چیست؟ گفت: نام من عتیق است. راهب پرسید: نام دیگرت چیست؟ گفت: صدّیق. راهب گفت: نام دیگر شما چه مىباشد؟ گفت: جز اینها نام دیگرى براى خود نمىدانم.
راهب گفت: شما آن فردى نیستى که در پى او مىباشم.
أبو بکر گفت: حاجت و مقصود تو چیست؟ راهب گفت: من از سرزمین روم با این شتر و بار طلا و نقرهاش بدینجا آمدهام تا از امین این امّت مسألهاى را بپرسم، که در صورت پاسخ به آن مسلمان مىشوم و مطیع فرمان او خواهم شد و این همه طلا و نقره را میان شما پخش خواهم کرد، و در صورت عجز از پاسخ از همان راهى که آمدهام برگشته و اسلام را قبول نکنم.
أبو بکر گفت: آن مسائلى که منظور دارى بپرس؟
راهب گفت: بخدا سوگند هیچ سخنى نگویم تا شما مرا از هر تعرّضى امان دهى!.
أبو بکر گفت: تو در امانى، و هیچ مشکلى نخواهى داشت، آنچه مىخواهى بگو؟
راهب گفت: مرا خبر دهید از آن چیزى که براى خدا نبوده و خدا آن را ندارد و آنچه از خدا نباشد و آنچه که خداوند آن را نداند؟.
أبو بکر متحیّر شده و هیچ جوابى نداد، و پس از اینکه زمانى ساکت ماند دستور داد عمر را حاضر کنند، و چون او حاضر شده و پهلویش نشست أبو بکر به راهب گفت:
از این شخص بپرس. پس راهب رو به عمر کرده و سؤال خود را تکرار کرد و او نیز از پاسخ به آن عاجز ماند.
سپس عثمان وارد مسجد شد و همان مذاکره سابق میان او و راهب نیز انجام شد ولى عثمان نیز از جواب به آن سؤال فرومانده و ساکت شد.
پس راهب با خود گفت: اینان شیوخ بزرگوارى هستند، ولى افسوس که به خود مغرور بوده و متکبّرند، سپس برخاست تا از مسجد خارج شود.
أبو بکر گفت: اى دشمن خدا اگر وفاى به عهد نبود زمین را از خونت رنگین مىساختم.
در اینجا سلمان فارسى رضى اللَّه عنه برخاسته و به خدمت حضرت أمیر علیه السّلام رسیده- و او با دو فرزندش حسن و حسین در وسط خانه نشسته بود- و آن حضرت را از جریان مسجد باخبر ساخت.
حضرت أمیر علیه السّلام با شنیدن جریان برخاسته و رهسپار مسجد شد و حسن و حسین علیهما السّلام نیز به دنبال پدرشان آمدند، تا حضرت أمیر علیه السّلام به مسجد وارد شد جماعت حاضر با تکبیر و حمد الهى خوشحال و مسرور گشته و در برابر آن جناب همگى برخاسته، و او را جا دادند. پس أبو بکر راهب را خطاب کرده و گفت: کسى را که تو مىخواستى حاضر شد، آنچه مىخواهى از او بپرس!.
راهب نیز روى به جانب آن حضرت نموده و گفت: اى جوان نامت چیست؟
فرمود: اسم من نزد یهود «الیا» و نزد نصارى «ایلیا» و نزد پدرم «علىّ» و نزد مادرم «حیدره» مىباشد.
راهب گفت: مقام و نسبت تو از پیامبر اسلام چیست؟
فرمود: من پسر عمو و داماد و همچون برادر پیغمبر هستم.
راهب گفت: به خداى عیسى قسم که تو مطلوب من هستى، به من خبر بده از آنچه خدا را نیست و آنچه از خدا نیست و آنچه خدا آن را نداند؟
فرمود: با فرد خبیر و آگاهى روبرو شدى، امّا اینکه گفتى «آنچه خدا را نیست» همان زوج و فرزند است که خدا را عیال و فرزندى نباشد.
و اینکه گفتى «آنچه از خدا نیست» عبارت است از ظلم که خداوند در حقّ هیچ کس ظلم روا ندارد. و اینکه گفتى: «آنچه خدا آن را نداند»، خداوند براى خود هیچ شریکى را نمىشناسد.
راهب برخاسته و کمربند (نشان مذهبى) خود را باز کرد، و پیشانى آن حضرت را بوسیده و گفت: من شهادت مىدهم که خداوند شریکى نداشته و تنها است و شهادت مىدهم که محمّد از جانب خدا به مقام نبوّت مبعوث گشته است و شهادت مىدهم که تو خلیفه و وصىّ پیغمبر و امین امّت اسلامى و معدن دین و حکمت و سرچشمه علم و برهان هستى!. من نام تو را در تورات به عنوان «الیا» و در انجیل به عنوان «ایلیا» و در قرآن به عنوان «علىّ» و در کتابهاى گذشته به عنوان «حیدره» خواندهام و من روى اطّلاعات خودم معتقدم که تو وصىّ پیغمبرى، و أمیر این حکومت.{4}
لکن کتب مقدس موجود در دست یهود و نصاری مورد دستبرد قرار گرفته و تحریف شده است از این رو بسیاری از مطالبی که در روایات به آنها اشاره شده در «عهدین» فعلی موجود نیست، در عین حال در تورات موجود مطالبی وجود دارد که مفاد روایات را اثبات می کند.در سفر پیدایش تورات چنین آمده است: «ای ابراهیم دعای تو را در حقَ اسماعیل شنیدم. اینک او را برکت داده بارورگردانیده. بمقام ارجمند خواهم رساند. دوازده امیر از میان فرزندان او بر خواهند خواست»[5]. بدیهی است که دوازده امیر جز بر ائمه اهل بیت ـ علیهم السَلام ـ تطبیق نمی کند و با توجه به روایات که در این زمینه وجود دارد. به طور قطع می توان گفت که مقصود همان بزرگواران است.
در اناجیل رسمی مسیحیان مطالب خاصَی در مورد امام علی ـ علیه السَلام ـ دیده نمی شود و نباید هم انتظار داشت زیرا انجیل اصلی و واقعی در دسترس نیست و از بین رفته است و اناجیل فعلی در حقیقت دیدگاه های برخی از حواریون است که سال ها بعد از عروج عیسی ـ علیه السَلام ـ جمع آوری و تدوین شده است. لذا تناقضات و اختلافات زیادی در خود اناجیل دیده می شود. از این رو قابل اعتناء نیستند در عین حال در انجیل برنابا که از دیدگاه مسیحیَت مورد اشکال است، به گفته صاحب کتاب بشارات عهدین، امام علی ـ علیه السَلام ـ به عنوان کسی که سزاوار هر گونه کمال است یاد شده است.[6]
در مناظره امام رضا(ع) با نصارا،رأس الجالوت گفت: این احماد، و دختر احماد، و ایلیا، و شبر، و شبیر که در تورات هست، تفسیرش بزبان عربى محمد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام هستند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. امام علی اسوه وحدَت، محمد جواد شیری
2. امام علی و اخلاق اسلامی، محمد دشتی
3ـ بشارات عهدین، محمد صادقی تهرانی.
4ـ اهل البیت فی الکتاب المقدس، کاظم النصیری.
پی نوشتها:
1- . بقره/146.
2- .طوسی، حمزه، الثاقب فی مناقب، قم، انصاریان، دوم، 1412 ق، ص 271.
3- .صدوق، عیون اخبار الرضا، بیروت، مؤسسة علمی مطبوعاتی، اول، 1404 ق، ج2، ص147.
4- احتجاج طبرسی،ترجمه بهراد جعفری،ج1ص446
5 . تورات، سفر پیدایش،17/20، ص14.
6 . صادقی، محمد، بشارت العهدین، تهران، دار الکتب الاسلامیه،1362ه، ص213.
7- اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، ص: 626
نوشته شده توسط: الهه ناز
برخی از القاب امام علی(ع) عبارتند از: امیرالمؤمنین،یعسوب الدّین و مبیر الشرک و المشرکین(1)، امیرالنحل(2)، انزع البطین،(3) حیدر، مرتضی، سیف الله، حاصف النعل،(4) وصی، صدیق الاکبر،(5) قائدالغرالمحجلین،(6) زین العابدین و امام المتقین و لقب ابو تراب.
در وجه نامگذاری علی(ع) به "ابوتراب" و زمان و مکان آن اختلاف نظر وجود دارد. از مجموع روایات استفاده می شود در مکانها و زمانهای مختلف پیامبر(ص) به طور مکرّر علی(ع) را با کنیه "ابوتراب" خطاب می کرد و این کنیه را پیامبر(ص) به علی(ع) داده است.
در این جا به دو مورد اشاره می شود:
1- پیامبر اکرم(ص) با گروهی از یارانش در نیمه جمادی الاولی سال دوم هجری به تعقیب کاروان قریش که به سرپرستی ابوسفیان عازم شام بود، تا نقطهای به نام "عشیره" پیش رفتند، اما اثری از کاروان قریش نیافتند. در یکی از روزها که در عشیره بودند، پیامبر بر بالین علی(ع) و عمار آمد، دید خوابیدهاند و بر سر و صورت علی(ع) خاک نشسته است.
حضرت آن دو را با مهربانی و ملاطفت بیدار کرد و خطاب به علی(ع) فرمود: "ای ابوتراب (آغشته به خاک) برخیز! آیا نمیخواهی شقیترین مردمان روی زمین را به تو خبر دهم! یکی به نام احمیر (لقب قدار بن سالف) است که ناقه صالح پیامبر را پی کرد. دیگری کسی است که شمشیر بر فرق تو می زند و محاسن تو را به خون سرت رنگین می کند".(7) از آن پس علی(ع) میان مسلمانان به ابوتراب معروف گردید. این کنیه را حضرت علی(ع) بسیار دوست می داشت، زیرا پیامبر او را به چنین کنیهای خطاب کرده بود.(2)
2- عبایة بن ربعی در وجه دیگر این نامگذاری می گوید: به ابن عباس گفتم: چرا رسول خدا علی(ع) را "ابوتراب" نامید؟ گفت: چون علی صاحب زمین است و پس از پیامبر(ص) حجت خدا بر اهل زمین است و به وسیله او زمین و آرامش آن باقی است، از این رو او را "ابوتراب" نامید.
از رسول خدا شنیدم: "وقتی روز قیامت به پا می شود، آن قدر ثواب و کرامت نصیب شیعیان علی(ع) می شود که کفار با دیدن این صحنه می گویند: ای کاش ما از خاک، یعنی از شیعیان علی بن ابی طالب بودیم".(9)
پینوشتها:
1. کشف الغمه، ج1، ص 93
2. بحارالأنوار، ج24، ص 112
3. مناقب ابن مغازلی شافعی، ص 400
4. کشف الغمه، ج1، ص 93
5. همان، اعیان الشیعه، ج2، ص 10
6. اعیان الشیعه، ج 2، ص 10 - 11
7.کامل ابن اثیر، ج 1، ص 522؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 133.
8.اصغر ناظم زاده، مظهر ولایت، ص 38.
9.همان، ص 38 - 39.
نوشته شده توسط: الهه ناز
با سلام :
رجب، ماه خداست؛ ماه پربرکتی که اعمال بسیاری برای آن نقل شده است. پیامبراکرم(ص) فرمودند: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، مستوجب خشنودی خدا میشود، غضب الهی از او دور میگردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته میشود. اعمال ماههای رجب و شعبان، جهت آماده ساختن روح برای شرکت در میهمانی ماه مبارک رمضان میباشد. برای درک عظمت ماه رمضان باید از قبل خود را آماده کنیم.
پیامبراکرم(ص) فرمودند: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است. اولین شب جمعة ماه رجب را لیلة الرغائب (شب آرزوها) مینامند. در این شب ملائک بر زمین نزول میکنند. برای این شب عملی از رسول خدا(ص) نقل شده که فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است:
روز پنج شنبه اول ماه ـ در صورت امکان و بلامانع بودن ـ روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد، بین نماز مغرب و عشا، دوازده رکعت نماز اقامه شود که هر دو رکعت به یک سلام ختم میشود و در هر رکعت یک مرتبه سورة حمد، سه مرتبه سورة قدر، دوازده مرتبه سورة توحید خوانده شود. و چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذکر «اللّهم صلّ علی محمّد النّبی الاُمّی و علی آله» گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر «سبّوحٌ قدّوسٌ ربّ الملائکة والرّوح» گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر «ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم إنّک انت العلیّ الأعظم» گفته شود. در اینجا میتوان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت میرسد.
پیامبراکرم(ص) در فضیلت این نماز میفرماید: کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش میفرستد. پس او به آن فرد میگوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتى. میّت میپرسد تو کیستى؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیدهام و کلامی شیرینتر از کلام تو نشنیدهام و بویى، بهتر از بوی تو نبوییدهام. آن زیباروی پاسخ میدهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردى. امشب به نزد تو آمدهام تا حقّ تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.(1)
اولین شب جمعه ماه رجب را لیله الرغائب نامند. در این شب فرشتگان بر زمین نزول می کنند. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: از اولین شب جمعه د رماه رجب غافل نشوید؛ زیرا شبی است که فرشتگان آن را «لیله الرغائب» می نامند. این نامگذاری به این جهت است که هنگامی که مقداری از شب گذشت، هیچ فرشته ای در آسمان ها و زمین نمی ماند مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع می شوند.
آن گاه خداوند می فرماید: ای فرشتگانم! هرچه می خواهید از من درخواست کنید.
فرشتگان عرض می کنند: حاجت ما این است که از روزه داران رجب درگذری.
خداوند می فرماید: این کار را انجام دادم.
عارف کامل، ملکی درباره اعمال این شب می نویسد: بهتر است کسی که این حدیث را می شنود، در این شب، زیاد بر فرشتگان صلوات فرستاده تا تکلیفی را که آیه تحیت (سوره نساء آیه 68) برای صلوات فرستادن به عهده ما گذاشته به اندازه توانایی انجام داده باشد. وی آنگاه به نقل از رسول خدا(ص) نمازی را که در بالا شرح آن گذشت نقل می کند .
استاد ملکی تبریزی این پرسش را مطرح می کند که: ظاهر روایت این است که «لیله الرغائب» اولین شب جمعه ماه رجب است؛ و اگر اعمالی که در این روایت ذکر شده از اعمال این شب بوده و شب جمعه اول ماه، مصادف با اول ماه شد، چگونه می توان این عمل را به جا آورد؟
وی پاسخ می دهد از آن جایی که پنج شنبه قبل از جمعه اول، جزء ماه رجب نیست؛ باید در پاسخ بگوییم که اگر بخواهیم به ظاهر روایت عمل کنیم، این اعمال درصورتی است که شب اول ماه شب جمعه نباشد؛ و اگر شب جمعه بود، شب جمعه دوم، این اعمال انجام می شود؛ گرچه لیله الرغائب نباشد. چون در روایت تصریح نشده که این اعمال حتماً باید در لیله الرغائب باشد. ولی راه دوم و سومی هم هست که صحیح تر به نظر می رسد. راه دوم این است که این اعمال را بدون روزه انجام دهیم و راه سوم این است که روزه را هم بگیریم گرچه روزه در رجب نباشد. (کتاب المر اقبات/ مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد مالکی تبریزی(ره) )اجمالاً آنکه لیله الرغائب، اولین شب جمعه ماه رجب است که برای آن اعمال و فضایل بسیاری نقل کرده اند که از آن جمله می توان به روزه پنجشنبه و استغفار زیاد در آن شب اشاره کرد. کسی که می خواهد به ثواب و پاداش اعمال این شب برسد می بایست به اعمال آن اهتمام جدی بورزد.(2)
اعمال مستحبی شب آرزوها
کیفیت آن چنان است که روز پنجشنبه اول ماه رجب را روزه می داری و چون شب جمعه داخل شود مابین نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز می گذاری که هر دو رکعت را با یک سلام تمام می کنی. در هر رکعت از آن نماز یکمرتبه «حمد» و سه مرتبه «اناانزلناه» و دوازده مرتبه «قل هوالله احد» می خوانی و چون از نماز دو رکعتی فارغ شدی، هفتاد مرتبه «اللهم صلی علی محمدالنبی الامی و علی اله» می گویی و سپس به سجده می روی و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح» می گویی. پس از آن، سر از سجده برمی داری و هفتاد مرتبه «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم» می گویی. پس از آن نیز دوباره به سجده می روی و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح» می گویی. آن گاه حاجت خود را می طلبی که برآورده خواهد شد. (مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی با تصرف و تخلیص)
--------------------------------------------------------------------------
1. محدّث قمى، مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب.
2. کتاب المراقبات نوشته عارف کامل و استاد و اصل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی .
نوشته شده توسط: الهه ناز
پسری از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم !!!
پسر نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی!!!
پسر متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود.
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند ، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند ، به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند ، به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد .
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند، به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت ، بتواند از آن استفاده کند.
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد ، زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست .
نوشته شده توسط: الهه ناز
داخل پرانتزها استناداتی به گفتار شهید مطهری کتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 400
زنان به گوش باشند مسئولیت خطیری بر عهده آنان است
(وقتى که ما به متن اسلام مراجعه مىکنیم مىبینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن مىخواهد،شخصیت است و گرانبها بودن.در پرتو همین شخصیت و گرانبهایى،عفاف در جامعه مستقر مىشود)
زن سر منشائ خیرات و برکات مادی ومعنویست،
(در سایه شخصیت زن روانها سالم باقى مىمانند،کانونهاى خانوادگى در جامعه سالم مىمانند و«رشید»از کار در مىآید.)
در زن سبکسری و سبک مغزی غیر قابل جبران و عکس آن مایه ترقیست از زن به عنوان موجودی ذی جود یاد کنیم
(گرانبها بودن زن به این است که بین او و مرد در حدودى که اسلام مشخص کرده،حریم باشد،یعنى اسلام اجازه نمىدهد که جز کانون خانوادگى،یعنى صحنه اجتماع،صحنه بهره بردارى و التذاذ جنسى مرد از زن باشد چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندامش،چه به صورت لمس کردن بدنش،چه به صورت استشمام عطر زنانهاش و یا شنیدن صداى پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیجباشد،اسلام اجازه نمىدهد.ولى اگر بگوییم علم،اختیار و اراده،ایمان و عبادت و هنر و خلاقیت چطور؟مىگوید بسیار خوب،مثل مرد.چیزهایى را شارع حرام کرده که به زن مربوط است.آنچه را که حرام نکرده،بر هیچ کدام حرام نکرده است.اسلام براى زن شخصیت مىخواهد نه ابتذال.)
نوشته شده توسط: الهه ناز
"سمینار مهره مار(یا چگونه در نگاه اول محبوب شویم)" (محمود معظمی)
اولین روش آموزش شتابنده و در این روش زیاد سوال می کنیم چون سوال قلاب می شود به ذهن.
دوم تکرارو بعد «سه تا کلمه خطرناک را از ذهن خود بیرون کنید؛ من اینرا میدانم»
"مهره مار"
(عشق و محبت، جذب افراد و ...) (یکجور طلسم)
یک قانون در انسان= «حفظ منافع» است.
بخاطر داشته باشیم:
1) درصورتیکه چیپ چیپ (رگ خواص) موضوع را بدانیم همه چیز حل است. (مثل چیپ چیپ مرغ)
2) اصل جامعیت قوانین روانشانسی
3) دنباله روی اجتماعی یا Social reason
4) با آموختن و تمرین، استادکار می شویم.
«رگ خواص» انسان کدامهاست:
اولین عامل جذابیت «زیبایی» است.
"Halo Effect" (پدیده تعمیم)
ار هنری داری و هفتاد عیب
دوست بیند بجز آن یک هنر (سعدی)
قانون دیگر:
Good Looking is Good
چیز زیبا = چیز خوبی است.
دومین عامل جذابیت «صدا Voice»
سومین عامل جذابیت «تشابه Similarity»
(لهجه، طرز پوشش، راه رفتن)
خلاف تشابه کشنده روابط است:
(3 میم +) مچ گیری (3 میم -)
مخالفت
ملامت
مثل؛(مهمی)،(مفیدی)
چهارمین عامل جذابیت «حسن جویی Compliment»
(دیدن نکات مثبت دیگران)
(نکته دیگر «تبسم»است.)
پنجمین عامل جذابیت «اعتبار Authority»
« اعتماد به نفس احترام بخود و رضایت عمیق از خویشتن، حاصل مهربانی و بخشش بدون چشمداشت است.»
نوشته شده توسط: الهه ناز
اثبات ولایت علی (ع) در آیات قرآن و حدیث
راه های اثبات امامت علی (ع) وفرزندانش به عنوان جانشین پس از رسول اکرم (ص).
در این مطلب قصد داریم به بررسی اثبات حقانیت علی (ع) و فرزندانش به عناون جانشینان پیامبر اکرم (ص) بپردازیم.
این مطلب مخصوصا برای برادران اهل سنت تهیه شده است و تمامی نکته های آن صد در صد مورد تعیید علمای بزرگ اهل تسنن همچون طبری ، رازی ، ثعلبی ، قشیری ، خوارزمی ، ابن حجر ، ابن کثیر ، احمد بن حنبل ، سنن بیهقی و... می باشد.
راه های تعیین جانشینی علی (ع) .
1-اولین بار تعیین جانشین در مراسم دعوت خویشان بود که در آنجا پیامبر اکرم به حاضرین اعلام کرد که علی (ع) به عنوان جانشی و وصی اوست.
ضیامب اکرم چنین فرمود : همانا این ، برادر من ، وصی من و جانشین من در میان شما خواهد بود ؛ فرمانش را بشنوید و از او اطاعت کنید.
2- نزول آیه ولایت
در یکی از روزها ، نزدیک ظهر فرشته وحی آمد و این آیه را از سوی خداوند برای پیامبر آورد :
ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند .
پس از نزول آیه ، پیامبر اکرم (ص) برخاستند و در حالی که آیه را میخواندند شتابان به سوی مسجد آمدند و پرسیدند :
آیا کسی در حال رکوع صدقه داده است ؟
فقیری انگشتری در دست داشت ، به حصرت علی (ع) که در حال نماز بود ، اشاره کرد و گفت :
آری این مرد در حال رکوع ، انگشتری خود را به من بخشید.
صدای تکبیر یاران بلند شد و رسول خدا (ص) ستایش خدا را بجای آورد.
3- نزول آیه تطهیر
ام سلمه گوید : روزی ایشان در خانه استراحت می کردند که دختر بزرگوارشان فاطمه زهرا (س) وارد شد. پیامبر ایشان را به کنار خود دعوت کرد. پس از او به ترتیب علی (ع) ، حسن (ع) و حسین (ع) آمدند. رسول خدا آنان را نیز پیش خود خواند و سپس چنین دعا کرد :
" خدایا اینان اهل بیت من اند ؛ آنان را از هر پلیدی و ناپاکی حفظ کن! "
در همین زمان فرشته وحی آمد و این آیه نازل شد :
خدا اراده کرد که آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را از هر گونه پلیدی و ناپاکی کاملا پاک و پاکیزه گرداند .
ام سلمه گوید من هم پیش رفتم تا در این افتخار سهیم باشم که رسول خدا فرمود :
ای ام سلمه ، نه ، تو هسمر منی و عاقبت نیکویی داری اما اینان اهل بیت من اند.
نکته ( چون در آن زمان فقط این پنج تن از اهل بیت بودند و حضور نداشتند این پ نفر نام برده شده اند اما در حاهای دیگر اسامی تمامی اهل بیت آمده است.
4- حدیث جابر
وقتی آیه ی
اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است.
نازل شد ، جابر بن عبدالله انصاری به ایشان گفت : " یا رسول الله ، ما خدا و پیامبر ایشان را شناختیم . لازم است که اولوالامر " را هم بشناسیم ."
رسول خدا (ص) فرمود :
" ای جابر ، آنان جانشینان من و امان بعد از من اند. نخستین آنان علی ابن ابی طالب است و سپس به ترتیب : حسن ابن علی ، حسین ابن علی ، علی ابن حسین ، محمد ابن علی – که در تورات به باقر معروف است- و تو هنگام پیری او را خواهی دید و هر وقت او را دیدی سلام مرا به او برسان. پس از او جعفر ابن محمد ، موسی بن جعفر ، علی بن موسی ، محمد بن علی ، علی بن محمد ، حسن بن علی و پس از ایشان فرزندش می باشد که هم نام و هم کنیه من است . اوست که از نظرها پنهان میشود و غیبت او طولانی میگردد تا آنجا که عده ای که فقط ایمان راسخ و استوار بر او دارند ، بر عقیده او بافی می مانند.
5- حدیث منزلت
پیامبر اکرم (ص) نیز بارها به امام علی (ع) می فرمود :
تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی ؛ با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست.
6- حدیث ثقلین
پیابمر اکرم (ص) بارها در روزهای آخر عمر خود می فرمود :
من در میان شما دو چز گرانبها می گذارم ؛ کتاب خدا و عترت اهل بیتم را. تا وقتی که به این دو تمسک جویید هرگز گمراه نم شوید و این دو هیگ چاه از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
7-حدیث غدیر
در روز 18 ذی حجه سال ده هجری پس از پایان مراسم حج که به حجه الوداع معروف شد و اینکه حدود 120 هزار نفر شرکت کرده بودند پیامبر همه را جمع کرد و در محلی به نام غدیر خم این آیه نازل شد :
اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد آرى خدا گروه کافران را هدایت نمىکند
با تامل در این آیه در میابیم :
1- خداوند ماموریتی را به پیامبر محول کرده است و اکنون از او میخواهد تا آن را انجام دهد.
2- اهمیت این ماموریت به اندازه تمام رسالت ایشان است. ( پس نمیتوان احمقانه فکر کرد و گفت که ایشان میخواستند بگویند من علای رو دوست دارم . چون هم اینکه همه این رو میدونتسن و هم اینکه گفتن این جمله لازم نبود که همه افراد یعنی اونایی که رفتن و اونایی که نرسیدن رو جمع کرد تا فقط بهشون گفت من علی (ع) رو دوست دارم پس حتما مسئله مهم تری بوده است)
3-انجام دادن این ماموریت خطرهای بزرگی را به همراه دارد ، ولی خود خداوند محافظ جان پیامبر است.
4- کسانی هستند که نمیخواهند این ماموریت انجام شو.د و این خطر ها از جانب آنهاست.
5- بیان خداوند به گونه ای است که تعجیل در انجام مامورت را از پیامبر اکرم (ص) را خواسته است.
سپس پیامبر اکرم (ص9 نماز ظهر را بجا آورد و سپس در یک سخنرانی مهم و مفصل چنین گفتند :
ای مردم چه کسی به مومنان از خودشان سزاوار تر است ؟
گفتند خدا وپیامبرش بر ما ولایت و سرپرستی دارد.
سپس فرمود :
هر کس که من مولا و سرپرست اویم علی نیز مولا و سرپرست اوست.
و در پایان سخنرانی از حاظرین خواست تا مطالب گفته شده را به اطلاع غایبین برساند.
سوال من از برادران اهل تسنن این است که :
1- چرا مراسم غدیر خم همزان با بزرگترین اجتماع مسلمانان برگزار شد؟
2- چرا خداوند انجام ندادن این ماموریت را مساوی با انجام ندادن رسالت قرار داد؟
3- ایا میتوان گفت معنی " مولا" به معنی دوست است ؟ آیا در اسین صورت ، نرساندن این پیام میتواند با عدم رسالت برابر باشد؟
4- تبریک و تهنیت مردم مخصوصا سه خلیفه به علی (ع) پسا از پایان مراسم نشانه چیست؟
کلوب: قرآن سفره آسمانی برای زمینیان